ماهڪ☁️🌚
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بِدان که در بند تو باشم؛آزادِ آزادم...!🤍
هدایت شده از حرفامون☁️🦋
سلام بچهها؛ مُجازی هستم ..
هرکی هرسوالی در هرموضوعی داره، میتونه بصورت ناشناس ازم بپرسه🙂
https://daigo.ir/secret/51014363538
تا ۱ ساعت دیگه همشو جواب میدم😐
پاسخ سوالتون👇
https://eitaa.com/mahakkkkmaannn
هدایت شده از حرفامون☁️🦋
📪 پیام جدید
خواهش میکنم بگو نسبتت با مبینا چیه
-----
انما المؤمنون اخوه /حجرات آیه ۱۰
مؤمن بودن افراد باعث پیوندی میشه بالاتر از پیوند خانوادگی😊🌱
پسر حضرت نوح چون کافر شد، بهش گفتن تو دیگه از خانواده نوح نیستی
ولی سلمان فارسی چون مؤمن شد، بهش گفتن تو دیگه از خانواده اهل بیتی
ماهڪ☁️🌚
#دختر_سرکش پارت91 پیتزا هم هستا تعارف نکن نه دیگه قربونت اون باشه واسه ظهر میترا یه دونه کوبید تو س
#دختر_سرکش
پارت92
اگه مال تو شیش متره مال من دو مترم نیست
کوفت خب به همکارتم میگی؟
وا... نمیدونم چی بگم اخه خب ممکنه تو دردسر بیفته
تونمیخواد کاسه داغ تر از اش بشی بهش بگو یا مگه اره یا میگه نه
امان از دست تو دختر
همونجوری که او داشت میحرفید حس کردم صدای اعتراض شکمم بلند شد میترا هم مثل این که شنید چون
حرفشی قطع کرد و خیلی بی مقدمه گفت
سارا پاشو بریم پیتزایی چیزی بخوریم چون من گشنمه
منم از خدا خواسته قبولش کردم و باهم رفتیم ساندویچ فروشی که همون دورو برا بود توساندویچی من روبروی در بودم و مهشید پشتش به در بود داشتیم درباره ی نقشه ای که فری کشیده بود حرف میزدیم که چشمم به در افتاد
خدا جون من چی میدیدم فرزاد و مهشید با هم اومدن تو و مهشید هم با همون اداهای همیشگیش دست فرزاد و گرفته بود و داشت باهاش حرف میزد و میخندید حس کردم نفسم بند اومد از چیزایی که میترا میگفت هیچی نمیفهمیدم
این همون حسی بود که تو کتابا خونده بودم و همش بهش میخندیدم اما حالا خودم دچار این حالتای مسخره شده بودم دلم نمیخواست به فرزاد نگاه کنم شاید اینجوری میخواد باور کنم اشتباه دیدم با صدای تقریبا بلند میترا به
خودم اومدم
تازه فهمیدم چی دیدم یهو اشکام سر خوردن رو گونه هام برای اولین ! برابرشون مقاومت نکردم میخواستم داد بزنم میترا هم بیچاره نمیدونست چی شده ولی بازم دلداریم میداد -:سارا جونم چی شده خانومی؟ چرا گریه میکنی؟
سکوت
نمیخوای بگی چی شده؟
سکوت
دلت میاد اینجوری گریه کنی پاشو بریم بیرون اصلا بریم برسونمت خونه
تازه زبونم باز شده بود
نه میترا ترخدا امروز بذار بیام پیش تو
نمیدونم تو لحنم چی بود که بدون مخالفت قبولش کرد باشه باشه هر چی تو بگی فقط برام تعریف کن چی شده
دوباره نشستیم سر جامون یه نگاه به اونا کرو روشون پشت به مابود دوباره بادیدن حرکات لوند مهشید و لبخندهای
فری حالم بد میشد رومو برگردوندم سمت میترا
- چرا هر وقت حس میکنم خوشبختی باهام فاصله ای نداره بایه نسیم همش از بین میره؟
خودم هم نفهمیدم این جمله ها ادبی رو از کجا آوردم
سارا چی شده؟ تو که منو نصف جون کردی
فکر میکردم فرزاد و مهشید دیگه با هم نیستن چقدر ساده بودم من
< >
#دختر_سرکش
پارت93
: یعنی چی؟ مگه بازم باهمن؟
اره
: تو از کجا میدونی؟
-روبروتونگاه کن تا بفهمی
اونم مثل من شکه شدخه بود این جوری که اونا باهم رفتار میکردن...
-:خب مگه نگفتی دیروز باهاش حرف زده به خاطر نقشتون؟ چرا ولی خدایی کارای اینا به کسایی میخوره که بعد از دو ماه قهر با همن میترا هم قبول داشت چی میگم چون حرفی نزد
می بینی میترا؟ همه ی حرفاش دروغ بود ولی خب چرا دروغ گفت؟
نمیدونم سارا ولی خب گریه نکن شاید به دلیل داشته باشه
از ته دل امیدوار بودم دلیل داشته باشه ولی چشمام چیزای دیگه ای میگفتن : میترا اگه زحمتی نیست پاشو بریم دیگه تحمل اینجارو ندارم
و دوباره اشکم سرازیر شد میترا با حالتی مستاصل گفت
: پاشو بریم تا دق نکردی
لحظه اخر دوباره بهشون نگاه کردم اما دیدم چشمای فرزاد روم
فرزاد بلند شد اومد طرفم...
همینجوری داشتم اشک میریختم یهو
واقعا انتظار این رفتارو نداشتم بلند شد اومد طرفمو دستمو محکم گرفت بازور منو بـ طرف ماشینش و درو بست همینجوری داشتم اشک میریختم که داغی یه چیزیو روی لبم حس کردم خیلی عجیب بود اون حالی هم که سعی میکردم بگم ازش بدم اومده ولی از این کارش ناراحت نشدم فرزاد واسه چی؟ چرا اینجوری میکنی؟ چه جوری میکنم دیوونه؟ مگه من دیروز نگفتم میخوام با مهشید قرار بذارم؟ گفتم یا نه
گفتی میخوای واسه نقشه قرار بذاری نه اینکه دوباره عشق و عاشقی
این حرفا چیه؟
: اصلا چرا دوباره؟ اینجوری که شما ها باهم بودین هر آدم عاقلی میفهمید خیلی اصلا قهری در کار نبوده
میشه این چرندیاتو تمومش کنی؟
اره ببخشید که خلوت عاشقانتونو بهم زدم
بعدشم در ماشینو باز کردم که برم بیرون واقعا از خودم بدم میومد داشتم کارای بچههای لوسو ننرو تکرار میکردم
وی تو اون موقعیت کار دیگه ای نمیتونستم بکنم فرزاد هم همزمان با من پیاده شد و به زور دستمو گرفت کشوند تو
ماشین دختر جون خل بازی در نیار ما با هم حرف زده بودیم
چه حرفی ها؟
اصلا شاید این بار جدی جدی عقدش کردی
مگه نمیگم خفه شو بذار دو تا کلمه حرف بزنم