eitaa logo
244 دنبال‌کننده
229 عکس
20 ویدیو
4 فایل
مدرس حوزه و دانشگاه؛ نویسنده، پژوهشگر حوزه دین و فرهنگ ارتباط با نویسنده سید جواد محمدزاده: @seyedjmdz
مشاهده در ایتا
دانلود
مخالفم هر انسان نیک سرشتی با جمعی، یک گوشه ای نشسته اند و شب و روز در حال تلاش برای اسلامی هستند. کوه را جابجا می کنند! عمق دریاها را می نوردند! میلیاردها اسکناس را خرج تولید و تکثیر می کنند! مخالفم از این هم انزوای فرهنگی! حوزه علمیه در گوشه ای نشسته و سخت در حال تجزیه فعل و فاعل و تمییر و حال است! دانشگاه در حصار نرده های خود، مقاله می نویسند و پایان نامه تولید می کند! مدراس در گردونه زنگ هاو صف و کیف و مداد و پاک کن و تعطیلات،حروف الفبا و جمع و تفریق و ضرب و تقسیم؛ همچنان می چرخند! مساجد با صدای اذان رنگ پریده، الله اکبر می گویند و چند رکعت نماز می گذارند و با خیال آسوده درب مسجد را چند قفله می کنند! هیات، هر هفته بصورت منظم و دقیق با تیک تاک مداح و سخنران در حال برگزاری مراسم هفتگی خود است! نویسندگان کتاب، هر روز می نویسند و تیراژ کتاب خود را به عرش الهی رسانده اند و سرمست از این همه کتاب رنگارنگ هستند! گل فروشی سرکوچه ما نیز همچنان گل کاکتوس می فروشد! مخالفم من مخالف این همه گسست بین مجموعه ها هستم. حوزه با دانشگاه ارتباطی ندارد! دانشگاه با حوزه گره ندارد! حوزه علمیه با مساجد، علقه ای ندارد! نویسنده با دغدغه جوانان همخوانی ندارد! مدارس با حوزه، دانشگاه، مساجد، هم آوازی ندارند! فرهنگ بسان یک دار قالی است که باید با گره های مختلف بهم پیوسته یک نقش را بیافرینند. تا ما نتوانیم گره بزنیم و دارقالی فرهنگ را علم کنیم، توقع نمی توانیم داشته باشیم که مسائل فرهنگی ما حل بشود. سید جواد محمدزاده @mahammmadzadeseyedjavad
بلد نیستیم ما بلد نیستیم با نسل جدید رفاقت کنیم! نسل جوان دانش آموز بیش از آنکه از ما اطلاعات و سخنان ناب طلب کند؛ به رفاقت من و شما نیاز دارد! ما بلد نیستیم! اگر کمی طعم رفاقت را بیاموزیم، نسل نوجوان و جوان ما؛ سراسیمه مشتاق شنیدن معارف ناب اسلام عزیز خواهد شد. اگر کمی از بالای کوه علم و دانش خود، پایین بیاییم و دست در دست دانش آموزان بگذاریم؛ خورشید اندک دانش ما، آنان را چنان گرم و سرزنده می کند که هیچ ابر رایانه ای نخواهد توانست! ما بلد نیستیم رفاقت کنیم! ما بلد هستیم که سخنرانی کنیم! خطابه بخوانیم! وعظ کنیم! نسل دانش آموز از ما رفاقت می خواهد که در هیچ عطاری ما یافت نمی شود! ما بلد نیستیم رفاقت کنیم! رفاقت چیست؟ حرف بزنید. راه بروید. نور بخورید. بخندید. بگریید. کمی قدم بزنید. گه گاهی اخم کنید. گاهی بایستید. گاهی بنشینید. گاهی جواب تلفن را ندهید. گاهی خودتان زنگ بزنید. احوال بپرسید. شنونده باشید. لطفا رفاقت کنید. سید جواد محمدزادهhttps://eitaa.com/mahammmadzadeseyedjavad
♦ طوفان مدرنیته ماشین لباسشویی؛ دوقلو شد! یخچال فریزر منازل؛‌سای بای ساید تغییر کرد! ماشین پیکان به اوراقی چی ها سپرده شد‍‍! نمد از زیر پا کشیده شد و حضرات مبل جایگزین آنها شد! تلویزیون از سیاه و سفید و رنگی به چهل اینچ و بالاتر تغییر منزل داد! حیاط و حوض از خانه برچیده شد و آپارتمان نقلی و فسقلی برافراشه شد! تلفن از سیم به بی سیم و از آنجا به تلفن همراه با هزار شکل وارد دست خانواده و فرزندان گشت! ظروف مسی و روی از آشپزخانه ها رخت بربست و تفلون و انواع قرمز و زرد و آبی جای آن را گرفت! تنور رفت؛ توستر آمد! بازی سنگ کاغذ قیچی به موزه پیوست و بازی کانتر و کلش در ذهن بچه های ما نقش بسته است! صله رحم؛ عقیم شد! همان چند استیکر و گل و شکلک نصیب دوستان و آشنایان می شود! مدرنیته سال هاست که با طوفان مدیترانه ای خود وارد منازل و زندگی و آداب تربیتی ما شده است! طوفان در حال وزیدن است! طوفان مدرنیته در حال زیر و رو کردن سبک زندگی است! شخم زده است! مدرنیته اسلامی ایرانی را در آسیاب خود می چرخاند و تفاله های فرهنگی تمدن غرب را سر سفره زندگی مردم مشرق زمین سوغات می آورد! مدرنیته هر چند خوبی هایی هم دارد ولی آن را هم در قفس زندگی غربی چهار قفله کرده اند که آدمیزادی به آن خوبی ها دست پیدا نکند! مدرنیته با رنگارنگ ابتذال در حال سقوط بر سر انسان های بی نوا است که برای زندگی ساده و بی آلایش خود بجز مهر و محبت سایه ای ندارند! طوفان مدرنیته بر چیره شده است! مخالفت با مدرنیته مخالفت با خورشید است. مراقبت از سرمایه های در طوفان مدرنیته برای صاحبان قلم و اندیشه و کلاس و تدریس ضروری است. سید جواد محمدزاده https://eitaa.com/mahammmadzadeseyedjavad
