#هفتقانونزندگی
١ - با گذشته ات آشتي كن تا براي آينده ات مزاحم نباشد
٢ - اينكه بقيه در مورد تو چه فكري ميكنند ، به تو هيچ ربطي ندارد
٣ - تنها كسي كه مسوول شاد كردنته خودتي
۴ - زندگيتو با ديگران مقايسه نكن چون مقايسه کردن ، دزدِ لذت بردنه
۵ - زمان تقريبا همه چيز رو درمان میکنه ،زمان بده
۶ - اينقد فكر نكن .
اينكه جواب همه چيز رو ندوني هيچ اشكالي نداره
٧ - لبخند بزن ، تو صاحب همه مشكلات دنيا نيستي🍃🌸
https://chat.whatsapp.com/GrH7YbJUPr79OmlWChcRXn
اين شش برادر است، آن را به آنها مي دهم. اگر قاضي از تو پرسيد اين چاقو را از كجا پيدا كرده اي مگر در بيابان چاقو دسته طلا ريخته اند كه تو آن را پيدا كرده اي؟*
*بگو پدرم سالها پيش كاروان سالار بزرگي بود و هميشه بين شهرها در رفت و آمد بود و مال التجاره زيادي به همراه مي برد، و با آنها تجارت مي كرد، تا اينكه ما يك شب خبردار شديم كه پدرم را دزدان كشته اند و مال و اموالش را برده اند.*
*من بالاي سر پدر بيچاره ام حاضر شدم. پدر بيچاره ام را دزدان كشته بودند و تمام اموالش را برده بودند و اين چاقو تا دسته در قلب پدرم فرو رفته بود. من چاقو را برداشتم و پدرم را دفن كردم و از آن موقع دنبال قاتل پدرم مي گردم، در هر مهماني اين چاقو را نشان مي دهم و منتظر مي مانم كه صاحب چاقو پيدا شود، و من قاتل پدرم را پيدا كنم.*
*اكنون اي قاضي من قاتل پدرم را پيدا كرده ام، اين شش برادر پدر مرا كشته اند و اموالش را برده اند. دستور بده تا اينها اموال پدرم را برگردانند و تقاص خون پدرم را پس بدهند*
*بهلول كه اين حرفها را در ظاهر به خر مي گفت ولي در واقع مي خواست صاحب خر گفته هاي او را بياموزد. او چوب ديگري به خر زد و گفت: اي خر خدا فهميدي يا تا صبح كتكت بزنم.*
*صاحب خر گفت: بهلول عزيز نه تنها اين خر بلكه منهم حرفهاي تو را فهميدم و به تو قول مي دهم در هيچ مجلسي بالاتر از جايگاهم ننشينم، و اگر از من چيزي نپرسيدند حرف نزنم، و اگر چيزي از من نخواستند، دست به جيب نبرم.
بهلول كه مطمئن شده بود مرد حرفهاي او را به خوبي ياد گرفته است رفت و به راحتي خوابيد. فردا صبح بهلول مرد را بيدار كرد و او را منزل قاضي رساند و تحويل داد و خودش برگشت.*
*قاضي رو به مرد كرد و گفت: اي مرد آيا اين چاقو مال توست؟*
*مرد گفت: نه اي قاضي، اين چاقو مال من نيست. من خيلي وقت است كه دنبال صاحب اين چاقو مي گردم تا آن را به صاحبش برگردانم، اگر اين چاقو مال اين برادران است، من با رغبت اين چاقو را به آنها مي دهم.
*قاضي رو به شش برادر كرد و گفت: شما به چاقو نگاه كنيد اگر مال شماست، آن را برداريد. برادر بزرگ چاقو را برداشت و با خوشحالي لبخندي زد و گفت: اي قاضي من مطمئن هستم اين چاقو همان چاقوي گمشده پدر من است.*
*پنج برادر ديگر چاقو را دست به دست كردند و گفتند بلي اي جناب قاضي اين چاقو مطمئنا همان چاقوي گم شده پدر ماست.
