مَهبد
عاشق شده ام، حضرت معشوقه کجایی؟ من "مولوی ام" ، "شمس" اگر جلوه نمایی..
"سعدی" نشوم تا درِ بستان دو چشم و
آغوش گلستان شده ات را نگشایی!
مَهبد
"سعدی" نشوم تا درِ بستان دو چشم و آغوش گلستان شده ات را نگشایی!
"وحشی" شده ام تا ز تو جامی بستانم
جامی بستانم نه به شاهی، به گدایی
مَهبد
"وحشی" شده ام تا ز تو جامی بستانم جامی بستانم نه به شاهی، به گدایی
در مجلس خوبان، تو چه کردی که شنیدم
شرمنده ی لطفت شده صد "حاتم طایی"
مَهبد
در مجلس خوبان، تو چه کردی که شنیدم شرمنده ی لطفت شده صد "حاتم طایی"
ای شرب دهان تو می دولت عشاق
ای قند لبت نسخه ی "عطار و دوایی"
مَهبد
ای شرب دهان تو می دولت عشاق ای قند لبت نسخه ی "عطار و دوایی"
ای مردمک چشم تو منظومه ی شمسی
ای چشم تو آتشکده ی عهد هخایی
مَهبد
ای مردمک چشم تو منظومه ی شمسی ای چشم تو آتشکده ی عهد هخایی
دیوانه شدم در طلبت بس که به دیوان
هی فال زدم،فال زدم تا تو بیای...)
با دیدن خنده هایت فهمیدم که غرق شدن فقط به آب دریا منتهی نمیشود ؛ و من در خنده هایت غرق شدم ..
می بوسمت
از همین راه دور
از همین فاصله بعید
بی خیال حرف های دیگران
عشق را نه اظهار
که عشق را باید
ابراز کرد
سبز نتواند شد از خجلت میانِ مردمان
هرکه آبِ زندگی چون خضر تنها میخورَد
صائب تبریزی.