أُذُن می پرسند؛ اگر بخواهیم با نسل جوان ارتباط برقرار کنیم؛ چه حرفی را بزنیم؟ اگر بخواهیم با دختر و پسرمان گفتگو کنیم؛ از چه ادبیات سخنی بهره بگیریم؟ اگر بخواهیم با دانش آموزان، دانشگاهیان، نوجوان وجوان، هم سخن شویم، از کدام دریچه کلمه بسازیم و جمله بیاراییم؟ می گویم؛ حرف نزنید! أُذُن باشید! گوش باشید! می گویم؛ حرف نزنید! أُذُن باشید! گوش باشید! ارتباط به سخن گفتن نیست! أُذُنٌ باشید برای نسل پرتحرک و سراسر جولان فکر و اندیشه امروز! محمد امین،‌فرستاده خدا روی زمین؛‌ گوش بود برای همه، برای مردم،‌برای نسل نو و دختران و پسران! همه حرف ها در شنیدن است و شش دانگ قوه باصره را به زبان شنونده قلنامه کردن است. جوان نیاز به گوش شنوا دارد. محتاج دیده شدن است. استدعای شندین دارد. سراسیمه برای حرف زدن لحظه شماری می کند. آتشفشان درون نوجوان و جوان را با شنیدن خاموش کنید. شبهات نسل نورسیده را پاسخ ندهید؛‌ تنها دست زیر چانه بگذارید و بدون پلک زدن گوش کنید. أُذُن باشید! چشم و گوش و قلب نوجوان و جوان در همان لحظات شنیدن من و شما جلا پیدا می کند. زبان از کام با شمشیر آخته به زهر هلاهل ببرید که راه این است. کوه را جابجا کنید، زمین را دو تکه کنید، دریا را بشکافید، آسمان را شقه شقه کنید، پرندگان و چرندگان و خزندگان را به تسخیر در آورید. هنر؛‌ أُذُن بودن است. گوش شنوا داشتن است. و این هنر را آفریدگار از همه ما بیشتر دارد. انک سمیع علیم. والسلام https://eitaa.com/mahammmadzadeseyedjavad
دل به دریا بزنید خاطرم هست در اولین جلسه آموزشی "شنا" مربی دست همه ما را گرفت و در عمق چهار‌متری پرتاب کرد! ما هاج و واج مانده بودیم! شنا بلد نبودیم و دست و پا می زدیم! گاهی فریاد می‌ ‌زدیم؛ کمک کمک! مربی ما در آن طرف استخر آرام ایستاده بود و می گفت؛ نترس، بیا. خیلی سخت گذشت. از آن زمان، حدود بیست سال می گذرد و من امروز آن مربی را تحسین میکنم. مربی من هستم. مربی من و تو هستیم. مربی ما هستیم. مربی زمانی می تواند متربیان خود را رشد دهد که؛ عنصر «ترس» را از نهاد متربی در همان جلسه اول عقیم سازد و جان را به پرواز درآورد. ترس همان اژدهای هفت سری است که شهامت و شجاعت و دلاوری ها را در نطفه خفه می کند. ترس دست را از حرکت می اندازد. پا را از ایستادن؛ زبان را از گفتن و روح را از عرش صعود کردن باز می دارد. مربی باشیم. @mahammmadzadeseyedjavad
فحش آبدار تا حالا فحش آبدار خورده اید؟ چوب انار در نمک خوابیده ناسزاهای برخی ها بر پیکره شما فرود آمده است؟! رسول اکرم در همان سال های آغازین بعثت، خروار خروار فحش آبدار با طعم پشگل و شکمبه گوسفند ؛ دریافت می کرد. دیشب بعد از جلسه در شهر کرمان، اتوبوس ها رفته بودند و ما چند نفر مانده بودیم. چاره ای نبود پیاده حرکت کردیم به سمت خوابگاه تا دمی بیاسایم. بین راه چند فحش آبدار را جمعی از جوانان روانه ما کردند. حقیقتا به همه ما برخورد و ناراحت شدیم. فحش حسابی آبدار آبدار بود. دلم درد آمد؛ چرا من بیشتر فحش نمی خورم! گرفتار خط اتوی لباس خودم شدم. اسیر قیافه و دکوراسیون ظاهری شدم. در باتلاق اسم و رسم ها مانده ام! دلم فحش آبدار می خواهد. آبدار آبدار! ناراحت نباش خواهر من! ناراحت نباش بردار من! خوشحالم به تمدن نوین اسلامی نزدیک شده ایم. تمدن پیامبر اکرم با همان فحش های آبدار سنگ روی سنگ بنا نهاده شد و انسان های بسیاری را متحول کرد. سید جواد محمدزاده @mahammmadzadeseyedjavad
