eitaa logo
ماه مــــهــــــــــر
5هزار دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
12هزار ویدیو
384 فایل
آیدی کانال👇 @mah_mehr_com 🌹کاربران می توانند مطالب کانال با ذکر منبع فوروارد کنند🌹 مطالب کانال : 👈قصــــــــــــّه و داستان آمـــــــــــــوزشی 👈کلیب آموزشی و تربیتی ***ثبت‌شده‌در‌وزرات‌ارشاداسلامی
مشاهده در ایتا
دانلود
علاقه‌مندان به نقاشی کجایین؟!؟ نگاه کنید خیلی هیجان‌انگیزه🤩 پس خط خلاقانه رو دست کم نگیرید 😉 برای آرامش و دوری از استرس هم عالیه 👌 حتما امتحانش کنید 😊 @mah_mehr_com
🟣 ﺑﺮﻭ ﮐﺸﮑﺘﻮ ﺑﺴﺎﺏ🟣 🔹️ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﻣﺮﺩ ﮐﺸﮏ ﺳﺎﺑﯽ ﻧﺰﺩ ﺷﯿﺦ ﺑﻬﺎﺋﯽ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺑﯿﮑﺎﺭﯼ ﻭﺩﺭﻣﺎﻧﺪﮔﯽ ﺷﮑﻮﻩ ﻧﻤﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺍﺳﻢ ﺍﻋﻈﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﯿﺎﻣﻮﺯﺩ، ﭼﻮﻥ ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺍﺳﻢ ﺍﻋﻈﻢ ﺭﺍ ﺑﺪﺍﻧﺪ ﺩﺭﻣﺎﻧﺪﻩ ﻧﺸﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯾﺶ ﺑﺮﺳﺪ. ﺷﯿﺦ ﻣﺪﺗﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺳﺮ ﮔﺮﺩﺍﻧﺪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ ﺍﺳﻢ ﺍﻋﻈﻢ ﺍﺯ ﺍﺳﺮﺍﺭ ﺧﻠﻘﺖ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺩﺳﺖ ﻧﺎﺍﻫﻞ ﺑﯿﺎﻓﺘﺪ ﻭ ﺭﯾﺎﺿﺖ ﻻﺯﻡ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﭘﺨﺘﻦ ﻓﺮﻧﯽ ﺭﺍ ﯾﺎﺩ ﻣﯽﺩﻫﺪ ﻭ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﭘﺨﺘﻪ ﻭ ﺑﻔﺮﻭﺷﺪ ﺑﺼﻮﺭﺗﯽ ﮐﻪ ﻧﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺑﯿﺎﻭﺭﺩ ﻭ ﻧﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﭘﺨﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﯾﺎﺩ ﺩﻫﺪ . ﻣﺮﺩ ﮐﺸﮏ ﺳﺎﺏ ﻣﯽﺭﻭﺩ ﻭ ﭘﺎﺗﯿﻞ ﻭ ﭘﯿﺎﻟﻪ ﺍﯼ ﻣﯽﺧﺮﺩ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﭘﺨﺘﻦ ﻭ ﻓﺮﻭﺧﺘﻦ ﻓﺮﻧﯽ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﭼﻮﻥ ﮐﺎﺭ ﻭ ﺑﺎﺭﺵ ﺭﻭﺍﺝ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ ﻃﻤﻊ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺷﺎﮔﺮﺩﯼ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ ﻭ ﮐﺎﺭ ﭘﺨﺘﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯽﺳﭙﺎﺭﺩ. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﻣﯽﺭﻭﺩ ﺑﺎﻻ ﺩﺳﺖ ﻣﺮﺩ ﮐﺸﮏ ﺳﺎﺏ ﺩﮐﺎﻧﯽ ﺑﺎﺯ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﻓﺮﻧﯽ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﻃﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﺮﺩ ﮐﺸﮏ ﺳﺎﺏ ﮐﺴﺎﺩ ﻣﯽﺷﻮﺩ. 🔸️ﮐﺸﮏ ﺳﺎﺏ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻧﺰﺩ ﺷﯿﺦ ﺑﻬﺎﺋﯽ ﻣﯽﺭﻭﺩ ﻭ ﺑﺎ ﻧﺎﻟﻪ ﻭ ﺯﺍﺭﯼ ﻃﻠﺐ ﺍﺳﻢ ﺍﻋﻈﻢ ﻣﯽﮐﻨﺪ . ﺷﯿﺦ ﭼﻮﻥ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﻭ ﭼﻮﻥ ﮐﺎﺭﺵ ﺧﺒﺮﺩﺍﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ : ‏« ﺗﻮ ﺭﺍﺯ ﯾﮏ ﻓﺮﻧﯽﭘﺰﯼ ﺭﺍ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﯽ ﺣﻔﻆ ﮐﻨﯽ ﺣﺎﻻ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯽ ﺭﺍﺯ ﺍﺳﻢ ﺍﻋﻈﻢ ﺭﺍ ﺣﻔﻆ ﮐﻨﯽ؟ ﺑﺮﻭ ﻫﻤﻮﻥ ﮐﺸﮑﺖ ﺭﺍ ﺑﺴﺎﺏ ». @mah_mehr_com
🔶 | وارد لجبازی کودک نشوید 🔸والدین عزیز، اگر می‌خواهید فرزند خود را از کاری منع کنید، فقط یک بار به او تذکر بدهید و به ادامه کارش بی‌اعتنایی کنید. اصرار زیاد، فقط شما را وارد بازی لجبازی کودک می‌کند و نتیجه‌ای در برندارد؛ پس فقط کوتاه تذکر بدهید و پافشاری نکنید. در طولانی‌مدت رفتار کودک اصلاح می‌شود. @mah_mehr_com
دوران کودکی محسن.mp3
10.59M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 🟠ماجرای بازی‌گوشی و شیطنت های محسن حججی در کودکی👦🏻 🔴 محسن با انگشتری💍 که داشت یکهو آب ریخت روی صورت خواهراش👧🏻 اما اونها نفهمیدن چجوری محسن با یک انگشتر آب ریخت😂 🔹قصه قهرمان ها🔸 @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اتاق من؟ 🔷تقویت Eq بچه ها دکتر سعید ═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
