31.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎈 کارتون مستربین
♨️ #کارتون #مستربین
#مــــاه_مــــــهــر
🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
#مــــــاهـ_مـــــــــهـر
رعایت مقررات.mp3
5.1M
#قصه_کودکانه
یه قصه شیرین😍
برای کودک دلبند شما🥰
#قصه_صوتی
#مــــاه_مــــــهــر
🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
#مــــــاهـ_مـــــــــهـر
39.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎈 کارتون سینمایی دخترکبریت فروش قسمت (۲)
#کارتون
#سینمایی
#دختر_کبریت_فروش
#مــــاه_مــــــهــر
🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
#مــــــاهـ_مـــــــــهـر
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حضرترقیه و خداحافظی با بابا حسین
@mah_mehr_com
💠 پیشگویی پیامبر
❇️ انس از پیامبر شنیده بود که حسین بن علی در کربلا کشته میشود. وقتی این حدیث را خواند، همه گریه کردند. او با صدای بلند گفت: خودم شنیدم پیامبر میگفت: حسینم را یاری کنید.
🟡 امام به انس بن حارث گفت: نزد عمرسعد برو و او را نصیحت کن.
وقتی انس عمرسعد را دید، به او سلام نکرد، سپس گفت: به خدا سوگند کسی که نوه پیامبر خدا را بکشد مسلمان نیست.تا بر او سلام کنم
🟠 عمر سر به زیر انداخت و گفت: به خدا سوگند میدانم قاتل حسین در آتش است، ولی گریزی از فرمان عبیدالله بن زیاد ندارم.
📌ابن حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۱، ص۲۷۱
📌قندوزی، ینابیع الموده، ۱۴۲۲ق، ج۳، ص۶۹
📎 #کودکانه
📎 #شهید_کربلا
📎 #بچه_شیعه
@mah_mehr_com
⭕️ شهادت "حضرت رقيه سلام الله علیها" در خرابه شام
💠 یکی از شهیدان قیام حسینی که درتبدیل واقعه عاشورا به یک جریان تاریخی، نقشی بسیار تأثیرگذار دارد، حضرت رقیه(ع) دختر امام حسین علیه السلام است. نام ایشان فاطمه، مادرش ام اسحاق دختر طلحة بن عبدالله بود و سال ۵۷ قمری در مدینه دیده به جهان گشوده است.
🔹حضرت رقیه(ع) پس از شهادت پدر و یارانش، به همراه دیگر زنان بنی هاشم توسط سپاه یزید به اسیری رفت و در پنجم ماه صفر سال 61 هجری، پس از دیدن سر مبارک پدرش، در خرابه های شام به شهادت رسید و همان جا به خاک سپرده شد.
🔸حضرت رقیه(ع) آن شب در خرابه از عمهاش پرسیده بود: «پدرم کجاست؟» فرمود: «به سفر رفته» رقیه به گوشه خرابه رفت و زانوی غم بغل گرفت و به خواب رفت. ساعتی بعد سراسیمه از خواب بیدار شد و دوباره سراغ پدر را گرفت، به گونه ای که با صدای ناله و گریه او تمام اهل خرابه شیون و ناله کردند.
♦️خبر به یزید رسید؛ دستور داد سر بریده پدر را برایش ببرند. سر مطهر را مقابل دختر قرار دادند. رقیه پرسید: این سرِ کیست؟ گفتند: سرِ پدرت. او سر پدر را باتعجب برداشت و در آغوش کشید. بر صورت پدر بوسه زد و آه و نالهاش بلندتر شد.
✅ گفت: «پدر جان! چه کسی صورت تو را به خونت رنگین کرد؟ چه کسی رگ های گردنت را برید؟ چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ ....» سپس لب بر لب های پدر نهاد و آن چنان گریست که بیهوش شد. وقتی او را حرکت دادند، دیدند که از دنیا رفته است.
#تقویم_صفر
#5صفر
#حضرت_رقیه_س
@mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧚♂️نقاشی کادر دفتر
#نقاشی
@mah_mehr_com
هدایت شده از ماه مــــهــــــــــر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♡ #قصهیمامثلشد ♡
گله گوسفند
فوروارد کن 💐
@mah_mehr_com
وضوی پیرمرد.mp3
12.73M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
🟢ماجرای آموزش وضو توسط امام حسن(ع) و امام حسین به پیرمرد👴🏼
🔵پیامبرخدا(ص) با شادی و هیجان میگفتند: آفرین حسن، پای حسین را بگیر و پیروز بشو....
