33.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 انجمن ادبی #ماها
📖 بخشی از روایت «مومنی که من نیستم» نوشته عذراسادات رهنمایی با خوانش نویسنده
🕰️ زمان: 22 ثانیه
#ماها
#ادبیات
#ویدئو
#نشست_بیستو_هشتم
🆔
@maha_anjoman
✅ انجمن ادبی ماها ☝️
#ماها
#انجمن_ادبی
#بیستمین_و_هشتمین_نشست
👈 چهارشنبه ۲۸ آذرماه ۰۳
#عکسِ_ماها
با #ماها همراه باشید
🆔
@maha_anjoman
✅ انجمن ادبی ماها ☝️
فضل هر چند پنهان دارند، آخر آشکار شود؛ چون بوی مُشک.
تاریخ بیهقی.
#تکه_خوانی
🆔
@maha_anjoman
✅ انجمن ادبی ماها ☝️
#ماها
#ادبیات
#پوستر
#یلدا
#نشست_بیست_و_نهم
🏢 هنرستان نبش کوچه ۲۰
⭕ #ساعت ۱۶
دانشگاه هنر و اندیشه
طبقه ششم
📖 داستانهایی که خواهیم خواند:
📚 «به آوای موسیقی گوش بسپار» #روایت
✍️ محسن صابری
📚 «دُرُشتی»
✍️ علیاشرف درویشیان
🆔
@maha_anjoman
✅ انجمن ادبی ماها
دُرُشتی - علیاشرف درویشیان.pdf
2.43M
⭕ چهارشنبه 5 دی ماه
داستان اول:
📚 «دُرُشتی»
✍️ علیاشرف درویشیان
#داستان
#فارسی
#داستان_منتخب
#کتابخانه_ماها
🆔
@maha_anjoman
✅ انجمن ادبی ماها ☝️
به آواز موسیقی گوش بسپار - محسن صابری.pdf
159K
⭕ چهارشنبه 5 دی ماه
داستان دوم:
📚 «به آواز موسیقی گوش بسپار» #روایت
✍️ محسن صابری
#داستان
#مهمان
#داستان_اعضا
#کتابخانه_ماها
🆔
@maha_anjoman
✅ انجمن ادبی ماها ☝️
✅ بند اول «به آوای موسیقی گوش بسپار» | محسن صابری:
نوتیف اینستا را پایین میکشم. یونس استوری جدید گذاشته. بازش میکنم. عکس طاقچۀ خانۀ من است با برگهای پوتوسی که روی دیوار بالایش را پوشانده. گوشهاش نوشته: «خانۀ دوست کجاست؟». ورق میزنم. «همسفرم میشی؟» را کنار فولکسواگن زردی که توی جای بارش، تیلههای شیشهای ریختم، نوشته. بعدی پیپهایی است که جلوی کتابها جمعشان کرده. آخرین عکس، انار خشک کوچکی است که با چشمزخمِ قدیمیِ ننجون ترکیبش کرده بودم و در عطف تاریخ ایرانِ زرینکوب گذاشته بودم. حالا همهشان توی کارتناند.
🆔
@maha_anjoman
✅ انجمن ادبی ماها ☝️
✅ بند اول «دُرُشتی» | علیاشرف درویشیان:
پسرک تیغهی چاقو را در ساقهی بلند نِی نشاند و روی دسته فشار آورد. چاقو هنوز در جانِ نی بود که برقی بر تیغه لغزید و بازتاباش در چشم پسرک نشست. رعد غرید. ناگهان رگباری تند بر نیزار پاشیده شد و صورت صاف برکه را پرآبله کرد. باد در نیزار میتاخت و صدای خشک نیها به هرسو میپیچید. از غرش رعد، غوطهخورَکها، بهسوی نیزار پریدند. کوچکترین آنها در آب غوطه خورد و دیگر روی برکه پیدا نشد. باران، سرد بود و جانِ برکه را سوراخسوراخ میکرد. مه پایین میآمد و فضا از مه و رگبار، تیره و آشفته میشد.