*قاضي از مرد پرسيد: اي مرد اين چاقو را از كجا پيدا كرده اي؟*
مرد گفت: اي قاضي اين چاقو سرگذشت بسيار مفصلي دارد. پدرم سالها پيش كاروان سالار بزرگي بود و هميشه بين شهرها در رفت و آمد بود و مال التجاره زيادي به همراه داشت و شغلش تجارت بود، تا اينكه ما يك شب خبردار شديم كه پدرم را دزدان كشته اند و مال و اموالش را برده اند، من سراسيمه بالاي سر پدر بيچاره ام حاضر شدم. پدر بيچاره ام را دزدان كشته بودند و تمام اموالش را برده بودند، و اين چاقو تا دسته در قلب پدر من بود.*
*من چاقو را برداشتم و پدرم را دفن كردم و از آن موقع دنبال قاتل پدرم مي گردم، در هر مهماني اين چاقو را نشان مي دهم و منتظر مي مانم كه صاحب چاقو پيدا شود و من قاتل پدرم را پيدا كنم. اكنون اي قاضي من قاتل پدرم را پيدا كردم. اين شش برادر پدر مرا كشته اند و اموالش را برده اند. دستور بده تا اينها اموال پدرم را برگردانند و تقاص خون پدرم را بدهند
*شش برادر نگاهي به هم انداختند آنها بدجوري در مخمصه گرفتار شده بودند، آنها باادعاي دروغيني كه كرده بودند، مجبور بودند اكنون به عنوان قاتل و دزد، سالها در زندان بمانند. برادر بزرگ گفت: اي قاضي من زياد هم مطمئن نيستم اين چاقو مال پدر من باشد، چون سالهاي زيادي از آن تاريخ گذشته است و احتمالا من اشتباه كرده ام...
*برادران ديگر هم به ناچار گفته هاي او را تاييد كردند و گفتند: كه چاقو فقط شبيه چاقوي ماست، ولي چاقوی ما نيست.
*قاضي مدت زيادي خنديد و به مرد مهمان گفت: اي مرد چاقويت را بردار و برو پيش بهلول. من مطمئنم كه اين حرفها را بهلول به تو ياد داده است والا تو هرگز نمي توانستي اين حرفها را بزني.
*مرد سجده ی شکر به جای آورد و چاقو را برداشت و خارج شد.
*کم گوی و بجز مصلحت خویش مگوی
*چون چیز نپرسند تو از پیش مگوی
*دادند دو گوش و یک زبان از آغاز
*یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی
🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2982805560C0db2510922
*بهلول شبی در خانه اش مهمان داشت و در حال صحبت با مهمانش بود كه قاصدي از راه رسيد. قاصد پيام قاضي را به او آورده بود. قاضي مي خواست بهلول آن شب شام مهمانش باشد. بهلول به قاصد گفت: از طرف من از قاضي عذر بخواه ، من امشب مهمان دارم و نمي توانم بيايم.*
*قاصد رفت و چند دقيقه ديگر برگشت و گفت: قاضي مي گويد قدم مهمان بهلول هم روي چشم. بهلول بيايد و مهمانش را هم بياورد.*
*بهلول با مهمانش به طرف مهماني به راه افتادند، او در راه به مهمانش گفت: فقط دقت كن من كجا مي نشينم تو هم آنجا بنشين، هر چه مي خورم تو هم بخور، تا از تو چيزي نپرسيدند حرفي نزن، و اگر از تو كاري نخواستند كاري انجام نده.*
*مهمان در دل به گفته هاي بهلول مي خنديد و مي گفت: نگاه كن يك ديوانه به من نصحيت مي كند.*
*وقتي به مهماني قاضي رسيدند خانه پر از مهمانان مختلف بود. بهلول كنار در نشست، ولي مهمان رفت و در بالاي خاته نشست. مهمانان كم كم زياد شدند و هر كس مي آمد در كنار بهلول مي نشست و بهلول را به طرف بالاي مجلس مي راند، بهلول كم كم به بالاي مجلس رسيد و مهمان به دم در.*
*غذا آوردند و مهمانان غذاي خود را خوردند، بعد از غذا ميوه آوردند، ولي همراه ميوه چاقويي نبود. همه منتظر چاقو بودند تا ميوه هاي خود را پوست بكنند و بخورند. ناگهان مهمان بهلول چاقوي دسته طلايي از جيب خود در آورد و گفت: بياييد با اين چاقو ميوه هايتان را پوست بكنيد و بخوريد.*
*مهمانان به چاقوي طلا خيره شدند. چاقو بسيار زيبا بود و دسته اي از طلا داشت.*