جنگ است جنگ!! در گوشه ای نشسته‌اید و تخمه می شکانید! نفر به نفر! آدم به آدم! چهره به چهره! نفس به نفس! جنگ است جنگ!! بیا! سید جواد محمدزاده @mahammmadzadeseyedjavad
شهادت اینجاست! بله با تو هستم! خود خود شما! شهادت می خواهی؟ بیا! زبان باز کن و حرف بزن! بگو! صحبت کن؛ بیان کن؛ تبیین کن؛ استدلال کن؛ جمله بساز؛ بنویس! بخوان؛ گوش کن؛ شهادت اینجاست! شهادتت مبارک سید جواد محمدزاده @mahammmadzadeseyedjavad
💠مدرنیته و اغتشاشات پاییز برگ ریزان در زمینی که انسان ها در آن زندگی می کنند با ظهور مدرنیته؛ چندین سال است که آغاز شده است و خبری از بهار و تابستان نیست! هرچه هست، انسان ها را به درون خمره مدرنیته می کشاند و قناری تحویل جامعه می دهد. انسان مدرن هر چه از عادات، سنت ها، آداب و رسوم که در گذشته خویش می بیند را می درد، خرد می کند،‌له می کند، تکه تکه می کند، نابود می سازد تا شیک و مجلسی باشد. اسب و الاغ و قاطر کجاست؟ بیل و کلنگ و داس و درفش چیست؟ مترو و هواپیما و فضاپیما و موشک و قاره پیما ها؛ چشم انسان امروزی را کور کرده است! گوشی برای شنیدن نمانده است! انسان مدرن را چنان در زرورق طلاکوب روبان پیچ کرده اند که گویی تاکنون هیچ راه صحیح نرفته است! هیچ حرف درستی تا حالا نزده است! نشاط و تخلیه هیجان در مدرنیته همان مشروبات الکی و رقص و پایکوبی مختلط معنا می شود! بی رحمی و بی تفاوتی، چاقو و درفش در سینه انسان های مظلوم فرو کردن، لگد زدن، فحش دادن، ناسزا گفتن، پرده دریدن، قلدری کردن،‌ همه و همه مظاهر تمدن غربی و مدرنیته است که با خوی وحشی گری در حال رسوخ به جوامع در حال پیشرفت است. همنشینی مردم با مدرنیته در این سالهای پررفت و آمد به غرب و مبهوت شدن در برابر تکنولوژی آسمان خراش برلین و ترکیه و لس آنجلس؛ رفتار آنان را نیز قیچی کرد! برش زد! کوتاه کرد! مش و مرام مردم را از مشک و عبیر به پرخاشگری، سر به لاک خود گذاشتن، حرص برای انباشت کردن سکه و دلار و هزاران صفت تمدن غربی مبدل ساخت. اغتشاشات این روزها حاصل همین مدرنیته است. برای مقابله با پدیده این روزها باید بیش از پیش غرب و تمدن منحط غربی را شناخت و لوازم مبارزه با مدرنیته ای که عزم خود را جزم کرده برای شکستن سد انسانیت و سیل بی هویتی راه انداخته است را دریابیم و بشکافیم و برای ساختن تمدن نوین اسلامی گام برداریم. سید جواد محمدزاده https://eitaa.com/mahammmadzadeseyedjavad
دلم برای خودم تنگ می شود! دلتنگم! برای دیدن روی ماهم! برای انگشتانم! برای قلم! دلتنگم!! آیا کسی مرا صدا می زند؟ آیا خورشید شبی را می خوابد؟ آیا دل هم، سنگ می شود؟ دلتنگم از این هیاهوی زندگی ماشینی! رباط شدم! دلم برای جنگل تنگ شده است. برای گاو! برای اسب و کره های رنگ رنگ! برای شر شر باران! برای قد خمیده پیرمرد روستا! برای صداقت! @mahammmadzadeseyedjavad
شاطر باشی شاطر نانوایی؛ دو دست داشت که یکی در خیمر و یکی در تنور بود و با صورتی خیس و عرق ریخته از داغی تنور؛‌ چشم از چونه های خمیر ورزآمده برنمی داشت. عجب روزهایی شده است! شاطر نانوایی؛ گوشی دست گرفته و هر چند دقیقه، سری به گوشی خودش می زند و نیم نگاهی هم به خمیرهای چشم انتظار! دوران، دوران کولاک فضای مجازی است! عجب روزهایی شده است!! بهمن فضای مجازی، دیگر چیزی از سنت ها باقی نگذاشته است! می خراشد و می برد و می گسلد!! نان ما نیز به شبکه های فضای مجازی آغشته شد! سید جواد محمدزاده @mahammmadzadeseyedjavad
یک سال از عضویت من در شوری ارزشیابی و نظارت بر تئاتر گلستان در کنار هنرمندان عزیز گذشت. روزها و هفته ها نشستیم و در سالن تئاتر دیدیم و با عزیزان هنرمند بحث و گفتگو کردیم. حالا که امروز است به همه هنرمندان و جوانان عزیز پرتلاش هنرمند تبریک عرض می کنم. سال های دور در شهر مقدس قم در کنار درس حوزه و فقه و اصول و تاریخ و ...ساعتی در هفته را به مدرسه اسلامی هنر می رفتم و در برنامه نقد فیلم و سینما فعالیت می کردم. بعدها که تهران رفتم تئاتر دیدن هم به برنامه هایم اضافه شد. حالا نیز دوباره این هنر را با افتخار می بینم و بهره می برم.
