حالا وضع اونی که پدرش شغلش آزاده چطوره؟
وقتی پدرش صبح خروس خون از خونه میزنه بیرون تا شاید یه لقمه نون حلال بیاره سر سفره خانوادش ... وقتی شب بر میگرده خونه بچه با خوشحالی میره استقبال پدرش بی خبر از اینکه دست خالی برگشته...😥
وقتی نگاه شرمنده😢 پدرشو میبینه به معنی واقعی کلمه از درون خرد میشه و فرو میریزه...
دلش میشکنه از این همه بی رحمی زمونه💔
میخوام داستان زندگی خودمو براتون بگم
که چی شد من این کانالو زدم و به عرصه فضای مجازی قدم گذاشتم🙃
شاید شد نقطه عطف زندگیت⛅️
همراهم هستی؟🦋✨
@Mahak_Makup0
چند وقتی بود که بی پولی داشت بد جوری بم فشار میآورد... وقتی خانواده رو میدیدم که هر کدوم از هیچ تلاشی برای پول در آوردن دریغ نمی کردن احساس بی مصرف بودن میکردم...
دنبال راهی بودم که به درآمد برسم،دغدغم این بود که یه فرد مفید باشم واسه خانواده ، دستم تو جیب خودم باشه و هرچی که دوست دارم بدون دو دوتا چهار تا کردن برای خودم بخرم...
ناگفته نمونه که خیــــلی راه ها رو رفتم
(اینستا،روبیکا و...) اما همشون بیــراهه بودن😓
یکی از اون بیراهه ها یه شرکت مجازی بود که تبلیغشو توی روبیکا دیدم...
نوشته بود که با انجام تایپ و ... میتونید به درآمد برسید.. منم ناچارا اعتماد کردم و یه هزینه ایی رو پرداخت کردم
وقتی وارد کانالش توی تلگرام شدم شروع به کار کردم از ظاهرش معلوم بود که خیلی معتبره چون هزاران عضو داشت...
هرچقدر تلاش میکردم به نتیجه ایی نمی رسیدم هرکاری رو انجام میدادم اما دریغ از یه قرون پول...
خلاصه از یه جایی فهمیدم این شرکت همش کلاهبرداریه...😣
امیدمو از دست دادم..حس یه آدم افسرده رو داشتم حس میکردم دیگه به آخر خط رسیدم😔
یه روزی که مثل همیشه
توی گوشی ول میچرخیدم از ایتا به روبیکا از روبیکا به تلگرام وارد ایتا که شدم یه تبلیغ دیدم ، نوشته بود از طریق ایتا به درآمد برسید🙄
پیش خودم فکر کردم...
من که نه مدرک تحصیلی دارم،نه سرمایه آنچنانی چطور میخوام به درآمد برسم😔؟
اونم توی ایتا🤔
یکی اون ته مهای ذهنم گفت:
شاید این راه همون راهیه که زندگیتو زیر و رو میکنه
پیش خودم گفتم ضرری که نداره برم تو این کانال شاید یه فرجی شد...
یه کلیک کردم و وارد کانال شدم تا ببینم واقعا من که یه خانمم میتونم به درآمد برسم یا نه؟🙃
وقتی وارد کانال شدم با حجــم عظیـــــمی از پیام روبه رو شدم😳
شروع کردم به خوندن مطالب... کلـــــی مطلب دیدم ،کلـــی رضایت کلــــــی واریــــزی از کسایی که به درآمد رسیده بودن🥲
خیلی تعجب کردم،چون کسایی بودن که حتی از منم کوچیکتر بودن ،از پسر بچه ۱۱ ساله بگیـــــر تـــــااا خانم هایی که علاوه بر خونه دار بودن چندتا بچه قـــد و نیم قد هم داشتن و به درآمــــد رسیـــده بودن😇
بعد از موضوع اون شرکت دیگه اعتمادمو نسبت به همه کس و همه چیز که توی فضای مجازی بودو از دست داده بودم..😞
مصداق ضرب المثلی که میگه مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسه...
منم از اینکه دوباره شکست بخورم میترسیدم😥
اما خودمونیم...از همون اول یه حسی منو سمت این کانال جذب میکرد...😁
یه حس اعتـــماد به این کانال و از اون مهم تر به استادش در من به وجود اومده بود🙈🌱
روز ها همینجور پشت سر هم میگذشت و من هر روز پیام های کانالو نگاه میکردم و حسرت میخوردم😞...
دوست داشتم توی دوره شرکت کنم ولی از اونور یه مشکل بزرگ وجود داشت..
مشکل این بود که پولش رو نداشتم نه اینکه گرون باشه نه اصلا من هیچ درآمدی نداشتم که بتونم بخرم حتی هزار تومن😖
یه روز یه مینی دوره رایگان گذاشتن همشو مو به مو دیدم.. بعد از دیدن اون فیلم متحول شدم
از اونورم فشار مالی بد جوری زیاد شده بود..
به حدی که حتی نمیتونستیم یه غذای درست و درمون بخوریم😞
تقریبا یــک مــاه از ورود من به این کانال میگذشت و من همیــشه پیــگیــر بودم..
هر روز پیام های استاد رو میخوندم و اعتماد به نفسم میرفت بـــــالا...😌
حرفاشون واقعا آب رو آتیش بود،باعث میشد خودمو تو هر زمینه ایی دیگه دسته کم نگیرم😎
و از همه مهم تر امیدمو از دست ندم..
با خودم گفتم مگه بقیه چی دارن که من ندارم؟مگه چیم از بقیه کمتره؟
چرا من نه؟ وقتی یه بچه ۱۱ ساله میتونه قطعا منم میتونم💪🏻
بالاخره یه روز دلمو زدم به دریا و با مقدار کمی که پس انداز داشتم + پولی که قرض گرفتم توی جشنواره تخفیفی ۲۵ فروردین که گذاشته بودن توی دوره اولین های ایتا شرکت کردم😄
اون لحظه انــقـــــــدر استــرس داشتم که توصیف نشدنیه😓
همش میگفتم نــکنه من از تخفیف جا بمونم ،نــکنه نتونم انجامش بدم،نکنه....و هزارتا نکنه دیگه....
خلاصه ثبت نام کردم و وارد یه مرحله جدیدی از زندگیم شدم🌱
وقتی بعد از چند ساعت لینک کانال رو برام فرستادن و عضو شدم فرداش
یه دفتر📒 خریدم و وقتی که آموزش هارو میدیدم توش نکات رو مو به مو يادداشت میکردم
چون میخواستم پیشرفت کنم،چون از اون وضعیتی که داشتم بدم میومد،چون میخواستم از این منجلاب بی پولی که توش دست و پا میزدم و روز به روز بیشتر غرق میشدم بیام بیرون...🥲
همون اولش که شروع کردم به دیدن آموزشا، کانال رو زدم.. اول میخواستم برم تو کار لوازم التحریر که عاشقش بودم ولی یه سری مشکلات پیش اومد که منصرف شدم...(اسمشو میخواستم بزارم پاپیروس😁)
بالاخره بعد از چند روز تصمیم گرفتم برم تو کار لوازم آرایشی چون هم به این کار علاقه داشتم هم اطلاعات زیادی تو این زمینه داشتم..😉
بعدش از تو لیستی که آقای سیدی همراه با آموزش ها توی کانال قرار داده بودن یه نفرو پیدا کردم که برای فروش نیاز به یه همکار داشت ... بعد از مذاکره ایی که داشتیم همکاریمون شروع شد 🤝