فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ساخت چند اسباب بازی
برای بچه ها 😍
@mah_mehr_com
#تربیتی
🔘 هدیه زیادی ممنوع!!!
والدین در خرید هدیه و در نوع تشویق کردن باید دقت داشته باشند که از حد اعتدال خارج نشود. زیادهرویها در خرید هدیه، تشویق و تفریح باعث میشود که برای بچهها عادی شده و گاهی هیچ انگیزهای برای انجام یک کار خوب نداشته باشند.
@mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نقاشی حرم امام رضا(ع)
نقاشی حرم امام رضا(ع) با تکنیک خراش مداد شمعی
ابزاری که برای خراش مداد شمعی استفاده کردم یه نوع چوب بستنی هست که با مداد تراش تراشیده شده و اسمشو گذاشتم مداد بی رنگ
#نقاشی_با_مدادشمعی
#نقاشی_حرم_امام_رضا
#نقاشی_خلاق
#تکنیک_خراش_پاستل_روغنی
#تکنیک_خراش_مدادشمعی
@mah_mehr_com
طوفان الاقصی.mp3
12.39M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
🔴ماجرای عملیات قهرمانانه طوفان الاقصی💣 و شکست اسرائیل
⚫️ محمد الضیف بعد از اینکه عملیات طوفان الاقصی رو شروع کرد سخنرانی کرد و گفت: دیگه شکست اسرائیل شروع شده💪🏼
#قهرمان_های_فلسطینی
#قسمت_هشتم
#طوفان_الاقصی
🔹قصه قهرمان ها🔸
@mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یادش بخیر چقدر لذت بخش بود
#نوستالژی
@mah_mehr_com
#قصه_کودکانه
#قصه_های_کلیله_و_دمنه
🐉مار حیله گر
در سرزمین سرسبزی در کنار رودخانه ای قورباغه های فراوانی زندگی می کردند در همسایگی آنها مار پیری لانه داشت او در زمان جوانی قورباغه های زیادی را صید کرده بود به همین خاطر همه ی قورباغه ها از او می ترسیدند ولی مار دیگر پیر شده بود و نمی توانست شکار کند اغلب روزها گرسنه بود و باحسرت به قورباغه ها نگاه می کرد و به یاد جوانی ها اشک می ریخت.
روزها به همین صورت می گذشت تا اینکه یک روز کنار رودخانه نشسته بود و گریه می کرد یکی از قورباغه ها شجاعت کرد و نزد او رفت و گفت: ای مار پیر چرا هر روز گریه می کنی؟ آیا از دست من کارو کمکی برمی آید؟ مار پیر چشمانش برقی زد و با گریه گفت:
ازتو دوست مهربان ممنونم .ولی کسی نمی تواند به من کمک کند چون خوردن قورباغه برمن حرام شده است من نفرین شده ام و باید گرسنه بمانم تا بمیرم.
قورباغه نزد پادشاه فورباغه ها رفت و تمام حرفهای مار را برای او تعریف کرد، شاه قورباغه ها که متوجه شده بود مار نمی تواند آنها را شکار کند با خیال راحت نزد او رفت و با مهربانی از مار پرسید: ای مار پیر مگر چه کار کرده ای که نمی توانی شکار کنی؟
مار پیر از آمدن شاه قورباغه ها خوشحال شد و به فکر افتاد با حیله ای خود را ازاین بی غذایی نجات دهد و در جواب شاه قورباغه ها گفت:
ای شاه بزرگ علت حرام شدن شکار قورباغه برای من داستان طولانی دارد اگر اجازه بدهید برای شما تعریف کنم شاه قورباغه ها گفت: تعریف کن شاید بتوانم به شما کمک کنم.
مار با ناله گفت: روزی به اشتباه به خانه ی مرد نیکوکار و باتجربه رفته به دنبال غذا می گشتم خانه تاریک بود و من گرسنه در اتاقی پسر مرد نیکوکار نشسته بود من انگشت دست او را نیش زدم از زهر من پسر از بین رفت و مرد نیکوکار به خاطر این کار مرا نفرین کرد که امیدوارم برای همیشه گرسنه بمانی و محتاج پادشاه قورباغه ها باشی تا مقداری غذا به تو صدقه بدهد و از تو سواری بگیرد.
پادشاه قورباغه ها خوشحال شد و با صدای بلند همه ی دوستانش را صدا کرد مارپیر جلوی او تعظیم کرد و گفت: برمن سوار شوید تا وظیفه ی خودرا انجام دهم.
پادشاه قورباغه ها هم با خوشحالی برپشت مار سوارشد مارهم حسابی به او سواری داد و او را همه جای رودخانه برد. روزها به همین صورت گذشت تا اینکه مار پیر که به هدف خود رسیده بود و موقع درخواست از پادشاه قورباغه ها بود به او گفت من خیلی گرسنه ام و اگر غذا نخورم نمی توانم به شما سواری بدهم پادشاه قورباغه ها دستور داد هرروز چند تا قورباغه به او بدهند تا بتواند از مار سواری بگیرد مار پیر حیله گر هم با خیال راحت به او سواری می داد.