🌱روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنید 🔹امام حسن عسکری(ع): عبادت در زیاد انجام دادن نماز و روزه نیست، بلکه عبادت با تفکّر و اندیشه در قدرت بی انتهای خداوند در امور مختلف می‌باشد. امروز سه‌شنبه ۲۸ فروردین ماه ۷ شوال ۱۴۴۵ ۱۶ آوریل ۲۰۲۴ ═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
به هر طرف نظر کنم اثر ز روی ماه توست گر این جهان بپا شده به‌خاطر صفای توست ببین که پر شده جهان ز ظلم و جور ای عزیز بگو کدام لحظه‌ها ظهور روی ماه توست ═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com ‌‌‌‌‌❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀
‌ 🔥والدین عزیز اگر کودک شما زیاد دروغ میگوید نخست👇 "به دنبال ریشه ی این رفتار نادرست باشید!" ‼️بیشتر کودکان زمانی دروغ می‌گویند که والدین خیلی به آنها گیر می‌دهند برای فرار از گیر دادنها و سخت گیری به دروغ پناه می‌برند. ⚠️لطفا به کودکان خود زیاد گیر ندهید و به آنها بها و ارزش بدهید تا خودشان را پیدا کنند. ═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
💠 احکام دانش‌آموزی: پنجره کلاس 🔻معلم دیر کرده بود. بچه‌ها از پنجره کلاس مشغول تماشای خونه همسایه بودن. با صدای فریاد مبصر همه برگشتن، اما با تعجب دیدن که معلم سر کلاس نشسته. 💎 آقای یونسی با ناراحتی و تعجب گفت: نگاه به خونه همسایه و دیگران کار خیلی بدیه و اشکال داره. 💥 آرش از ته کلاس گفت: چیزی که از خونه‌اش کم نشده، ما فقط نگاه کردیم. ✅ بچه‌های مهربون! همون‌طوری که ما دوست نداریم وقتی توی خونه هستیم دیگران به ما نگاه کنن، ما هم نباید با این کارمون بقیه رو آزار بدیم. نگاه کردن به خونه دیگران، هم کار خیلی بدیه، هم اشکال شرعی داره و حرامه. 📎 📎 📎 📎 📎 🔰 ═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماشین سواری از کارتونهای قدیمی دهه شصت ❤️ ═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
دلايل حساس شدن سيستم بچه ها مي تواند : 💠امر و نهي زياد والدين ، 💠خستگي ، 💠گرسنگي ، 💠توقع هاي بيش از توان ، 💠روابط مشكل دار والدين ، 💠بي توجهي به نيازهاي عاطفي ، 💠كلام تند و 💠توهين والدين باشد . براي رفع مشكل، دليل را جستجو و برطرف كنيد. @mah_mehr_com
پفکش به کنار، جایزه هاش چقدر میچسبید 😍 @mah_mehr_com
💠سگ طمع کار روزی بود و روزگاری سگی در بیشه ای قدم میزد و دنبال غذا می گشت از دور ، یک تکه نان خشک دید.دوید و آن را خورد زبانش را دور دهانش کشید و گفت: «چه قدر کم بود به ته شکمم هم نرسید ! باید یک غذای درست و حسابی برای خودم پیدا کنم. بعد دوباره شروع به گشتن کرد ، این بار از دور چیز دیگری دید و به طرفش دوید آن را به دندان گرفت؛ اما هر چه گاز زد و این طرف و آن طرفش کرد دید که خوردنی نیست.تکه ای نمد بود که وسط بیشه افتاده بود،سگ واق واقی کرد و با حرص گفت: «وای شکمم چه قار و قوری راه انداخته او نمد را به گوشه ای پرت کرد و به راه افتاد. همین طور که می رفت ناگهان استخوانی را کنار جوی آبی دید. چشمانش از خوشحالی برقی زد، فوری دوید و آن را به دندان گرفت و گفت: به این میگویند یک غذای حسابی.آقاسگه این طرف و آن طرف را نگاه کرد تا مبادا کسی آن دور و برها باشد و او با خیالی آسوده برود گوشه ای بنشیند و با راحتی آن را بخورد. به جوی آب نگاه کرد ناگهان چشمانش از تعجب چهار تا شد. او عکس خودش را در آب دید؛ ولی فکر کرد سگ دیگری است که او هم استخوانی به دهان گرفته و آنجاست. در دل گفت: وای... چه استخوان درشت و خوش مزه ای دارد باید آن را هم به چنگ آورم. او آن قدر از دیدن استخوان ذوق زده شد کهدهانش را باز کرد و به طرف استخوان حمله برد؛ولی استخوان خودش در جوی افتاد و آب آن را با خود برد. دوباره به آب نگاه کرد. عکس خودش را در آب دید و گفت «وای... سگ بیچاره... استخوان تو را هم آب برد! کاشکی به تو حمله نمی کردم و هر کدام استخوان خودمان را میخوردیم بعد راهش را کشید و رفت تا غذای دیگری برای خود پیدا کند @mah_mehr_com