eitaa logo
محبوب من! منصوره رضایی
133 دنبال‌کننده
29 عکس
31 ویدیو
1 فایل
کلمات دلخوشی‌های محبوب من هستند و من منصوره رضایی هستم، دکتری ادبیات فارسی و شیفته‌ی کلمات... خودم اینجام: @mansoorehrezaei
مشاهده در ایتا
دانلود
در هفتۀ اول جنگ تحمیلی، هیچ کار خاصی نکردم. من معلمم و نویسنده. دانشگاه که تعطیل است و پروژه‌های نویسندگی هم متوقف شده‌اند و عملاً بی‌مصرفم! البته یک روزنامه پیشنهاد داد سلسله‌یادداشت‌هایی درباره‌ی«وطن» بنویسم. چیزهایی نوشتم اما چون تمرکز نداشتم به دلم نچسبید و نفرستادم. تنها کاری که همچنان ادامه دادم نوشتن یادداشت‌ روزانه بود. اگر زنده بمانم خاطرات این روزها برای خودم جالب خواهد بود و اگر زنده نمانم برای بقیه. به هرحال این روزها هم مثل سایر روزهای تلخ و شیرین زیستنم باید ثبت می‌شد. در این یک هفته، فقط کتاب «شفق در خم جاده‌ی بی‌رهگذر» را خواندم؛ جستارهای مردی مصری که اجباراً از کشورش مهاجرت کرده و حالا دنبال ساختن وطن دوم در فرانسه یا آمریکاست؛ کاری غیرممکن. تمرکز نداشتم و خیلی کُند پیش رفتم و کتاب را پراکنده خواندم اما خیلی جاهایش اشک ریختم. نمی‌دانم اگر در شرایط عادی می‌خواندمش هم گریه می‌کردم یا نه؟ مثلاً با خواندن این خطوط، خیلی گریستم: «تبعیدی جانِ خویش شده‌ام. چقدر زیسته‌ام بی‌که زندگی کرده باشم! چقدر اندیشه‌ بی‌که اندیشیده باشم! چه آزرده‌ام‌ از جهانِ خشونت‌های منفعلانه، از مخاطره‌هایی که بی هیچ حرکت و زحمتی تجربه کرده‌ام.‌ اشباعم از آن‌چه هرگز نداشته‌ام و نخواهم داشت. من زخم تمام جنگ‌هایی را که نرفته‌ام بر پیکر دارم.» کتاب را که تمام کردم دیدم صفحه‌ی اولش نوشته‌ام: «هدیه‌ی روز معلم ۱۴۰۴ از طرف نیلوفر، هنرجوی طنزنویسی‌ام از رشت» کتاب را که بستم در خبرها خواندم دشمن، رشت را زده و دلواپس نیلوفر شدم.مگر از روز معلم، چقدر گذشته که این‌قدر دور و دیر به‌نظر می‌رسد؟ https://eitaa.com/mahbubeman
1.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تموم شد؟ خیلی تأثیرگذار بود. اقلاً در حدّ آی اَم عه بِلَک بُرد، فارسی یاد می‌گرفتی مِستِرَک! پ.ن: صدا دارد. حتماً با صدا ببینید و بشنوید. :) https://eitaa.com/mahbubeman
بیایید زین‌پس به‌جای تمام دشنام‌های کِش‌دار، کلمه‌ی کودک‌کُش رو به کار ببریم. آدم و رژیمی که کودک‌کُشه مصداق تمااااام فحش‌های تمااااام زبان‌های زنده و مُرده‌ی دنیا هم هست. 🤬🤬🤬 https://eitaa.com/mahbubeman
4.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دوستم فیلم دخترهایش را فرستاده که دارند کتاب طنزم را می‌خوانند و می‌خندند و نوشته: «ممنون که در شرایط جنگ، ما رو می‌خندونی.» یعنی توی خواب هم نمی‌دیدم که کتابم با جنگ مرتبط شود! دیروز هم بابا به شوخی می‌گفت: «از قدم کتاب تو جنگ شد!» به هرحال اینم شانس مایه. :) https://eitaa.com/mahbubeman
بابا می‌گن حاجی‌ها رو از فرودگاه عرعر میارن. یاد این بیت آقامون سعدی افتادم: یاسمین بویی که سروِ قامتش/ طعنه بر بالای عرعر می‌زند و فکر کردم اگه من درخت بودم از شانسم اسمم عرعر بود. :) https://eitaa.com/mahbubeman
واکنش والدین عزیز من به بحران‌ها خیلی جالبه. مثلاً الآن بیدارشون کردم می‌گم: «فردو‌ رو زدن.» طبق معمول، مادرجان چشم‌ها و دهانشون رو یک میلی‌متر باز کردن و چیزی شبیه فحش و لعنت گفتند و مجدداً خفتند.‌ پدرجان هم مثل همیشه فرمودند: «فعلاً یه چایی بریز بیار ببینیم دنیا دست کیه.» https://eitaa.com/mahbubeman