@mah_mehr_com
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸️کلیپ سرود بیعت
اگه بیای
دنیا رو به پات میریزم
اگه بیای
دیگه تموم میشه پاییزم
اگه بیای؛ اگه بیای
یه روز میای
سامون میدی این دنیا رو
یه روز میای
کاش ببینم اون روزا رو
یه روز میای؛ یه روز میای
بیعت میکنم همین ساعت
همین لحظه
دنیای بدون تون اصلا نه
نمیارزه
بیعت میکنم همین ساعت
همین لحظه
دنیای بدون تو اصلا نه
نمیارزه
سربازات آمادن
بیا ببین که پای عهدشون وایسادن
ایران کشور امام زمانه
این مردم ساکن عشق آبادن
السلام علی المهدی
دلت میاد
وقتی منو عاشق کردی
یه جمعه ای
من نباشم و برگردی
دلت میاد
آخه دلت میاد
دلت میاد
این منتظرت پیر بشه
دلت میاد
من نباشم و دیر بشه
دلت میاد
آخه دلت میاد
بیعت میکنیم من و بابا
من و مادر
ما با خانوادمون هستیم
برات لشکر
سربازات آمادن
بیا ببین که پای عهدشون وایسادن
ایران کشور امام زمانه
این مردم ساکن عشق آبادن
السلام علی المهدی
#کلیپ
#مــــاه_مـــهــر
🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
#ماه_مهـــــــر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بیستهای خطرناک❗️
⛔️ اگر همه نمرات دانشآموزی بیست باشد خطرناک است. این یعنی دارد به او فشار میآید و تو متوجه نیستی. این فشار بالاخره از جایی بیرون خواهد زد.
⛔️ چگونه نظام آموزشی فعلی دارد فرزندان ما را کوتوله بار میآورد.❗️
#دکترسعیدعزیزی
انتشار حداکثری با شما ✅
@mah_mehr_com
577_40507522518777.pdf
6.95M
#قصه_متنی_و_تصویر👆
#قصه_کودکانه
🌼پی دی اف
🌸عنوان: مرتب کردن تخت خواب
🍃 مترجم: زهرا سلیمانی کاریزمه
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
@mah_mehr_com
#شعر_صاحب_الزمان
برای صاحب الزمان
همیشه می کنم دعا
بیا بیا ظهور کن
امام غایبم بیا
تو ای نواده ی علی
امید این دل منی
بیا بیا ظهور کن
که من ببینمت دمی
#مهدویت
@mah_mehr_com
🌱 روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنید
🔹امام حسین(ع): خداوند هیچ موجودی را نیافرید، جز آنکه برای او تسبیحی قرارداد تا با آن خدا را ستایش کند.
امروز جمعه
۱۴ اردیبهشت ماه
۲۴ شوال ۱۴۴۵
۳ مه ۲۰۲۴
#مــــاه_مـــهــر
🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
#ماه_مهـــــــر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍊الـهی
🍃درخت زندگیتون
🍊هـمیشه
🍃پـر بـار زیبـا وشاداب باشه
🍊لطف خـــدا
🍃شـامل حـالتـون باشـه
🍊در هـمه جـا و هـمه وقـت
سلام صبح بخیر همراهان عزیز
.
#مــــاه_مـــهــر
🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
#ماه_مهـــــــر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جمعه اومد دوباره
عید شده باز بهاره
عید عزیز جمعه
روز دعای ندبه
روز ظهور آقا
مهدی آل طاها
🌼مهدی آل طاها یعنی حضرت مهدی عج
#شعر_جمعه
#مــــاه_مـــهــر
🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
#ماه_مهـــــــر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نگه دارنده گوشی با درب بطری🤩😶
💭
#مــــاه_مـــهــر
🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
#ماه_مهـــــــر
🔸️شعر ستاره هدایت
🌸پس از امام پنجمم
🌱تویی امام شیعیان
🌸تویی امام بعد او
🌱تویی امام مهربان
🌸پس از امام پنجمم
🌱چراغ رهبری تویی
🌸ستارهی هدایتی
🌱شکوه حیدری تویی
🌸پس از امام پنجمم
🌱تویی وصی ایزدی
🌸برای حفظ دین او
🌱به امر حق تو آمدی
🌸تو جعفری و صادقی
🌱جهان ندیده مثل تو
🌸به پاکی و قشنگیات
🌱نشد سپیده مثل تو
#امام_صادق_ع
@mah_mehr_com
امام ششم ما
رئیس مکتب ماست
مدرسه و دانشگاه
دارن به او افتخار
چون که داره آقامون
شاگردای بی شمار
#شعر_شهادت_امام_جعفر_صادق_ع
کاربرگ شهادت امام جعفر صادق
@mah_mehr_com
«رفیق اولِ بچههایتان باشید»
💠آیت الله حائری شیرازی(ره):
🔸اینکه بچه برای #پدرش ابهتی قائل باشد که به خاطر حرف او بیاید بنشیند، هیچ فایدهای ندارد.
