هدایت شده از کیمیای سعادت
🔴
🔹#آرش را تا دامن #البرز به دوش کشيدند. آنجا بار ديگر فريادها برخاست: ای آرش! بلندترين قله اين کوه در انتظار توست. ما می دانيم که تو ديگر باز نخواهی گشت. و چوپان ها به هنگام تابستان، تنها کمان تو را بر فراز قله ای خواهند يافت. ما از دليری آرشِ درون تو آگاهيم و نام تو را بر تارک تاريخ می نشانيم. از تو هزار پيکر و بت خواهيم ساخت و خواهيم پرستيد. . .
🔹ای آرش! تير تو چشمه های آب زندگی را به ما باز خواهد داد. . .
🔹مردِ تنها، تير و کمان در دست به راه افتاد. مريدانش کف زنان و فرياد کنان در دشت و دامن کوه ايستاده بودند و به او می نگريستند.
🔹می رفت و دلش را به هزاران اميد می آراست: «ای آرش، پايدار باش! زمانه تو را طلب کرده است. و تو پاسخی به نياز زمانه خويشی. پای خود را ببين که چگونه به سوی بالاتر می رود. آيا گمان نمی بری که توانی خدايی در تو آفريده شده است؟
🔹ای آرش! بنگر که قله های بلند در ميان انبوه برف چگونه نگران تو هستند. . . تو پيامبر بازيافته سرزمين خويشتنی.
🔹هم چنان که می رفت، گاه گاه می گرديد، و به پايين کوه نظری می انداخت. هنوز صدای فرياد بسياران را می شنيد، و می ديدشان که آهسته آهسته در غبار مسافت فرو می روند، و کمرنگ می شوند. . . .
آنگاه، زمانِ اميد سوز و دردناکِ خستگی فرا رسيد.
#نادر_ابراهیمی
#آرش_در_قلمرو_تردید
https://www.instagram.com/p/CYB8iGgov0Q/?utm_medium=share_sheet
https://eitaa.com/KimiyayeSaadat