eitaa logo
استاد مهدوی‌ ارفع
57هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
173 فایل
🔰 کانال رسمی استاد مهدوی‌ارفع 🎙️ سفیر نهضت جهانی نهج‌البلاغه خوانی راه‌های ارتباطی؛ 🔹سوالات متداول👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/4133356522Cec3ea8cd99 🔹انتقادات و پیشنهادات👇🏻 https://daigo.ir/secret/6693496851
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴علقمه موج شد، عكسِ قمرش ریخت به هم دستش افتاد زمین، بال و پرش ریخت به هم كِتف ها را كه تكان داد، حسین افتاد و دست بگذاشت به رویِ كمرش، ریخت به هم @mahdavi_arfae
پای برکه ای کوچک، آتش بلندی برپا بود و عبدالله بن عمير و ام وهب پای سفره‌ای مختصر شام می خورند. عبدالله ناگهان صدای سم اسبی به گوشش رسید، سواری نزدیک شد و گفت: سلام برادر، من مسافری هستم از راهی دور؛ می خواهم به کوفه بروم، از راه آمده مطمئن نیستم. یکباره اسبش که پیدا بود راه درازی را یک نفس آمده بود نقش زمین شد و سوار را بر زمین زد. سوار که دست کمی از اسب نداشت، پایش زیر اسب ماند و فریاد کشید و از حال رفت. عبدالله زیر بغل مرد را گرفت، کمی بعد به حال آمد و وقتی خود را پیدا کرد، سراسیمه به سینه اش دست کشید و از وجود چیزی در زیر لباسش مطمئن شد. مرد دوباره از حال رفت. ام وهب گفت: پیداست چیز گرانبهایی با خود دارد. عبدالله در حالی که به مرد مینگریست و می اندیشید، کم کم به خواب فرو رفت و دوباره رویایی را دید که پیش تر دیده بود. همان غبار و دود و آتش و برق تیز شمشیرها و نیزه هایی که بالا و پایین می رفتند و خون آلود می شدند. خیمه هایی که در آتش میسوختند، اسبانی که بر جنازه‌های بی‌سر می تاختند، سرهایی که بدون بدن افتاده بودند، کودکانی که از شلاق ها می گریختند، یکباره عبدالله وحشت زده چشم باز کرد. ام وهب گفت: این مرد تنهاست! تاکنون ندیده ام از مردی تنها و خسته این گونه بترسی عبدالله گفت: ترس!؟ نه! من از او نمی ترسم. اما حضور او مرا از چیزی می ترساند. دوباره همان کابوس، خدایا این چه دلشوره‌ای است که سینه ام را می‌درد عبدالله به مرد گفت: از کوفه چه می‌خواهی؟ من همان میخواهم که همه‌ی اهل کوفه میخواهند عبدالله گفت: پس تو هم خبر حمله‌ی مسلم و یارانش را به قصر ابن زیاد شنیده ای! مرد جا خورد مسلم دست به تیغ برده؟! چرا منتظر ورود امام نشد؟! ام وهب گفت: ابن‌زیاد هانی را کشت و راهی جز جنگ برای کوفیان نماند عبدالله حالا كاملا دریافته بود که مرد غریبه، مسافری عادی نیست. پرسید: تو که هستی مرد؟! مرد ملتمس رو به عبدالله برگشت. گفت: اسبت را به من بفروش هر بهایی بخواهی می‌دهم. مرد گفت: شما در این بیابان چه می کنید؟ عبدالله گفت: «ما به فارس بازمی گردیم، تا شاهد جنگ میان مسلمانان نباشیم.» مرد گفت: شما از چه می گریزید؟! اگر همه‌ی ما کشته شویم، بهتر از آن است که مردی چون یزید را بر جایگاه رسول خدا ببینیم.» عبدالله مبهوت ماند وگفت: من اسبم را به تو می دهم فقط به شرطی که بگویی تو کیستی؟!» من بنده‌ای از بندگان خدا هستم که به یگانگی او و رسالت محمد شهادت داده ام و اکنون حسین را امام و مولای خویش قرار دادم تا یقین کنم که آن چه می گویم و آن چه می کنم، جز سنت رسول خدا نیست، حتی اگر به بهای جانم باشد.» عبدالله بر سر مرد فریاد کشید: مسلمانی ات را به رخ من مکش! که من با مشرکان بسیاری جهاد کردم؛ و جز برای خدا و رسولش شمشیر از نیام بیرون نکشیدم. مرد خونسرد گفت: لعنت خدا بر آنان که ایمان شما را بازیچه ی دنیای خویش کردند؛ و وای بر شما که نمی دانید بدون امام، جز طعمه‌ای آماده در دست اراذلی چون یزید و ابن زیاد هیچ نیستید؛ حتی اگر برای رضای خدا با مشرکان جهاد کنید. آیا بهتر و عزیزتر از قرآن و حسين، یادگاری از پیامبر بر روی زمین باقی مانده است؟ عبدالله به سوی او رفت. گفت: من هم پسر فاطمه را شایسته تر از همه برای خلافت مسلمانان می دانم، اما در حیرتم که حسین چگونه به مردمی تکیه کرده که پیش از این، پدرش و برادرش، آنها را آزموده اند و اکنون نیز با فریب ابن زیاد به پسر عقیل پشت کردند و هانی را تنها گذاشتند. مرد آرام گفت: آیا حسین اینها را نمی داند؟! اگر می داند، پس چرا به کوفه می آید؟ مرد گفت: او حجت خدا بر کوفیان است که او را فراخواندند تا هدایت شان کند. عبدالله گفت: «چرا در مکه نماند، آنها نیاز به هدایت ندارند؟» مرد گفت: «آنها که برای حج در مکه گرد آمده اند، هدایت شان را در پیروی از یزید می دانند و یزید کسانی را به مکه فرستاد تا امام را پنهانی بکشند، همان طور که برادرش را کشتند. و اگر امام را در خلوت می کشتند، چه کسی می فهمید، امام چرا با یزید بیعت نکرد؟ 🔴⚫️خواست برود رو به عبدالله برگشت و گفت: و اما من! هرگز برای امام خویش تکلیف معین نمی کنم، که تکلیف خود را از حسین می پرسم. ومن حسین را نه فقط برای ، که برای می خواهم. و من حسین را برای نمی‌خواهم، که را برای می خواهم. آیا بعد از حسین کسی را می شناسی که من جانم را فدایش کنم؟ و رفت. عبدالله برگشت و اسب خویش را آورد و مرد را صدا زد: صبر کن، تنها هرگز به کوفه نمی رسی! مرد ایستاد و افسار اسب را گرفت و گفت: بهای اسب چقدر است؟ دانستن نام تو! مرد سوار بر اسب شد: من هستم، فرستاده ی حسین بن علی! و تاخت. عبدالله مانند کسی که گویی سالها در گمراهی بوده و تازه راه هدایت را یافته بود، به زانو نشست و سرش را میان دستها گرفت. 📝 کتاب نامیرا @mahdavi_arfae
؟ گفت ای گروه! هر که ندارد هوای ما سر گیرد و برون رود از کربلای ما ناداده تن به خواری و ناکرده ترک سر نتْوان نهاد پای به خلوت‌سرای ما @mahdavi_arfae
خلاصه متن سخنرانی ▪️ شب عاشورا_97/6/28 ⚫️ در زیارت عاشورا یک دوره ی منسجم و کامل از اندیشه و نقشه ی راه شیعه در بحران ها تثبیت شده است. چند مسئله در زیارت عاشورا به اهلش منتقل می شود، به شیعه یاد می دهد در بدترین بحران ها می شود بهترین فرصت ها را ساخت. یکی از بهترین شعار های امام حسین(علیه السلام) این بود که اول بگویید تعریف تان از زندگی چیست تا من بگویم چگونه زندگی می کنید و از دنیا خواهید رفت، اگر از من حسین(علیه السلام) می پرسی زندگی من که قرار است با ظالم کنار بیایم اسمش زندگی نیست و خفت و خاری است و مرگی که در این راه به دست بیاید مرگ با عزت است و این مرگ عین الحیات است. اولین کاری که سیدالشهداء(علیه السلام) در کربلا کرده است معنای حیات و ممات را که پس از پیامبر تغییر کرده بود صد و هشتاد درجه برگرداند. ⚫️ نظام‌سلطه چرا حریف ملت ما نمی شوند، زیرا ملت ما چهل سال است آرزوی بچه هایش را شهادت قرار داده است. مهم ترین کار دشمن در این شرایط این است که حق را در دو راهی قرار دهد که از هر طرف برود متهم شود. علی(علیه السلام ) را در همین دو راهی قرار دادند، سقیفه شکل گرفته است، آن کسی که حقش را غصب کردند را تحریک می کنند، دو راهی که هر کدام را انتخاب کند به ضرر اسلام تمام می شود. اگر حقش را بگیرد می گویند ببینید علی(علیه السلام) چگونه برای رسیدن به حکومت هر کاری می کند و اگر سکوت کند می گویند ببینید علی(علیه السلام‌) ترسیده است.(خطبه۵) ⚫️ در جریان زیارت عاشورا بحث این است که یا زندگی حقیقی را انتخاب می کنی یا باطل، حق وظیفه دارد در این مواقع که نفاق زیاد است و شناخت حق از باطل مشکل است نقاب ها را از چهره بیندازد. امروز اصلاح طلب انقلابی را بالای سر می گذاریم واصول گرای غیر انقلابی را زیر پا می گذاریم، دیگر این بازی ها تمام شده است یا انقلابی هستی یا خیر. 