*مهمانان از ديدن چاقوي دسته طلايي در جيب مهمان بهلول كه مرد بسيار فقيري به نظر مي رسيد تعجب كردند. در آن مهماني شش برادر بودند كه وقتي چاقوي دسته طلا را ديدند به هم اشاره كردند و براي مهمان بهلول نقشه كشيدند.*
*برادر بزرگتر رو به قاضي كه در صدر مجلس نشسته بود و ميزبان بود كرد و گفت: اي قاضي اين چاقو متعلق به پدر ما بود و سالهاي زيادي است كه گم شده است ما اكنون اين چاقو را در جيب اين مرد پيدا كرده ايم ما مي خواهيم داد ما را از اين مرد بستاني و چاقوي ما را به ما برگرداني.*
*قاضي گفت: آيا براي گفته هايت شاهدي هم داري؟*
*برادر بزرگتر گفت: من پنج برادر ديگر در اينجا دارم كه همه شان گفته هاي مرا تصديق خواهند كرد.*
*پنج برادر ديگر هم گفته هاي برادر بزرگ را تاييد كردند و گفتند چاقو متعلق به پدر آنهاست كه سالها پيش گم شده است.*
*قاضي وقتي شهادت پنچ برادر را به نفع برادر بزرگ شنيد، يقين كرد كه چاقو مال آنهاست و توسط مهمان بهلول به سرقت رفته است. قاضي دستور داد مرد را به زندان ببرند و چاقو را به برادر بزرگ برگردانند.*
*بهلول كه تا اين موقع ساكت مانده بود گفت: اي قاضي اين مرد امشب مهمان من بود و من او را به اين خانه آوردم، اجازه بده امشب اين مرد در خانه من بماند من او را صبح اول وقت تحويل شما مي دهم تا هركاري خواستيد با او بكنيد.*
*برادر بزرگ گفت: نه اي قاضي تو راضي نشو كه امشب بهلول اين مرد را به خانه خودش ببرد چون او به اين مرد چيزهاي ياد مي دهد كه حق ما از بين برود.*
*قاضي رو به بهلول كرد و گفت: بهلول تو قول مي دهي كه به اين مرد چيزي ياد ندهي تا من او را موقتا آزاد كنم ؟*
*بهلول گفت: اي قاضي من به شما قول مي دهم كه امشب با اين مرد لام تا كام حرف نزنم و اصلا كلمه اي هم به او ياد ندهم.*
*قاضي گفت: چون اين مرد امشب مهمان بهلول بود برود و شب را با بهلول بماند و فردا صبح بهلول قول مي دهد او را به ما تحويل دهد تا به جرم دزدي به زندانش بيندازيم.*
*برادران به ناچار قبول كردند و بهلول مهمان را برداشت و به خانه خود برد و در راه اصلا به مهمان حرفي نزد، به محض اينكه به خانه شان رسيدند، بهلول زمزمه كنان گفت: بهتر است بروم سري به خر مهمان بزنم حتما گرسنه است و احتياج به غذا دارد.*
*مهمان كه يادش رفته بود خر خود را در طويله بسته است، گفت: نه تو برو استراحت كن من به خر خود سر مي زنم.*
*بهلول بدون اينكه جواب مهمان را بدهد وارد طويله شد. خر سر در آخور فرو برده بود و در حال نشخوار علفها بود.*
*بهلول چوب كلفتي برداشت و به كفل خر كوبيد. خر بيچاره كه علفها را نشخوار مي كرد از شدت درد در طويله شروع به راه رفتن كرد. بهلول گفت: اي خر خدا مگر من به تو نگفتم وقتي وارد مجلس شدي حرف نزن، هر جا كه من نشستم تو هم بنشين، اگر از تو چيزي نخواستند، دست به جييبت نبر، چرا گوش نكردي هم خودت را به درد سر انداختي هم مرا. فردا تو به زندان خواهي رفت آن وقت همه خواهند گفت بهلول مهمان خودش را نتوانست نگه دارد و مهمان به زندان رفت.*
*بهلول ضربه شديدتري به خر بيچاره زد و گفت: اي خر، گوش كن، فردا اگر قاضي از تو پرسيد اين چاقو مال توست؟ بگو نه، من اين چاقو را پيدا كرده ام و خيلي وقت بود كه دنبال صاحبش مي گشتم تا آن را به صاحبش بر گردانم، ولي متاسفانه صاحبش را پيدا نمي كردم.*
*اگر اين چاقو مال
🔸 تهران و ۹۱ شهرستان دیگر در وضعیت قرمز کرونا
🔹رنگبندی شهرستانها که از شنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۰ اعمال میشود در اپلیکیشن ماسک منتشر شد.