🆔
@maha_anjoman
✅ انجمن ادبی ماها ☝️
#ماها
#انجمن_ادبی
#بیست_و_نهمین_نشست
👈 چهارشنبه 5 دیماه ۰۳
#عکسِ_ماها
با #ماها همراه باشید
🆔
@maha_anjoman
✅ انجمن ادبی ماها ☝️
27.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ آنچه در ماها گذشت
🗓️ چهارشنبه 28 آذرماه ۰۳
📌 به جا مانده از شب یلدای ماها
#ماها
#ویدئو
#انجمن_ادبی
#دانشگاه_هنر_و_اندیشه
◀️ «ماها» رو ببینید
🕰️ زمان: 1:28 ثانیه
📌 گزارش#بیستوهشتمین نشست #ماها
⭐ «ماها» هر هفته چهارشنبه 4 عصر
🙏 با تشکر حضور دوستان عزیز
🆔
@maha_anjoman
✅ انجمن ادبی ماها
بعد از ایمان دیگر برای ما چه میماند که بگوییم زندهایم؟ جان؟ این عنصر بیارزش را که کرم لجنزار هم دارد! غذا میخوریم؟ حیوان که از ما بیشتر غذا میخورد! پس چه داریم؟ دلخوشیم که راه میرویم؟ شور و شهوت داریم؟ حشرات کثیف هم راه میروند و شور و شهوت دارند! بله یک چیز داریم، دل، اما دل بیایمان یعنی یک چنگ خون که حیوانات زبانبسته عظیمالجثه خیلی بزرگترش را دارند.
درخت انجیر معابد
احمد محمود
#پاراگرافخوانی
🆔
@maha_anjoman
✅ انجمن ادبی ماها ☝️
28.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ آنچه در ماها گذشت
🗓️ چهارشنبه 5 دیماه ۰۳
#ماها
#ویدئو
#انجمن_ادبی
#دانشگاه_هنر_و_اندیشه
◀️ «ماها» رو ببینید
🕰️ زمان: 1:11 ثانیه
📌 گزارش#بیستونهمین نشست #ماها
⭐ «ماها» هر هفته چهارشنبه 4 عصر
🙏 با تشکر حضور دوستان عزیز
🆔
@maha_anjoman
✅ انجمن ادبی ماها
30.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 انجمن ادبی #ماها
📖 بخشی از روایت «به آواز موسیقی گوش بسپار» محسن صابری با خوانش نویسنده
🕰️ زمان: 20 ثانیه
#ماها
#ادبیات
#ویدئو
#نشست_بیستو_هفتم
🆔
@maha_anjoman
✅ انجمن ادبی ماها ☝️
#ماها
#ادبیات
#پوستر
#نشست_سی_ام
🏢 هنرستان نبش کوچه ۲۰
⭕ #ساعت ۱۶
دانشگاه هنر و اندیشه
طبقه ششم
📖 داستانهایی که خواهیم خواند:
📚 «چشمهایش» #روایت
✍️ یونس عزیزی
📚 «اعرابی»
✍️ جیمز جویس
🆔
@maha_anjoman
✅ انجمن ادبی ماها
چشم_هایش - یونس عزیزی 30-Dec-2024 20-35-57.pdf
4.31M
⭕ چهارشنبه 12 دی ماه
داستان اول:
📚 «چشمهایش» #روایت
✍️ یونس عزیزی
#روایت
#مهمان
#داستان_اعضا
#کتابخانه_ماها
🆔
@maha_anjoman
✅ انجمن ادبی ماها ☝️
اعرابی- جیمز جویس.pdf
5.1M
⭕ چهارشنبه 12 دیماه
داستان دوم:
📚 «اعرابی»
✍️ جیمزجویس
#داستان
#غیر_فارسی
#داستان_منتخب
#کتابخانه_ماها
🆔
@maha_anjoman
✅ انجمن ادبی ماها ☝️
✅ بند اول «اعرابی» | جیمز جویس:
خيابان ريچموند شمالي چون كور بود هميشه خلوت بود، جز ساعتي كه « مدرسه برادران مسيحی» پسرها را آزاد ميكرد. يك خانة دو طبقة خالي در انتهای كور خيابان بود كه زمين چارگوش دُورش آن را از همسايهها جدا ميكرد. خانههای ديگر خيابان كه ميدانستند چه مردمان شريفي در آنها زندكي ميكنند، با صورتهاي قهوهای آرامشان به هم نگاه ميكردند. مستأجر قبلي خانة ما كه يك كشيش بود، در اتاق پذيرايی پشتی مرده بود. هوايی كه از مدتها محبوس ماندن بوی ناگرفته بود اكنون در همه اتاقها جريان داشت.
