📗داستان کربلا
❤️🔥 #بازخوانی_کتاب_آه
#قسمت_صد_و_سیزده
چون امام دید که جماعت قصد جنگ و کشتن او دارند، قرآن را گرفت و گشود و بر سر نهاد. سپس فریاد زد:
_ میان من و شما این کتاب خدا و جدم، محمد رسول او...
ای مردم!
به چه سبب خون مرا حلال میدانید؟ !!
جُبهای از خز پوشیده بود و عمامه بر سر داشت و با #وَسمه خضاب کرده بود.
بر اسب خویش سوار شد و به قصد نبرد با دشمنان تاخت.
در مقابل مردم ایستاد. شمشیر برهنه در دست، نومید از زندگی و آماده مرگ...😭
و امام، اینچنین از حریت و آزادی میسرود:
_ما چراغهای خداییم.
نورافشان در میان مردمان.
هدایت و وحی در خاندان ماست
و وحی هم، ما را به نیکی یاد میکند.
ما امان همه مردمانیم (از آتش دوزخ)
ما صاحبان حوض هستیم ( منظور امام، حوض کوثر در بهشت بود)
پیروانمان را با جام رسول خدا مینوشانیم.
پیروان ما، جوانمردترین پیروان هستند.
و دشمنانمان روز قیامت زیانکارانند...
سپس دشمنان را به مبارزه طلبید و هر کس جلو میآمد، کشته میشد...
عده بسیاری به دستان شیرپسر علیبن ابیطالب کشته شدند.
سپس به سمت راستِ سپاه حمله کرد و فرمود:
_ کشته شدن بهتر از آن است که انسان تن به ننگ دهد.
و سرزنش مردم، بهتر از آن است که انسان وارد دوزخ شود.
مدتی پس از آن، به سمت چپِ سپاه حمله کرد در حالی که میفرمود:
_ من حسین، فرزند علی هستم و سوگند خوردهام که از راه خویش برنگردم.
حامی خاندان پدرم هستم و بر راه پیامبر استوارم.
ادامه داستان از زبان مردی که در لشکر کوفه بود:
_ کسی شجاعتر و جسورتر از حسینبن علی ندیدم که دشمنان بسیار بر او بتازند و تمام یاران و فرزندانش کشه شده باشند...!
مردان به او حمله میکردند و او با شمشیر چنان آنان را تارومار میکرد، گویی گرگی در گلهای از بز افتاده است.
ما ۳۰,۰۰۰ نفر بودیم؛ وقتی حسین حمله میکرد، مضطرب میشدیم و مانند ملخ پراکنده میگشتیم.
تا دوباره حسین به جای خویش باز میگشت و " لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم" میگفت.
#ادامه_دارد
#اللّھمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
🌸⃟🌷🍃📕჻ᭂ࿐✰
عضو شوید⏮ @maghtal