#امام_حسن_مجتبی
#قسمت_سوم
🔹قصه قهرمان ها🔸
@mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 #شهرآجیلی 📹
💥 قسمت: 34💥
فوروارد کن 💐
@mah_mehr_com
#تفسیر_نقاشی_کودک
🌈استفاده بیش از حد از یک رنگ
💥ممکن است از دیدن رنگ سیاه در تمامی نقاشی های فرزند 5 ساله تان احساس نگرانی کنید.
استفاده زیاد یا تمایل به یک رنگ خاص اطلاعات زیادی در مورد حالت مسلط روانی او می دهد.
💥رنگ آبی نشانگر افسردگی، قرمز عصبانیت است ورنگ سیاه نشانه ی اضطراب کودک می باشد اما همیشه چنین نیست.
👌بعضی بچه ها یک رنگ را ترجیح میدهند و از آن برای جایگزین کردن رنگ های طبیعی دیگر استفاده می کنند.
⭕️نگرانی در صورتی مجاز است که شما متوجه نقاشی های تک رنگ شوید به ویژه در سایه های خاکستری.
💥زمانیکه کودک یک نقاشی رابه تکرار میکشد یا به تکرار از یک رنگ استفاده میکند باید بررسی شود..
👌استفاده ازیک رنگ یا دورنگ درنقاشی کودکان نشانه منزوی بودن وگوشه گیری کودک می باشد...
@mah_mehr_com
اگه میخوای #فرزندت #عصبی نشه و #پرخاشگری نکنه این #قصه رو واسش بخون
امروز هم "تام" ناراحت بود او یک گوشه خانه نشسته بود و منتظر سرد شدن نوشیدنی خوشمزه اش بود. اما همه فکرش مشغول بود. او به اتفاقی که صبح افتاده بود فکر میکرد تام از دست دوستش عصبانی شده بود و به او حرف های زشتی زده بود تام در حال فکر کردن بود که مادرش کنار او نشست.مادر گفت: " عزیزم خیلی وقته نوشیدنیتو نخوردی تو فکری و انگار ناراحتی تام گفت آره مامان خیلی ناراحتم امروز دوستم کاری کرد که خیلی عصبی شدم و کلی حرفای بد گفتم بهش تازه با داد و بیداد گفتم !". مادر بازوهای تام را نوازش کرد و گفت: " خب ميفهمم حق داری تو توی اون حال بد به بهترین دوستت حرفای بد زدی و الان از دست خودت ناراحتی میشه بری با دوستت حرف بزنی و ازش عذرخواهی کنی؟ تام با لبانی آویزان گفت: " آره شایدمنو ببخشه اما من وقتی عصبی میشم یا دوستامو با صدای بلند دعوا میکنم یا حتی میزنمشون اون روز هم سادی عصبیم کرد و با پا زدمش !".
مادر از شنیدن این حرف تام خیلی ناراحت شد. به تام گفت: " پس تو خودت پشیمونی منو بابا با هم فکر میکنیم تا ببینیم میتونیم راه خوبی پیدا کنیم که تو خوشحال باشی تام کمی خیالش راحت شد و نوشیدنی اش را خورد و بیرون رفت. او به آسمان نگاه میکرد و راه میرفت که ناگهان پای یک گربه را لگد کرد. گربه خیلی عصبی شد و با چشمهای عصبانی به تام نگاه کرد.