🔸پدر باید با بچهاش رفیق بشود، با بچهاش همبازی بشود. رو داشته باشد با او حرف بزند. در دلش نگه ندارد.
🔸پدر باید رفیق اول فرزندش باشد.
🔸وای به حال پدری که رفیق دوم فرزندش است. میدانی چکار میکند این بچه؟ هر چه از بابایش بشنود میرود با رفیق اولش مطرح میکند. اگر او تایید کرد، قبول میکند؛ وگرنه قبول نمی کند.
🔸شما یک میز پینگپنگ در خانهتان داشته باشید. با خانمتان و بچه هایتان پینگپنگ بازی کنید. جای زیادی هم نمیگیرد. با همین پینگپنگ بازی کردن بچه ات را تربیتش میکنی. از راه پینگپنگ نمازخوانش کن. از راه انس با خودت، عاشق تو بشود، بگوید بابا من میخواهم همراهت بیایم. میگویی میخواهم بروم نماز، میگوید من هم میآیم.
🔸بچه اگر عاشق پدر نباشد، عاشق دین پدر نمیشود.
@mah_mehr_com
#قصه_کودکانه
#ضرب_المثل
🌼آش داغ
... غیر از خدا هیچ کس نبود.
روزی و روزگاری در شهری دو رفیق و دوست زندگی میکردند که همیشه در فکر و یاد همدیگر بودند،برای همین هر وقت که می شد به خانه هم میرفتند و غذایی میخوردند و گل میگفتند و گل می شنیدند.
روزی رفیق اول رفیق دوم را در کوچه دید و به او گفت:
«دوست دارم یک روز به خانه من بیایی و آش بخوری.»
رفیق دوم گفت: «من به خانه تو آمده ام و غذا هم زیاد خورده ام
و
نمی خواهم به این زودی ها تو را به زحمت بیندازم.»
زحمتی نیست خوشحال میشوم باید بیایی و ببینی که من
چه آشی برایت می پزم!
رفیق دوم گفت: «همین روزها می آیم.»
او این حرف را زد و این قول را داد؛ ولی هر بار که خواست برای
خوردن آش به خانه دوستش برود کاری پیش آمد و نشد.
یکی از روزها که از کنار خانه دوستش می گذشت، نگاهش به در خانه او افتاد و با خودش گفت: این چه کاری است که من میکنم؟ من تا کی به این مرد قول امروز و فردا بدهم؟ نکند خیال کرده من آش دوست ندارم و برای این به خانه او نمی روم. نکند فکر کند که من دوست دارم غذای بهتری برای من آماده کند؟»
این شد که رفیق دوم با خودش قرار گذاشت همان روز به خانه دوستش برود و آش بخورد و خیال خودش را آسوده کند. پس به
او خبر داد که امروز ظهر برای خوردن آش به خانه تو می آیم.
چند روزی بود که یکی از دندانهای رفیق دوم درد میکرد آن وقتی هم که می خواست به خانه دوستش برود کمی درد گرفت؛ ولی با خودش قرار گذاشت که بعد از مهمانی آش پیش طبیب برود.
ظهر شد. رفیق دوم خوشحال و خندان به خانه دوستش رفت و در زد،رفیق اول در را باز کرد و با دیدن او شادیها کرد.
بعد او را با احترام به اتاقی برد و بالا نشاند و سفره را هم پهن کرد و نان و پیاز هم برای
مهمان گذاشت.
چیزی هم نگذشت که بوی آش توی خانه پیچید. میزبان کاسه بزرگ آش را آورد و در سفره گذاشت. رفیق دوم تعجب کرد و پرسید: «مگر به غیر از ما دو نفر هم کسی می خواهد
از این آش بخورد؟»
نه، فقط ما دو نفر هستیم؛ ولی این آش آن قدر خوش مزه
است که هر چه بخوری سیر نمی شوی.
رفیق اول این را گفت و توی کاسه کوچکتری آش ریخت و آن را دودستی پیش روی رفیق دوم گذاشت.
رفیق دوم هم که خیال میکرد آش خُنک شده خوردن ندارد؛ زود قاشق را برداشت
تا آش بخورد؛ ولی یک دفعه دندانش درد گرفت. از آن دردهای سخت که جان آدم را بالا می آورد.
این بود که از جا پرید و توی حیاط خانه دوید. میزبان که خیال میکرد او برای خوردن آش عجله کرده و دهانش را سوزانده گفت: «این چه کاری بود که کردی؟ چرا این بلا را سر خودت آوردی؟ من گفتم آش بخور؛ ولی نه آنکه خودت را بسوزانی!»
رفیق دوم یا مهمان که یک قاشق آش هم نخورده بود گفت: «کدام آش؟ من که آش نخوردم؟»
چه طور آش نخوردی؟
او که با دست یک طرف صورتش را گرفته بود گفت: «بله، آش
نخورده و دهان سوخته!»
🌸اگر کسی به امید بهره بردن از کاری زیان ببیند و دیگران خیال کنند به آن چه که خواسته رسیده این ضرب المثل حکایت حال او
می شود.
🌸🍂🍃🌸
@mah_mehr_com