هدایت شده از امام زمان و من
هدایت شده از امام زمان و من
#شعر_مهدوی
تو آخرین امام من
ای گل نرگس، مهدی علیه السلام
بر تو رسد سلام من
ای گل نرگس، مهدی علیه السلام
تو ماه تابان منی
ای گل نرگس، مهدی علیه السلام
نور دو چشمان منی
ای گل نرگس، مهدی علیه السلام
زندگی ام برای تو
ای گل نرگس، مهدی علیه السلام
جان و تنم فدای تو
ای گل نرگس، مهدی علیه السلام
ای همه حاصلم بیا
ای گل نرگس، مهدی علیه السلام
مهر تو در دلم بیا
ای گل نرگس، مهدی علیه السلام
بیا که دل شکسته ام
ای گل نرگس، مهدی علیه السلام
منتظرت نشسته ام
ای گل نرگس، مهدی علیه السلام
آمده ام به جمکران
ای گل نرگس، مهدی علیه السلام
بگیرم از تو من نشان
ای گل نرگس، مهدی علیه السلام
دل شده بی قرار تو
ای گل نرگس، مهدی علیه السلام
جهان در انتظار تو
ای گل نرگس، مهدی علیه السلام
https://eitaa.com/joinchat/3571581185Cf545822cdd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مدرسه موشها بخشی از یک جُنگ بود، یک جُنگ ۱۱–۱۰ قسمتی که در سال ۱۳۶۰ پخش میشد و قرار بود بچهها را تشویق کند که مدرسه بروند.
#نوستالژی
@mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ترسیم هوش مصنوعی از کشورها به عنوان نوزاد
نوزاد ایرانی هم بینشون هست
@mah_mehr_com
🟩جواب ابلهان خاموشیست
🔹️ابوعلی سینا در سفر بود .
در هنگام عبور از شهری ، جلوی قهوه خانه ای اسبش را بر درختی بست و مقداری کاه و یونجه جلوی اسبش ریخت و خودش هم بر روی تخت جلوی قهوه خانه نشست تا غذایی بخورد . خر سواری هم به آنجا رسید ، از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خودش هم آمد در کنار ابوعلی سینا نشست .
شیخ گفت : خر را پهلوی اسب من نبند ، چرا که خر تو از کاه و یونجه او می خورد و اسب هم به خرت لگد میزند و پایش را می شکند.
خر سوار آن سخن نشنیده گرفت به روی خودش نیاورد و مشغول خوردن شد. ناگاه اسب لگدی زد و پای خر را لنگ کرد.
خر سوار گفت : اسب تو خر مرا لنگ کرد و باید خسارت دهی.
شیخ ساکت شد و خود را به لال بودن زد و جواب نداد.
صاحب خر ، ابوعلی سینا را نزد قاضی برد و شکایت کرد.
قاضی سوال کرد که چه شده؟ اما ابوعلی سینا که خود را به لال بودن زده بود ،هیچ چیز نگفت.
قاضی به صاحب خر گفت : این مرد لال است ؟
روستایی گفت : این لال نیست بلکه خود را به لال بودن زده تا اینکه تاوان خر مرا ندهد، قبل از این اتفاق با من حرف میزد !
قاضی پرسید : با تو سخن گفت ؟ چه گفت ؟
صاحب خر گفت : او به من گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد میزند و پای خرت را می شکند .
قاضی خندید و بر دانش ابو علی سینا آفرین گفت.
قاضی به ابوعلی سینا گفت حکمت حرف نزدنت پس چنین بود ؟!
ابوعلی سینا جوابی داد که از آن به بعد درزبان پارسی به مثل تبدیل شد :
” جواب ابلهان خاموشی ست “
#بوعلی_سینا #ابله #جواب
@mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قصه_شب
بالهای من سایه بون تو
موضوع قصه: شهادت امام جواد علیهالسلام
@mah_mehr_com
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ
🔹امام جواد(ع): اينگونه مباش كه در ظاهر با خدا دوستى كنى و در پنـهانى دشـمنى.