🔹شیوع سویههای جدید ویروس و کاهش سطح مراقبتهای بهداشتی باعث آغاز خیز پنجم کرونا در کشور شده است.
🔹حضور در مراکز پرازدحام، صرف غذا در رستورانها و تالارهای سرپوشیده و سفر با وسایل نقلیه عمومی که تعویض هوای مناسبی ندارد از جدیترین عوامل انتقال بیماری است.
🔅 آخرین آمار رنگبندی شهرستانها:
🔴 ۹۲ شهرستان قرمز
🟠 ۱۸۳ شهرستان نارنجی
🟡 ۱۷۳ شهرستان زرد
🔵 صفر شهرستان آبی
🔸فهرست کل شهرستانهایی که از شنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۰ در وضعیت قرمز قرار میگیرند، اعلام شد:
🔹استان اصفهان: اردستان
🔹استان ایلام: مهران
🔹استان بوشهر: تنگستان، جم، دشتی، دیلم، عسلویه، گناوه
🔹استان تهران: اسلامشهر، بهارستان، پاکدشت، پردیس، تهران، دماوند، ری، شمیرانات، فیروزکوه، قرچک، ورامین
🔹استان خراسان جنوبی: نهبندان
🔹استان خراسان شمالی: اسفراین، بجنورد
🔹استان خوزستان: امیدیه، اندیمشک
🔹استان سیستان و بلوچستان: ایرانشهر، بمپور، خاش، زابل، زاهدان، زهک، سراوان، سرباز، میرجاوه، نیک شهر
🔹استان فارس: جهرم، خنج، داراب، زرین دشت، قیر و کارزین، کازرون، کوار، گراش، لارستان، لامرد
🔹استان کردستان: دهگلان
🔹استان کرمان: ارزوئیه، بم، جیرفت، رابر، رفسنجان، رودبار جنوب، ریگان، سیرجان، عنبرآباد، فاریاب، فهرج، قلعه گنج، کرمان، کهنوج، منوجان، نرماشیر
🔹استان کرمانشاه: گیلانغرب
🔹استان کهگیلویه و بویر احمد: گچساران
🔹استان گلستان: آزادشهر، علی آباد، گنبد کاووس، مینودشت
🔹استان گیلان: آستارا
🔹استان لرستان: پلدختر، خرم آباد
🔹استان مازندران: آمل، چالوس، قائم شهر، محمودآباد
🔹استان مرکزی: خمین
🔹استان هرمزگان: بستک، بندر لنگه، بندرعباس، پارسیان، حاجی آباد، خمیر، رودان، سیریک، قشم، کیش، میناب
🔹استان یزد: اردکان، تفت، خاتم، مهریز، میبد، یزد
https://eitaa.com/joinchat/2982805560C0db2510922
*این زن که دارد لبخند میزند،*
سلوی حسین (۳۹ ساله) است که در انگلیس با همسرش زندگی میکند.
در دنیا دومین زنی است که قلب ندارد.
طی یک عمل جراحی قلب معیوبش را در آوردند و ناچار شده بدون قلب طبیعی اش به زندگی ادامه دهد.