🗓 بانوی ایستاده ◾️به بهانه وفات حضرت خدیجه(س) 🔸بانویی که ایستاد؛ پای عشق محمد لیلی و مجنون ، شیرین و فرهاد ؛ عشق را سرمشق از خدیجه گرفته بودند . می دانستند اگر بخواهند شهره عالم شوند به عشق ؛ باید بایستند همانند خدیجه که پای عشق محمد ایستاد . زخم زبان ها ، اذیت ها ، خاک روبه ها ، جعل خبرهای دروغین ، فتوشاپ سازی از محمد، سنگ پراکنی ها ، جنون و ساحر خواندن همسر ؛ هیچکدام نتوانست پر مگسی از عشق به محمد را در دل خدیجه بکاهد .و او پای این عشق خود ایستاد . 🔸بانویی که ایستاد ؛ پای تربیت فرزند هیچ تکنولوژی وفضاپیمایی نتوانسته است رباط تربیت ساز یک انسان را خلق کند . غزالی درست می گفت :تربیت پس از پیامبری ، شریف ترین کار آدمی است . افلاطون خوب فهمیده بود : فنی عالی تر و مقدس تر از تربیت نیست و کانت از صمیم دل می گفت : بزرگ‌ترین و دشوارترین مسئله آدمی تربیت است. همان عنصری که تمدن غربی قرن هاست فاتحه آن را خوانده است و تربیت نسل را به هری پاترها، مرد عنکبوتی ها ، بت من ها سپرده است . تربیت ریشه در هزاران نسل پیشین انسانی دارد و سایه تاثیر آن بر تمام نسل های پسینی نیز ادامه خواهد داشت . بانویی که ایستاد ؛ فاطمه را بپروراند و نسل سراسر خیر امامت و ولایت را تا قیامت مهره چینی کند خدیجه بود . 🔸بانویی که ایستاد ؛ پای محاصره اقتصادی جبهه زورگویان و مستکبران که تمامی ندارد ، تا انسان هست ، اسلام هست ، گردن فرازی و عربده کشی اینان هم هست ؛ از بدو تا ختم . قطعنامه نوشتند ، خون ریختند ، پیراهن چاک دادند ، خنجر در قلب فرو کردند ، خانه ویران ساختند ، تحریم کردند ( آب ، غذا ، دارو ، مایحتاج اولیه ) ولی بانویی که قد خم نکرد و شعب ابی طالب را سعی صفا و مروه کرد تا لقمه نانی در دهان مبارزان بنهد خدیجه بود. با همان پای پر آبله ، صورت برافروخته از آفتاب سوزان ، مقاوم و ایستاده . 🔸بانویی که ایستاد ؛ پای بخشش کسی چه می دانست بخشش چیست ؟ ایثار چیست ؟ مال را خوب می شناخت . بازار ناصر خسرو را همه بلد بودند. قیمت سکه و دلار و ارز را به روز ، ثانیه می دانستند ! با احتکار و اختلاس هم خانه بودند ! گونی پشت گونی ، انبار پشت انبار ، خانه و ویلا پشت هم ، حرمسرا و شهوترانی بی نهایت ! همه نشسته بودند در کمین زر و زیور ؛ که بانویی ایستاد ؛ هشتاد هزار شتر ، چهارصد غلام و کارگر ، بارگاهی از حریر و پارچه ، حساب ها پر از طلا و درهم و دینار ؛همه را یکجا تقدیم اسلام محمد کرد ، تقدیم ضعفاء ، مستمندان ، یتیمان . 🔸بانویی که ایستاد ؛ پای مقام زن گردباد جهالت چنان می وزید که پدر ، دست دخترک نازک و نحیف خود را به میان گور می نهاد ! زنده زنده !بدون هیچ قطره اشکی ! در قساوت تمام ،خاک بر جان فرزند خود می ریخت ! درآن هیاهو که سینمای هالیوود در حال نمایش زنان برهنه با جامی در درست به دنیا بود ؛ بانویی ایستاد ؛ قامت بر افراشت ؛ پله پله مسیر معنویت و رشد را طی کرد تا به مقام «طاهره » دست یافت و اسکار سیده قریش را به نام خود حکاکی کرد . 🔸بانویی که ایستاد ؛ پای مکتب ضد فمنیسم این مکتب نامیمون جنبش برابری خواهانه زنان کجا هستند ؟ کانت کجاست که می گفت : زن در تمامی زمینه ها و قدرتهای عقلی ضعفیف است ؟ ژان ژاک روسو کجاست که می گفت : زن تنها برای مسائل جنسی و تولید مثل آفریده شده است ؟ فروید کجاست که می گفت : زن جنس ناقصی است که نمی تواند به پایه مرد برسد ؟ کجا هستند ! تا ببینند بانویی که یک تنه ایستاده است ، در برابر تیرهای سهمگین این تهمت ها و التقاط ها ، بی سوادی ها ، ناجوانمردی ها ؛ تا بگوید من ، یعنی خدیجه: در همان عصر جاهلیت یک دستگاه عظیم تجارت خانه راه انداختم و اول شخص جهان محمد مصطفی مرا نه منع کرد ، نه سد شد ، نه ظلم کرد ، نه راه بست ؛ بلکه یار شد برای ساختن جامعه ، ساختن انسان ها ، مردان و زنانی با هوشی مومنانه و صادقانه . ✍سید جواد محمدزاده @https://eitaa.com/mahammmadzadeseyedjavad