🆔
@maha_anjoman
✅ انجمن ادبی ماها ☝️
✅ بند اول «چشمهایش» | یونس عزیزی:
ماشینم را گذاشتم پارکینگ شرقی. از گیتها که رد شدم ابتدای صحن فاطمی، درست نزدیک کتابخانه نوساز آستان ایستادم و رو به گنبد سلام دادم. انعکاس نورافکنها گنبد طلایی را برق انداخته بود. منارهها با دو سه ریسه رنگی به هم وصل شده بودند. لامپهای رشتهای صد وات سبز و آبی و قرمز. رفتم سمت درِ هشت. کفشهایم را گذاشتم داخل نایلون و وارد حرم شدم. روبروی بابالسلام دستبهسینه ایستادم. چشم دوختم به آن مقدار از ضریح که پیدا بود و دلبری میکرد. به تاج ضریح. سلام دادم. بعد از سلام مکثی کردم و توی ذهنم همه را دعوت کردم. همه رفتهها را. بابا، عمو، عمه، خاله، دایی، پدربزرگها، مادربزرگها، پسرعمهها، پسرداییها و تنها دخترخالهام که وقتی رفت سن کمی داشت.
🆔
@maha_anjoman
✅ انجمن ادبی ماها ☝️
🔴📢ثبتنام بدون آزمون کارشناسی دانشگاه هنر و اندیشه قم (تنها دانشگاه تخصصی هنر استان) در رشتههای زیر آغاز شد:
🔸مهندسی معماری
🔹معماری داخلی
🔸 گرافیک
🔹 کارگردانی
🔸 سینما
🔹 ادبیات نمایشی
📑مدارک لازم: عکس پرسنلی، کپی شناسنامه و کارت ملی، دیپلم، وضعیت نظاموظیفه (آقایان)، آدرس و شماره تماس.
⏳مهلت ثبتنام:
✅ثبتنام حضوری: ۹ تا ۱۸ دی ۱۴۰۳
✅ ثبتنام از طریق سایت سنجش: ۱۹ تا ۲۴ دی ۱۴۰۳
📌جهت کسب راهنمایی و اطلاعت بیشتر میتوانید از طریق ایتا با همکارن ما در ارتباط باشید:
09108112416
آدرس:
📍 آدرس: قم، خیابان بسیج، نبش کوچه ۲۰- طبقه ششم-روابط عمومی
اطلاعات بیشتر:
☎️ تلفن: 02537838500
📱ایتا: 09108112416
🌐 سایت: itaihe.ac.ir
اینستاگرام: @ita_ac_ir
کانال ایتا: https://eitaa.com/ait_ac_ir
#خبر
#اعضا
#داستان
#چاپ_کتاب
نویسنده کتاب عنوان کرد؛
«از ناکجا تا به کجا» رمانی درام برای مخاطب بزرگسال
قم - نویسنده رمان «از ناکجا تا به کجا» گفت: این داستان رمانی درام برای مخاطب بزرگسال است.