امروز دوشنبه
۲۹ خرداد ماه
۳۰ ذی القعده ۱۴۴۴
۱۹ ژوئن ۲۰۲۳
ماه مهر
╔═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
وقتی تنبیه را بدون تقویت رفتارشایسته به کارمیبریم،کودک نمیداندرفتارناپسندش را باچه رفتاری جایگزین کند.اما زمانیکه به رفتارهای خوب کودک توجه نشان دهیدناخودآگاه کارهای بدکودک کمتر می شود
╔═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«ایکیوسان» داستان پسر بچهای ژاپنی است که در معبد زندگی میکند. او هر بار با ذکاوت و هوش خود همه را متعجب میکند.
قسمت : هشتم
╔═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سفرهای بسیاری داشته و بخش زیادی از عمر خود را در سفر بوده است، حکایتهای سعدی را با نگاه به سفرهایی که داشته است، روایت می شود.
این قسمت :«حاغتم طایی و حاکم یَمن»
╔═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
هدایت شده از امام زمان و من
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#انیمیشن
⚫️ شهادت امام جواد علیه السلام بر امام زمان علیه السلام و همه دوستداران آنها تسلیت باد.
https://eitaa.com/joinchat/3571581185Cf545822cdd
#وظایف_والدین
⚜پدر و مادر باید فرزند را موعظه کنند
⭐️لقمان میگوید: «يَا بُنَيَّ»📚(لقمان/ ۱۳)
این آيات برای پدر و مادرها حائز اهمیت است که با فرزندانشان چطور کار کنند.
🌟«وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ»📚(لقمان/ ۱۳).
➖پدر باید دنبال حکمت برود، حکمت را بهدست بیاورد، بعد فرزندانش را بنشاند و به آنها حکمت بیاموزد.
➖لقمان دارد به فرزندش حکمت میدهد. ⭐️میفرماید: «هُوَ يَعِظُهُ»
📚(لقمان/ ۱۳)، او موعظه میکرد.
➖یک پدر باید فرزندانش را موعظه کند، شب تا شب، ظهر تا ظهر، عصر تا عصر، صبح تا صبح.
➖یک مادر باید فرزندانش را موعظه کند. نگذارید فرزندانتان از در و دیوار و هر چیزی یاد بگیرند الا از پدر و مادر.
@mah_mehr_com
#قصه_کودکانه
#داستان_کودکانه_امام_جواد(ع)
مامون سوار بر اسب بود.همراهانش دنبال او به طرف شکار گاه می رفتند. مردم از لای در و دریچه خانه مامون و همراهانش را نگاه می کردند.
بعضی ها هم با شیرینی و شربت از آن ها پذیرایی می کردند. ماموران راه را برای مامون باز می کردند تا راحت از کوچه ها بگذرد.
مامون هم با غرور به مردم نگاه می کردند و از تعظیم و احترام آن ها لذت می برد.
آن ها همین طور که از کوچه ها می گذشتند به کوچه پهنی رسیدند.
چند تا از بچه محل توی کوچه بازی می کردند در میان آن ها امام جواد(ع) هم بود. صدای اسب و ماموران به گوش بچه ها خورد.
یکی از بچه ها با ترس گفت:
وای خلیفه، خلیفه دارد می آید.
چند مامور که جلوتر از خلیفه بودند خودشان را به بچه ها رساندند. بچه ها از ترس پا به فرار گذاشتند اما جواد بدون ترس سر جای خود ایستاد.
مامون با تعجب به کودکی که سر جایش ایستاده بود نگاه کرد جلو رفت و همان طور که سوار بر اسب بود پرسید:
تو چرا با دیگران فرار نکردی؟🐎
امام جواد(ع) با اعتماد به نفس گفت: من که اهی نکرده ام که لازم باشد فرار کنم.
با این حرف جواد، روی پیشانی مامون چند خط افتاد. ابروهایش از خشم گره خورد و سرش را پایین انداخت و گفت: خواب
امام جواد(ع) گفت: راه تنگ نبود که با فرار خود راه را برای تو باز کنم. از هر کجا که می خواهی می توانی بروی.
مامون خلیفه بود و آدم ها ازاو حساب می بردند. حالا برای اولین بار کودکی جلوی او ایستاده بود و با شجاعت حرف می زد. با تعجب پرسید: تو کیستی؟
امام جواد(ع) گفت: من محمد پسر علی پسر موسی ابن جعفر پسر محمد پسر علی علیه السلام هستم.
🌸🖤🍃🌼🍃🖤🌸
@mah_mehr_com