سفینه سفینه ما چند صباحی در ساحل سکوت، لنگر انداخت. هر روز بر روی عرشه کلمات و جملات ایستادم و راه رفتم و یک فنجان قهوه خوردم تا شاید این کشتی به گل نشسته؛ تعمیر شود و سوی دریای محبت شما خوانندگان عزیز به حرکت درآید. ناخدا دستور داده که بادبانها را بکشند و مسافران سوار بر کشتی گردند. سفینه کوچک من نیز به آب انداخته شد تا بعد از این وقفه طولانی با چند خط و چند نیم خط، دل و قلب و جان شما عزیزان کانال را جلا ببخشد. از صبوری همه شما عزیزانم، تشکر می کنم. سید جواد محمدزاده https://eitaa.com/mahammmadzadeseyedjavad
شیر بی یال و دم هر روز روزنامه ها مجبور هستند؛ یک تیتر هیجانی با قلاب کردن چشم بینندگان انتخاب کنند که هم چرخ روزی رسانه های مکتوب و شنیداری بچرخد و هم روز را به شب برسانند. روزی قیمت پراید را به عرش می رسانند! روزی قتل زنی را بوق و کرنا می کنند! روزی صف نان و مرغ را تا سواحل مدیترانه می کشانند! و روزی بشقاب را پرنده می کنند و روزی دیگر خورشید را مهمان شب می کنند! هر انسانی، نان را باید از زیر سنگ در بیاورد و سر سفره خانواده خود ببرد. اما سنگ این رسانه ای ها؛ هزاران امید را گاهی به دره سقوط می کشاند! دل هایی را خرد می کند و دست هایی را فلج می سازد. شیر اگر شیر باشد حتی در قفس ترسناک و زهره آب کن است. خبر نیز همین است که اگر در یک خط مستقیم و بدون تورم و چاقی مفرط بیان شود، اثرگذار و پر مخاطب خواهد بود. حالا که ما هستیم و یک شیر بی یال و دم، چاره ای نداریم که دستی بر یال این خبرهای متراکم بکشیم و بخوانیم و چند قهوه تلخ بنوشیم. سید جواد محمدزاده https://eitaa.com/mahammmadzadeseyedjavad
فرهنگ سریالی زندگی این روزهای نسل نو و خانواده ایرانی، زیر شهاب سنگ های سریال های نمایش خانگی در حال تغییر دکوراسیون است. بی سر و صدا ! آرام و شیک و مجلسی! سخن از ماهواره و دیش و بشقاب گذشت! اینترنت و پهنای باند و شبکه های متعدد با یک لقمه نهنگ توییتر و فیس بوک خورده شد! سینما هم پرده خودر ا به سر کشید و آهسته خواب قیلوله را برای اکران انتخاب کرد! سریال های نمایش خانگی در یک کورس تا عمق استراتژیک زندگی خانواده فرو رفته اند و تاثیر گذاری کرده اند. سریال پوست شیر، نامرئی می آید و می رود! فرهنگ در تغییرات از همان دریچه ای رشد می کند که دیده نمی شود و شنیده نمی شود و صدای تار این خرده فرهنگ ها در صبح روشنایی آینده به صدا خواهد آمد. همان سوالاتی که من و تو در گوشه ای از حجره و دانشگاه و میزگرد ساعت ها به تحلیل آن خواهیم پرداخت و چرایی آن را بارها سرمشق می نویسیم. سید جواد محمدزاده https://eitaa.com/mahammmadzadeseyedjavad
