✨🤍پیامبر اکرم(ص) می فرماید:
«انما سمی الرمضان لانه یرمض الذنوب؛
ماه رمضان به این نام خوانده شده است، زیرا گناهان را می سوزاند.» ⏖🌝🤍️
ماهڪ☁️🌚
ﮩ٨ـﮩﮩﮩ٨ـﮩﮩ٨ـ_______
لمس دست تو به روسوا شدنم می ارزد
عشق ان است که منجر به حواشی بشود...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آهنگش خیلی قشنگه🤍
ماهڪ☁️🌚
آهنگش خیلی قشنگه🤍
عاشقت بودم و این را به هزاران ترفند
سعی کردم که بفهمانم و فهمیده نشد:)
ماهڪ☁️🌚
ـــــــــــــــــــــــــ
با خیال تو به سر بردن اگر هست گناه
با خبر باش که من غرق گناهم هر شب ツ
•. 🌘 ☆ .•
#دختر_سرکش
پارت۹۴
ساکت شدم دلم میخواست حرفاشو بشنوم میخواستم دلیل این کارای ضد و نقیضشو بدونم
: بگو دیگه میشنوم
-من
گفته
بودم میخوام با مهشید قرار بذارم خب اگه صمیمی رفتار نمیکردم که اون بهم اعتماد نمیکرد توهم الان به همه چی گند زدی دختر خانوم اره تو راست میگی به خاطر تو دارم دوباره لا این دختره حرف میزنم به خاطر من یا دل خودت؟
: سارا خودت میدونی که اگر واقعا هم عاشقش بود و حاضر نمیشدم غرورمو زیر پا بذارم راست میگفت هم من هم فرزاد غرورمون رو به هیچی نمیفروختیم ولی ای خدا من چیکار کردم به خاطر فرزاد جلوی خودش گریه کردم؟ تازه به خودم اومدم شدم همون سارای همیشگی
-برو-پیش- مهشید یا هر کی دوست داری برام مهم نیست منم میرم خونه استراحت میکنم شاید به گوشاش اعتماد نداشت نه به گریه هام نه به این ریلکس بودنم
: دیگه نمیشه سارا چون تو اومدی مهشید هم دوباره باید خر باشه که قبولم کنه - مطمئن باش خر میشه نگران مهشید نباش
امشب که نذاشتی شام بخوریم حداقل بریمدربند هوایی بخوریم
نه من حوصله ندارم
ولی اون اصلا به حرف من توجه نکرد گاز ماشینو گرفت و راه افتاد
تنها چیزی که سکوت توی ماشینو میشکوند صدای غمگین محسن یگانه بود یاد بابام افتادم اگر منو به خاطر اون
خونه ی کوفتی مجبور به ازدواج نکرده بود حالا اوضاعم این نبود
فرزاد جلوی به سفره خونه قشنگ وایساد ای دا خاک بر سرم بیچاره میترا
فرزاد میترا رو یادمون رفت
خاک بر سرت دختر الان باید بگی؟
خاک بر سر خودت حالا بگو باید چیکار کنیم؟
بهش یه زنگ بزن ببینم چی میشه
من چقدر حواس پرتم خدا گوشیمو برداشتم و زنگیدم به میترا
: سلام میترا خوبی؟
اره چرا بد باشم؟
چرا باهامون نیومدی؟
اولا نمیخواستم خلوت شما ها رو بهم بزنم دوما کار داشتم
: چه کاری؟
فعلا برو پیش فرزاد فردا بیا اتلیه تا برات تعریف کنم
: خیلی خب باشه
- راستی امشب که دیگه مزاحمم نمیشی؟
- کوفت... دختره ی پررو خودم هم نمیدونم به نظرت برم خونه؟
: من نمیدونم هرجور راحتی اگر هم خواستی بیا اینجا ولی من اگر بودم میرفتم خونه خودم
< >
#دختر_سرکش
پارت۹۵
باشه پس برو به کارو زندگیت برس کاری نداری؟ نه خدافظ
داشتم از فوضولی میمردم یعنی تو اون ساندویچی میترا چیکار داشته؟ حالا بیخیال فردا خودش بهم میگه دیگه دلم نمیواست برم پیش فرزاد حس میکردم داره بازیم میده ولی رفتم خیلی خونسرد و بیتفئت
رفتیم روی یکی از میزا نشستیم صدای اهنگ سنتی میومد هیچ وقت از اینجور آهنگا خوشم نمیومد شاید معنی داشتن ولی خب...
این بی تفاوتیت رو پای این بذارم که حرفمو باور کردی یا کارای من برات ارزش ندارن؟ هر جوری دلت میخواد فکر کن
سارا تو مشکلت با من چیه؟ مگه تو قلول نکردی من با مهشید حرف بزنم گفتم حرف بزن نگفتم که برو دل بده و قلوه بگیر
یعنی تو نمیدونستی اگر یکم به مهشید رو بدم اینجوری میکنه این تازه خوبشه مثلا دل خوره... راست میگفت مهشید از این اروپایی ها بود که از هیچ چیزی شرم نداشت
خب حالا که چی؟
بهم یه فرصت دیگه میدی؟
یعنی این فرزاد مغرور بود که داشت اینجوری حرف میزد نگاه کردم قیافش خیلی مظلوم شده بود انگار یه بار
بزرگ رو از رو شونش برداشته باشه
فرصت بدم که چی بشه؟
سارا خواهش میکنم قول میدم جبران کنم
- چرا بهم نگفتی امروز با مهشید فرار داری؟ تو که نبودی میخواستم وقتی برگشتی بهت بگم من باید باور کنم دیگه؟!
: سارا خواهش کردم
: باشه ولی به شرط اینکه هر کاری خواستی بکنی قبلش به من بگی
با اینکه میدونستم کار خوبی کردم اما دلم شور میزد نمیدونم چرا -: قبوله
خب میخواستی به مهشید چی بگی؟
فعلا هیچی میخواستم خامش کنم که تو جفت پا پریدی وسط
: مواظب باش چی میگی
: باشه بابا بیخیال
همون موقع غذارو اوردن بازم بادیدن غذا گشنگی اومد سراغم یادم اومد که چقدر گرسنه بودم بعد از غذا فرزاد
گفت
: میترا خانوم قبول کردن؟
-:مگه میشه من از کسی چیزی بخوام و اون قبول نکنه؟
< >