تام خیلی ترسیده بود و پا به فرار گذاشت. وقتی تام از آن گربه دور شد با خودش گفت " وقتی عصبی شد و چشماشو اونطوری کرد خیلی ترسیدم تازه اون هنوز منو نزده بود. بیچاره دوستام خیلی اونا رو اذیت کردم و بعد فورا به سمت خانه بگیرم که چطور وقتی عصبی میشم دوستامو دعوا نکنم و نزنم. اونا گناه دارن پدر که از شنیدن حرف تام خیلی خوشحال شده بود لبخندی زد و با گوشه چشم به او نگاه کرد و گفت:" ما فهمیدیم باید چکار کنی چند تا سنگ رو با مامانت تیز کردیم. گذاشتیم پشت همین در برو بیار تا بگم باید چکار کنی. رفت پیش پدر و ریع مادرش نشست و گفت من میخوام سریع تر یاد بگیرم تام فورا دوید و سنگها را آورد پدر یکی از سنگها را برداشت و گفت: با من بیا بیا بریم و با چوبهای پشت خانه یک خانه زیبا درست کنیم! تام گیج شده بود اما همراه پدرش رفت. آنها باهم یک خانه زیبا درست کردند بعد پدر سنگ تیز را برداشت و گفت: پسرم از این به بعد از هرکی عصبانی شدی فورا میای و یه دونه از این سنگا رو برمیداری و اینطوری میکوبیش به قسمتی از این خونه. قسمتی از آن خانه قشنگی که ساخته بود میکوبید تا سنگ داخل این کار برای تام خیلی لذت بخش بود از آن روز به بعد هر وقت ازدست کسی عصبانی میشد فورا یک سنگ تیز برمیداشت و به چوب فرو رود. بعد از مدتی آن خانه چوبی دیگر دیده نمیشد. همه جای آن خانه با سنگهای تیز پوشیده شده بود دیدن آن خانه زیبا که داغون شده بود خیلی ناراحت کننده بود برای همین تام پیش پدرش رفت و به او گفت: بابا من فهمیدم وقتی از کسی عصبانی میشم نباید توی اون لحظه کاری بکنم. الان وقتی عصبی میشم تا ۵ میشمارم و بعد میام و سنگ تیزی رو به خونه چوبی میکوبم. اما اون خونه رو داغون کردم. پدر گفت: خیلی خوب میشه اگه همه ما وقتی عصبانی هستیم حرفی نزنیم و یا کاری نکنیم توی اون لحظه. تو الان تا ۵ میشماری و این یعنی انقدر قوی شدی که میتونی خشمت رو کنترل کنی اما اون خونه بریم اونجا!". تام و پدر و مادرش پیش آن خانه چوبی رفتند. پدر گفت: " يالله پسرم برو سنگارو در بیار تام به سختی توانست سنگها را از داخل چوب بیرون آورد بعد مادرش گفت: ببین پسرم! وقتی توی اون لحظه که عصبی هستی و حرفای بد میزنی و یا دوستاتو میزنی مثل اینه که انگار داری به خونه قشنگی که باهاشون ساخته بودی سنگای تیز رو فرو میکنی ببین چقدر خونه داغون شده. تو اونو اصلا دوست نداری هر چقدم سنگا رو در بیاری بازم اون خونه ای که ساختین داغون شده خیلی سخت میشه اون خونه رو درستش کرد پس باید وقتی عصبی میشی شروع کنی به شمردن و تا ۵ بشماری هر وقت آروم تر شدی حرف بزنی تا رابطه تو و دوستات مثل این خونه داغون نشه!
پایان...
@mah_mehr_com
🌸 شعر وصف امام زمان علیهالسلام
مادرم میگوید
یک نفر در راه است
🌺☘️🌺☘️🌺☘️
از صدای پایش
دل من آگاه است
🌺☘️🌺☘️🌺☘️
وقتی او میآید
قاصدک میخندد
🌺☘️🌺☘️🌺☘️
راههای غم را
بر همه میبندد
🌺☘️🌺☘️🌺☘️
ابرها میبارد
چشمهها میجوشد
🌺☘️🌺☘️🌺☘️
هر درختی در باغ
رخت نو می پوشد
🌺☘️🌺☘️🌺☘️
مادرم میگوید
روی ماهش زیباست
🌺☘️🌺☘️🌺☘️
گر چه از او دوریم
او همیشه با ماست
📎 #شعر_کودکانه
📎 #عشق_به_اهلبیت
📎 #امام_زمان
📎 #ابتدایی
@mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینم یه تلفن خوشگل و بامزه 😍
☎️☎️☎️☎️☎️
#فواید کار با خمیر 👇👇
🔮تخلیه روحی روانی
🔮کسب مهارت
🔮تقویت دستورزی و خلاقیت
🔮کاهش استرس و ....
#آموزش #کاردستی
@mah_mehr_com