بهروز بهروز همان آقا معلم نرم و نازک و مهربان،کلاس پنجم ابتدایی من بود که حالا بعد از گذشت بیش از 30 سال از خاطره آن روزها و کلاس و درس؛ سراغ بهروز رفتم و به رسم ادب، روز معلم را به ایشان تبریک گفتم. جدول ضرب، تقسیم و جمع، ادبیات، علوم، اعداد و ارقام، حروف الفبا، راز و رمزهای زمین و آسمان و نجوم؛ همه این حروف و کلمات و اعداد رفت و گذشت ! و تنها رسم معلمی و مهربانی و انسانیت و معرفت باقی می ماند. معلم یک رباط چند مجهولی نیست که بخواهد از طریق واژگان کلمه بسازد و جمله برویاند و دفتر مشق را برای دانش آموز و دانشجو سیاه کند! معلم یک انسان نیست! یک نبی! یک پیامبر! یک امام! یک خدا! یک انسان معراج رفته است. برای اینکه دست انسان را بگیرد و در ملکوت معرفت و انسانیت و عرش الهی به مقصد برساند. روز مبارک 🔰شاگرد. سید جواد محمدزاده https://eitaa.com/mahammmadzadeseyedjavad
دو ضرب در دو می شود؛ چهار! هشت ضرب در هفت مساوی است با پنجاه و شش! پنج ضرب در هشت؛ می‌شود چهل! در نظام آموزش و پرورش، هر دانش آموزی که پای خود را به مدرسه می‌گشاید و پشت نیمکت مدرسه می‌نشیند و دوازده سال از صبح تا شب، مدرسه و مشق و کلاس و درس را تمرین می کند و می آموزد؛ از ریاضی، فارسی، علوم، مطالعات، قرآن، همان جدول ضرب است که معلم با هزار فن و فوت، در مخچه فرزند من و شما فرو می‌کند و تا پایان در ذهن او حکاکی می‌شود. در ادبیات؛ همان یک بیت شعر(میازار موری که دانه کش است، توانا بود هرکه دانا بود) در حافظه پدربزرگ، پدر و فرزند بطور مساوی باقی می‌ماند! واعجبا! مهارت حل مسئله کجاست؟! مهارت زندگی مسالمت آمیز کدام بخش از کتاب است؟! شکست و پیروزی در هیچ دفتری سرمشق گرفته نمی‌شود؟! ساختن و رنج کشیدن برای رسیدن در کلاسی آیا هست؟! اشک ریختن نمره ای دارد؟! دورهمی، کارگروهی و تیمی در انباری ها خاک می خورد! دوازده سال آموختن چند کلمه و چند بیت شعر و چند عدد ریاضی و چند خط و نیم خط دانستن، و سیاه مشق کردن دفتر؛ در کدامین انسان زندگی آورده است!؟ معلم عزیز، بعد از سی سال خدمت؛ چند شاگرد، یاد او می کنند و در سبد تربیت او باقی می ماند؟! شاگرد پروری راه تربیت و معلمی است. شاگرد وقتی وارد سبد معلمی شد، تا آخر زندگی؛ دست در دست معلم به قله باید برسد و همراه باشد. والسلام https://eitaa.com/mahammmadzadeseyedjavad
دو کلمه حرف حساب زندگی چند بخش است؟چند حرف دارد؟ «ز ن د گ ی» سه بخش و پنج حرف و یک صدا دارد. بخش اول؛خردسال و نونهال بودیم که به بازی و سرگرمی گذشت. بخش دوم؛ نوجوان و جوان شدیم که به غرور و جاهلی رفت. بخش سوم؛ قد کشیدم و مرد و خانم گشتیم که در فردای امروز جان دادیم. بخش چهارم؛ میانسال و کمی سالخورده آمدیم که در حسرت جوانی سپری شد. بخش پنجم؛ پا در پیری و کهنسالی و قد خمیدگی گذاشتیم که توانی نماند. زندگی یک صدا بیشتر ندارد. صدای زندگی؛ عشق و دوست داشتن! دست گشودن و آغوش باز کردن! کشیدن سکه ای از زیر سنگ برای مرهم زخم همسایه! نشاندن لبخند، روی لب دختر معلول! گل زدن در دروازه بندگی خدا ! دو رکعت نماز در غار حراء ! صدای زندگی؛ پدر است و مادر! خواهر است و برادر! لالایی فرزند! هق هق گریه مادر! فاتحه ای کنار قبر برادر! صدای زندگی؛ مرگ است! تولد یک فرزند! خوردن خرمای مراسم سوم دوست عزیزت! صدای زندگی؛ صدای خداست که هر روز صبح و ظهر و شب بانگ بر می دارد؛ الله اکبر! https://eitaa.com/mahammmadzadeseyedjavad