در عوض یک قلب مصنوعی دارد که در داخل جعبه ای همیشه با خود به همراه دارد.
او مادر دو کودک است.
در این جعبه که نزدیک به ۷ کیلو وزن دارد دو باتری،
یک وسیله برقی و تلمبه برای انتقال هوا از طریق لوله ها به یک کیسه پلاستیکی در سینه بیمار کار میکند تا گردش خون را در بدنش مهیا کند.
*ای سلوی! *
بخدا سوگند تمام مشکلات و غصه های ما در برابر این لبخند تو شرمسار و فراموش شدنی است.
تو قلب مصنوعی ات را در دستانت حمل میکنی و باز لبخند میزنی.
پس ما از کدام رنج و بدبختی سخن میگوییم در حالیکه به لطف خدا در تندرستی بسر میبریم!
خداوندا...!!!
ای آنکه به ما تندرستی عطا کرده ای،
سپاس میگوئیم.
خداوندا تندرستی را از ما مگیر...
غفلتهای ما را نسبت به نعمتهای بزرگت ببخش.
سپاس تراست که پروردگار جهانیانی.
https://eitaa.com/joinchat/2982805560C0db2510922
شهید عبدالحمید دیالمه نمونه جوان بصیر و مومن و زمان شناس
شهید عبدالحمید دیالمه(1333ش- 1360ش) نمونه ای از جوان مومن انقلابی بود که در دوران نوجوانی به تلمذ دروس حوزوی پرداخت و در فلسفه وعرفان تحت تربیت شهید مطهری (ره) قرار گرفت و در دهه پنجاه در رشته دارو سازی دانشگاه فردوسی مشهد تحصیل نمود و در سال 1358 موفق به اخذ مدرک دکتری در این رشته گردید.
از ویژگی های شهید می توان به آشنایی او با مکتب ناب انقلاب اسلامی و همچنین آشنایی کافی با مکاتب و گروه های انحرافی مثل مجاهدین خلق (منافقین) و شخص ابوالحسن بنی صدر اشاره کرد.
و یکی از مهم ترین و معروف ترین سخنرانی های او در خرداد1360 در مجلس شورا اسلامی می باشد که در نطقی از رابطه منافقین و بنی صدر و بعضی از عناصر ساواک پرده بر می دارد که با حمایت آمریکا قصد نابودی جمهوری اسلامی و تشکیل دولتی دست نشانده به ریاست جمهوری بنی صدر را داشتند.
این شهید در حادثه انفجار ساختمان حزب جمهوری در تاریخ 7تیر 1360 به همراه شهید بهشتی(ره) و 72تن از یاران انقلاب اسلامی به شهادت رسید
شادی روحش صلوات
🌷سه چيز در زندگی يکبار به انسان داده ميشود.
1.والدين
2.جوانی
3.شانس
🌷سه چيز دلتنگی می آورند.
1.مرگ والدين
2.مرگ برادر
3.مرگ فرزند
🌷سه چيزدردنيا لذت بخشند.
1.آب
2.اتش
3.آرامش
🌷سه چيز را هرگز نخور.
1.غصه
2.حرام
3.حق
🌷سه چيز باعث سقوط انسان است.
1.غرور
2.دشمنی
3.جهل
🌷سه چيز را بايد افزايش داد.
1.دانش
2.دارائی
3.درخت
🌷سه چيز انسان را تباه ميکند.
1.حرص
2.حسد
3.حماقت
🌷سه چيز را هميشه بخور.
1.سيب
2.سير
3.سرکه
🌷با سه چيز هميشه دوستی کن.
1.عشق
2.عدالت
3.عبادت
🌷سه چيز رنج آور است.
1.بیماری
2.بی پولی
3.بی مرامی
https://eitaa.com/joinchat/2982805560C0db2510922
#تربیت_فرزند
❓ #پرسش
کودک چهارساله ام دائم با من مخالفت میکنه و در برابر سؤال مثبت من جواب منفی و به سؤال منفی من جواب مثبت میده! باهاش چطور برخورد کنم؟
🔰 #جواب:
✅این رفتار کودک شما عللی داره:
1⃣ تثبیت #استقلال : کودک از سه سالگی دوست داره به گونه ای باشه که خودش میخواد، نه اونجوری که شما دوست دارید!