👈من لم یکن معنا کان علینا ⚫️ بحث معیت با امام زمان(عج)، بحث دوم جلسه است. امروز حسینی بودن معیت با امام منصور است. انتظار حقیقی که اهل بیت(علیهم السلام) از ما خواستند شباهت پیدا کردن به امام زمان(عج) در زمان غیبت است. ⚫️ سومین نکته این است که در هیچ زیارتی از انبیاء و جانشینانش و باقی زیارات نیست و فقط در زیارت عاشورا است و آن سجده شکر است. حالا برای بزرگترین مصیبت آن هم به سجده و و آن هم از زیارت شاکران، آن هم بر کدام نعمت، بر همین مصیبت است. معلوم می شود در این مصیبت اعظم، نعمتی بزرگ نهفته است. ⚫️ به ما یاد دادند اگر صراحت انقلابی داشته باشی و مصلحت اندیشی نکنی و در همچین صحنه مشوشی که می خواهند منافق رسوا نشود، حق را بلند جار بزنید و در همان نقطه ای که آن ها می توانستند همه چیز را به نفع خود کنند مشت ها باز خواهد شد و این نعمت بزرگی است. انقلاب امروز از چند فتنه عبور کرده است و به آخرین فتنه رسیده است چرا نگرانی، شکر ندارد؟ @mahdavi_arfae
◾️ امام زمان(عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه): «فَلَئِنْ أَخَّرَتْنِی الدُّهُورُ وَ عاقَنی عَنْ نَصْرِكَ الْمَقْدُورُ وَ لَمْ أَكُنْ لِمَنْ حارَبَكَ مُحارِباً وَ لِمَنْ نَصَبَ لَكَ الْعَداوَةَ مُناصِباً، فَلاَ نْدُبَنَّكَ صَباحاً وَ مَسآءً، وَ لاَبْكِینَّ لَكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً؛ اگرچه زمانه مرا به تأخیر انداخت و مُقدَّرات الهی مرا از یاری تو بازداشت و نبودم تا با آنانكه با تو جنگیدند، بجنگم و با كسانیكه با تو اظهار دشمنی كردند خصومت نمایم، اما صبح و شام بر تو ندبه می‌كنم، وبه جای اشك برای تو خون گریه می‌كنم». 📗 زیارت ناحیه مقدسه 🆔 @mahdavi_arfae
🌑🌑🌑 🏴 اینبار بی مقدمه از سر شروع کرد این روضه خوان پیر از آخر شروع کرد 🏴 مقتل گشوده شد همه دیدند روضه را از جای بوسه های پیمبر شروع کرد 🏴 از تل دوید مرثیه ی قتلگاه را از لابلای نیزه و خنجر شروع کرد 🏴 از خط به خط مقتل گودال رد شد و با گریه از اسیری خواهر شروع کرد 🏴 اینجا چقدر چشم حرامی به خیمه هاست! طاقت نداشت از خط دیگر شروع کرد 🏴 بر روی سر کشید عبا را و صیحه زد از روضه های سیلی و معجر شروع کرد 🏴 برگشت ، روضه را به تمامی دشت برد از اربن اربنِ تن اکبر شروع کرد 🏴 لب تشنه بود خیره به لیوان و... آب شد از التهاب مشک برادر شروع کرد 🏴 هی دست را شبیه به یک گاهواره کرد از لای لایِ مادر اصغر شروع کرد 🏴 تیر از گلوی کودک من در بیاورید! هی خواند و گریه کرد و مکرر شروع کرد 🏴 غش کردروضه خوان نفسش با شماره شد مدّاحی از کناره ی منبر شروع کرد: 🏴 ای تشنه لب حسین من ای بی کفن حسین! دم را برای روضه ی مادر شروع کرد 🏴 یک کوچه وا کنید که زهرا رسیده است مداح بی مقدمه از در شروع کرد 🏴 هیزم می آورند حرم را خبر کنید این بیت را چه مرثیه آور شروع کرد 🏴 وقتی که شعر قافیه هایش تمام شد شاعر بدون واهمه از " سر " شروع کرد. @mahdavi_arfae
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
■■ ▪️هـرگز نگذاشت تا ابد شب باشد ▪️او ماند که در کنار زینب باشد ▪️سجاد که سجاده به او دل می بست ▪️تـدبیر خـدا بود که در تب باشد 🏴شـهادت وارث نهضت عاشورا تسلیت باد🏴 @mahdavi_arfae
🔴گذرم تا به در خانه ات افتاد حسین خانه آباد شدم، خانه ات آباد حسین❗️ 🔷یک جوان محب اهل بیت خدمت امام جواد علیه السلام رسید و عرض کرد:حالم خوب نیست. از دست مردم خسته شدم، تهمت، غیبت و...چه کنم؟ بریده ام، نفسم در این شهر بالا نمی آید امام جواد فرمود: 《به سوی حسین فرار کن》 📚شعشعه الحسینیه،ج١ ص٥٠ 🆔 @mahdavi_arfae
✨إنّ الحسين مصباح الهدى وسفينة النجاة✨ 💠 شفاعت کننده چونان پر و بال درخواست کننده است. 📚نهج البلاغه، حکمت٦٢ ✍یا حسین شفیع روز محشرم باش❗️ 🆔 @mahdavi_arfae