متن کامل خبر 👇
ibna.ir/x6vpK
🆔
@maha_anjoman
✅ انجمن ادبی ماها ☝️
انجمن ادبی ماها
#خبر #اعضا #داستان #چاپ_کتاب نویسنده کتاب عنوان کرد؛ «از ناکجا تا به کجا» رمانی درام برای م
خانم عاصمینیا؛
چاپ رمانتون رو بهتون تبریک میگیم. ماها خوشحال میشیم وقتی اثری چاپ میشه که برای یکی از اعضاء ماها باشه. خیلی مبارک باشه.
🆔
@maha_anjoman
✅ انجمن ادبی ماها ☝️
#گزارش_تصویری
#عکس
خانهموزه سیمین و جلال
خانه سیمین دانشور و همسرش جلال آلاحمد در بنبست ارض، کوچه رهبری و خیابان دزاشیب قرار دارد؛ خانهای که جلال آن را در زمانی که سیمین دانشور برای تحصیل در آمریکا بود به دست خود ساخت. این خانه سالها محل گرد آمدن نویسندگان بسیاری بود و تا زمان فوت جلال، محل زندگی جلال و سیمین بود. بعد از فوت جلال، سیمین دانشور به تنهایی در آن زندگی میکرد. خانه موزه سیمین و جلال پس از مرمت در اردیبهشت ۱۳۹۷ در زادروز سیمین دانشور افتتاح شد./ عکاس: بهاره اسدی
📌 حیفه نبینید این گزارش تصویری رو
اینجا 👇
ibna.ir/x6tQb
🆔
@maha_anjoman
✅ انجمن ادبی ماها ☝️
#خبر
#اعضا
#داستان
#چاپ_کتاب
یک نویسنده عنوان کرد؛
📌 «رودی و مستر موسفید» بازآفرینی داستان زال و رودابه است
قم - یک نویسنده گفت: «رودی و مستر موسفید» یک رمان فانتزی برای مخاطب نوجوان است که ماجرای این کتاب بازآفرینی داستان زال و رودابه شاهنامه است.
متن خبر:
ibna.ir/x6vs2
🆔
@maha_anjoman
✅ انجمن ادبی ماها ☝️
#خبر
#اعضا
#داستان
#چاپ_کتاب
نویسنده «هزار تصویر ناتمام» در گفتوگو با ایبنا:
📌 سختترین بخش نوشتن «هزار تصویر ناتمام» نشان دادن تصویر کامل سرداردلها بود
قم - نویسنده «هزار تصویر ناتمام» نشان دادن تصویر تمام و کمال از سردار شهید سلیمانی را یکی از سختیهای تالیف این کتاب توصیف کرد.
متن خبر:
ibna.ir/x6hWG
🆔
@maha_anjoman
✅ انجمن ادبی ماها ☝️
#معرفی
#اعضا
#داستان
#چاپ_کتاب
📌معرفی کتاب:
کتاب هزار تصویر ناتمام از هدا ترخان را انتشارات زائر آستانه مقدسه منتشر کرده است. این کتاب به روایت زندگی حاج قاسم سلیمانی در قالب داستان میپردازد.
📌 بخشی از متن کتاب:
«قاسم بقچه کوچکی برداشت از نان و پنیر یک لحاف زیر بغل و پنج تومان پول ته جیبش راه افتاد توی دلش آشوبی به پا بود؛ مدام در هم میچرخید و حالش را به هم میزد. ماشین که از روستا دور شد و دیگر از آبادی هیچ نقطهای پیدا نبود زل زد به ریگهای قهوهای رنگ بیابان و حس کرد عضلاتش رشد میکنند استخوانهایش کش میآیند و پشت لبش جوانه میزند. حس میکرد دیگر بزرگ شده است. پایش را که از ماشین بیرون گذاشت یکه خورد شهر ندیده بود. کرمان در نظرش جایی دور بود خیلی دور هیچ شبیه آبادیشان نبود.»
🆔
@maha_anjoman
✅ انجمن ادبی ماها ☝️