ولی خدا اسب! رو شناخته که بهش شاخ نداده و به همین دلیل هم من کارشناس سیاسی نشدم. قشنگ معلوم بود این آقای عابدی بنده‌خدا رو از خواب بیدار کردن و گفتن: «پا شو بیا استودیو شبکه خبر درباره‌ی فردو حرف بزن.» حدود یک ساعته که یک‌ریز داره تحلیل سیاسی می‌کنه. اون‌وقت من اگه از خواب بپرم تا چند دقیقه نمی‌فهمم من کیٖ‌ام و اینجا کجاست و اول مثل پرنده‌ی محترم اسکول، اطرافم رو نگاه می‌کنم. بعد، شروع می‌کنم به جیغ‌زدن و کولی‌بازی، بعد به زمین و زمان فحش می‌دم، بعد چرت و پرت‌های هذیان‌مانند می‌گم که مسلمان نشنود کافر مبیناد! https://eitaa.com/mahbubeman
حالا این وسط باید نگران نگرانی دبیرکل سازمان ملل هم باشیم. یعنی چشم نرگس این‌قدر به شقایق نگران نبود که این مرتیکه نگرانه. نگرانی؟ خب برای رفع نگرانیت یه کاری بکن، یه چیزی بگو، یه چیزی بخور! https://eitaa.com/mahbubeman
4.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ببینید این پیرمرد آلمانی، فقط با دو کلمه‌ی فارسی چقدر زیبا وطن‌فروش‌ها رو مورد عنایت قرار می‌ده. https://eitaa.com/mahbubeman
این روزها هروقت اسم ایران را می‌شنوم یا بر زبان می‌آورم قلبم فشرده می‌شود و بغض می‌کنم؛ بغض مقدس. این روزها بیش از پیش به رشته‌ی تحصیلی و شغل عزیزم افتخار می‌کنم. یادش به‌خیر، همین ترم پیش، داستان «آخرین درس» اثر آلفونس دوده را سر کلاس دستور زبان خواندیم و به دانشجوهای ادبیات فارسی گفتم: «ما پاسدارهای زبان فارسی هستیم. زبان ما بخش بزرگی از هویت ماست و باید تا پای جان مراقبش باشیم.» داستان آخرین درس درباره‌ی یک دانش‌آموز به نام «فرانس» است که در منطقه‌ی آلزاس فرانسه زندگی می‌کند. این منطقه در زمان داستان، تحت اشغال آلمانی‌هاست. فرانس با بی‌توجهی به درس‌هایش و تأخیر به مدرسه می‌رود. در آن روز، معلم زبان فرانسه، آقای حمِل، به دانش‌آموزان اعلام می‌کند که این آخرین درس زبان فرانسه است و از فردا، زبان آلمانی تدریس خواهد شد. این خبر باعث تأثر و پشیمانی فرانس و سایر دانش‌آموزان می‌شود. آن‌ها متوجه می‌شوند که چقدر به زبان و فرهنگ خود بی‌توجه بوده‌اند و حالا که در حال از دست دادن آن هستند، قدرش را می‌دانند. فرانس با جدیت بیشتری در کلاس شرکت می‌کند و سعی می‌کند درس‌ها را یاد بگیرد. در پایان درس، آقای حمِل با احساسات عمیق و با بغض خداحافظی می‌کند و دانش‌آموزان نیز با ناراحتی و احترام او را بدرقه می‌کنند.  مطمئنم بعد از این جنگ تحمیلی، قدر زبان عزیزمان را بیشتر می‌دانیم؛ همان‌طور که قدر پرچم و خاک و هویتمان را. https://eitaa.com/mahbubeman
Mohsen Chavoshi Alaj - Mohsen Chavoshi .mp3
زمان: حجم: 13M
علاج، جناب محسن چاوشی ما زنده‌ایم مثل امید... https://eitaa.com/mahbubeman
محبوب من! منصوره رضایی
علاج، جناب محسن چاوشی ما زنده‌ایم مثل امید... https://eitaa.com/mahbubeman
ولی هربار که محسن چاوشی یه آهنگ جدید می‌خونه فکر می‌کنم آیا همین آدم با همین صدای خش‌دار جدی، آهنگ توو هوای گرم بندر، توی بازار خرمشهر دیدمت... رو خونده و عینک ری‌بن اصلش و هرچی داره رو به اون دختره داده که قلبش براش بوم‌بوم می‌زنه؟ https://eitaa.com/mahbubeman