2⃣ #جلب_توجه : او دوست داره جلب توجه کنه، پس به مخالفتهاش بی توجهی کنید و حساسیت نشون ندین
3⃣ #لجبازی : ممکنه این رفتار بخاطر لجبازی باشه که در اثر بی توجهی شما به خواسته های منطقیش ایجاد شده
4⃣ #انتقامجویی : گاهی برای انتقامجویی از پدر و مادری که دائم با هم درگیری و اختلاف دارن چنین برخوردی میکنه!
https://eitaa.com/joinchat/2982805560C0db2510922
#فقط_مشغول_امام_حسین_باش❗️
🍃آیت الله بهاء الدینی: دائما به امری از امور دستگاه امام حسین علیه السلام مشغول باشید. و الا حساب کتاب ، آن طرف دقیق تر از این حرفاست.
#کانال_عارفین
🆔 @Arefin
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
سعی کنید گناه نکنید، اول چیزی که قلب انسان را کدر میکند گناه است. همین کوچک شمردن گناه، بزرگترین گناه است. این که بگوییم این گناه کوچک چیزی نیست موجب می شود که قدم های بعدی برداشته شود..
#کانال_عارفین
🆔 @Arefin
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
﷽✍پیش بینی ها
🔹چند سال هست ؛
که حضرت #آقا ، برخی رویدادها
را به صورت پیش بینی به اطلاع عموم می رساند ، پیش بینی هایی که همه در حال اتفاق افتادن است و این بسیار عجیب است ودر عین حال نشانه !!
🔹 امام موسی #کاظم ،(ع) :
فرمودند : مردی از قم به پا خواهد خواست و طاغوت را سرنگون خواهد ساخت ، چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد ، ولی رخ داد...
🔸 امام #خمینی ره :
فرمودند : این انقلاب پیروز خواهد شد و شاه خواهد رفت ، چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد ، ولی رخ داد...
🔹حضرت امام #خامنهای :
همچون امام خمینی فرمودند : آمریکا هیچ غلطی نخواهد کرد ، وبعد از انهمه هیاهوی حمله نظامی به ایران توسط امریکا در ۲۰ سال گذشته ، همه دیدند هیچ غلطی نتوانست بکند . چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد ، ولی رخ داد...
🔸#آقا به سید حسن نصرالله
فرمودند : در مقابل اسرائیل پیروز خواهید شد اگر استقامت کنید ، به اذن الله ؛ این امر محقق شد و در سه جنگ متوالی اسرائیل شکست خورد ، چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد ، ولی رخ داد...
🔹#آقا فرمودند :
سوریه و عراق سقوط نخواهد کرد و داعش شکست می خورد و بشار اسد نیز خواهد ماند و اکنون پس از چند سال همه دیدیم که چه شد ، چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد ، ولی رخ داد...
🔸#آقا فرمودند :
ما پیشرفت در همه ابعاد خواهیم کرد و شد ،
ساخت ماهواره ، رادار ها ، موشک ها ، پهباد ها ، هسته ای ، علوم گوناگون که در رتبه بالای دنیا هستیم و... ...چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد ، ولی رخ داد...
🔹#آقا : خطاب به عربستان
در حمله به یمن فرمودند : شما یقینأ در مقابل مجاهدان یمنی شکست خواهید خورد و حال پس از چند سال تجاوزگری ، فضاحت شکست ارتش عربستان را مشاهده می کنیم . چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد ، ولی رخ داد...🔸و اما : درحال حاضر
امام #خامنهای برای آینده ایران و منطقه نیز پیش بینی هایی را علنأ اظهار فرموده اند :
ایشان فرمودند : #اسرائیل ۲۵ سال آینده را نخواهد دید .
#امریکا در مقابل ایران به زانو در خواهد امد .
#عربستان به دست مجاهدان راه خدا خواهد افتاد .
#ایران قله های عظیم دنیا را فتح خواهد کرد
🔹 به اذن الهی ... . والعاقبه للمتقین*