💢دانشمند تمام عیار "ویژه عبدالعظیم حسنی " 📚یوهانس گوتنبرگ،سر ایزاک نیوتون،توماس ادیسون،لویی پاستور،الکساندر گراهام بل؛ دانشمندان بزرگی هستند و هر کدام ابزاری برای بشریت اختراع کردند. ماشین چاپ، ساعت، برق،هواپیما، قطار، بالن ، کامپیوتر، دارو و هزاران وسیله کار آمد برای جهانیان ساختند. ⚠️ ولی هیچ کدام از این دانشمندان نتوانستند انسان را از جهالت برهانند! ⚠️از چاه گمراهی نجات ببخشند! ⚠️جنگ جهانی اول و دوم با میلیون ها کشته بر زمین؛ حاصل همین دانشمندان است.کتاب روی کتاب انبار کردند! دانش روی دانش چیدند! همه دنیا را محو کراوات رنگین خود ساختند! ولی نتوانستند چرخ نیلوفری را به زیر در آورند. 🖍دانشمند عبد العظیم حسنی است؛که پای چهار خورشید ولایت زانوی ادب می زند تا از نور علم آنان بهره ببرد. 🖍دانشمند عبد العظیم حسنی است؛ که چند خرده اطلاعات اوراقی را به کام مردم نریخت؛ بلکه دست مردم را در دست تابان امامت قرار داد. 🖍دانشمند عبد العظیم حسنی است؛ که ایستاد تا عیار علم همان هیجده بماند. 🖍 دانشمند عبدالعظیم حسنی است؛ که ایستاد در برابر سیستم هوشمند جهل سازی متوکل عباسی تا منهدم سازد. 🖍دانشمندعبد العظیم حسنی است؛ که انسانیت را اختراع کرد، مکتب انسان سازی راه انداخت ، مردم را به انسان رهنمون ساخت. 🖍دانشمند عبدالعظیم حسنی است؛ که یار بودن را با تارو پود تلاش خود معنی کرد. 🖍دانشمند عبدالعظیم حسنی است. ✍️سید جواد محمدزاه https://eitaa.com/mahammmadzadeseyedjavad
هات چاکلت خورشید این روزها از شرق دیگر طلوع نمی کند! ماه نیز شب را به صبح نرسانده، کت و شلوار را به تن می کند و یک لنگه پا منتظر عروس خانم می ایستند! تخته و گچ نیست! معرکه گیر ها؛ مار از درون جعبه بیرون نمی کشند! زنجیر پاره نمی کنند! ذائقه ها تغییر کرده است. هات چاکلت، اسپرسو،کاپوچینو از پرفروشترین سفارش های کافی شاپ های ایران به حساب می آید. شکلات داغ در سرزمین اسپانیا و ایتالیا مشهور است که این روزها جوانان ما با تغییر ذائقه خود روی هات چاکلت خامه یا مارشمالو استفاده می کنند. و ما همچنان نسل جوان را به یک استکان چای دعوت می کنیم. ذائقه ها تغییر کرده است. خانواده ایرانی اسلامی، آبگوشت را کنار گذاشته و پیتزای پپرونی را در صدر علائق خود نگه داشته است. وقتی ذائقه افراد و نسل نو و پرهیجان امروزی ما تغییر کرده و بهم ریخته است، چرا در برخی روشها ما در یک قندیل زمستانی سخت؛ با مقاومت بالا، توقف کرده ایم؟! پیشنهاد می کنم یک فنجان هات چاکلت را میل نمایید و بعد کمی قدم بزنید و دمی بیاسایید. سید جواد محمدزاده https://eitaa.com/mahammmadzadeseyedjavad
سلام بر قهرمانان! آنهایی که؛ یک فیلم، یک رمان، یک کتاب، یک جشن بزرگ، یک نمایشگاه فوق العاده، یک خانه ... می سازند. اما سلام من به پهلوانان!!! آنهایی که هر هفته دارند. آنهایی که می سازند. والسلام سید جواد محمدزاده https://eitaa.com/mahammmadzadeseyedjavad
🔹کلین و هزار نکته روزی در روستای کلین شیخ ابوجعفر محمّد بن یعقوب بن اسحاق رازی معروف به کُلِینی، شیخ کلینی، ثقةالاسلام کلینی صاحب کتاب الکافی- یکی از کتب اربعه- و معروف ترین فقیه و محدث شیعه به دنیا آمد. چند نکته؛ 🔸نکته اول؛ طلاب دهه نودی، وارد حوزه های علمیه ای می شوند که اتاق اندیشه ورز و سلف غذاخوری و کتابخانه و سالن ورزشی و اساتید فاضل و عالم دارند.در گوشه ای دیگر از همان بنر تبلیغاتی؛ امتیازاتی از قبیل بیمه و پرداخت شهریه و امثال آن چشم نوازی نیز می کند. آموخته ایم که این ترقی در تکنولوژی و بهره مندی از امکانات جدید، بسیار لازم و درست است. هفته و ماه و ترم و سال نیز به طرفه العینی؛ پایه طلبه را از یک با همان منچ و نردبان معروف به پایه ده و درس خارج می رساند و طلبه با یک مراسم پرطمطراق عمامه گذاری به مقام لحیه و تسبیح و انگشتر نائل می شود که سعادتی بالاتر از این در حوزه های علمیه وجود ندارد. 🔸نکته دوم مرحوم کلینی ها با رنج و سختی فراوان کتابی را تالیف می کنند که هزاران سال از آن می گذرد و همچنان قامت برافراشته، هر عالم و دانشمندی را سر سفره خود میهمان می کند. طلبه های نو و هیبریدی این روزها، در کمترین سختی به استاد و حجره و کتاب و منابع؛ کدامین کتاب موثر حقیقی و گره گشای مردم را تالیف می کنند؟! 🔸نکته سوم سفر در قاموس طلبه کجاست؟ اگر کلینی و شیخ طوسی و فضل بن شاذان و علامه حسن زاده و عسکری ها درخشیدند و از شمع به مقام خورشید رسیدند؛ سفر کردند. رفتند. دیدند. شنیدند. گرما و سوزان را چشیدند. عرق ریختند. خجالت کشیدند. گشتند و گشتند و گشتند. خامی را به چهارده روایت صرف کردند و با پختگی راهی شدند. طلبه را هشت میخه در مدارس علمیه شهرستان چهار قبضه کرده ایم! مبادا سفری را تجربه کند! این روش هر چند برکاتی دارد اما طلبه را از نعمت سفر با دنیایی از اندوخته ها؛ غریب نگه می دارد. 🔸نکته چهارم شیخ کلینی ها با منابع اصیل از قرآن و روایات، هم آغوش بودند. نظام آموزشی طلاب، آنان را با اولیات قرآن کریم و روایات شریف دور می سازد. 🔸نکته پنجم نا امیدی در طلاب اینیستاگرامی و تلگرامی است. شیخ کلینی ها در همان عهد بوق؛ که نه مجازی بود و نه بازی کلش و نه استوری موشن ها؛ با کوهی از امید؛ درس خواندند و نوشتند و تحقیق کردند و موی سفید کردند. طلبه پایه چندم با کاسه چه کنم چه کنم در حال جنگیدن است و نا امیدی را در وجود خودش نهادینه می کند. 🔸نکته ششم شغل کلینی ها مشخص بود. آنان یک طلبه بودند. یک آخوند. یک روحانی. یک معمم. یک عبا بپوش. یک قرآن خوان. یک روایت دان. یک معلم. طلبه های شیک پوش و کفش واکس زده این سالهای نزدیک ما، پی در پی منتظرند تا سطح یک و دو را تکمیل کنند تا وارد دستگاه و اداره ای شوند و جذبی صورت پذیرد و تکلیف خود را ادا شده فرض می کنند. «19اردیبهشت سالروز بزرگداشت شیخ کلینی است» ▪️سید جواد محمدزاده https://eitaa.com/mahammmadzadeseyedjavad
درس اخلاق کجاست؟! حوزه علمیه، درس اخلاق را در یک بسته آموزشی مهر و موم کردند!!! دانشگاه چ؛ خبری از درس اخلاق نیست!! در مساجد و هیات، سخنرانی و تفسیر هست؛ ولی درس اخلاق کجاست؟!! پیامبر برای اخلاق مبعوث شد. فطرت انسان ها به اخلاق نزدیکتر است. والسلام سید جواد محمدزاده https://eitaa.com/mahammmadzadeseyedjavad
📌جمجمه صورت زیبا و شیک و مجلسی ما؛ چهارچوب جمجمه باقی می ماند. اگر چیزی بماند! از چشم و لنز و قرنیه؛ همین جمجمه برای شکستن، چشم نوازی می نماید! اگر چیزی بماند! از موهای افشان و ژل زده و ساعت ها شانه کرده؛ همین طاسی جمجمه، برق می زند و می ماند! اگر چیزی بماند! از دندان های ارتودنسی شده، ایمپلنت کرده؛ جمجمه ای دهان باز؛ می خندند و می ماند! اگر چیزی بماند! از گوش های نخراشیده و گوش به زنگ برای انتقال حرف های این و آن؛ جمجمه ای با هزار سخن می ماند! اگر چیزی بماند! از زبان سخن گو؛ زبان تیز، زبان تند، زبان خشم؛ جمجمه می ماند و بس ! اگر چیزی بماند! از مغز متراکم، مغز حسرت گرفته، مغز خسته، مغز نا امید؛ تنها چهارستون جمجمه باقی می ماند! اگر چیزی بماند! 💠 سید جواد محمدزاده https://eitaa.com/mahammmadzadeseyedjavad رواندا/ یکی از رهبران روستا، پس از کشف اجساد بیشتر در یک گور دسته جمعی، جمجمه های متعلق به قربانیان نسل کشی رواندا در سال 1994 را روی هم قرار می دهد.