13950720_17441_192k.mp3
4.03M
🎵بصیرت افزایی
💠محتوای صوتی
#نقشه_راه_دولت_اسلامی
#تحول_معرفتی
#پست_نود_یکم
http://eitaa.com/mahdavieat
13910110_4128_192k.mp3
3.55M
🎶حمایت مسئولان از تولید ملی
💠محتوای صوتی
#نقشه_راه_دولت_اسلامی
#تحول_معرفتی
#پست_نود_سوم
http://eitaa.com/mahdavieat
🔰پایبندی به اسلام سیاسی
📌هیئت ها نمی توانند سکولار باشند هیئت امام حسین سکولار ما نداریم هرکس علاقمند به امام حسین است علاقه مند به اسلام سیاسی است اسلام مجاهد است اسلام مقاتله است اسلام خون دادن است اسلام جان دادن است معنای اعتقاد با امام حسین این است.
🗓بیانات مقام معظم رهبری 1392/08/20
✍️محتوای کارشده توسط کانال نقشه راه
#نقشه_راه_دولت_اسلامی
#تحول_معرفتی
#پست_نود_چهارم
http://eitaa.com/mahdavieat
#جرعهای_از_معرفت
💠آیت الله مجتهدی تهرانی رحمت الله
پیامبر خدا صلی الله علیه وآله فرمودند :
خداوند چهار چیز را در چهار چیز قرار داده است :
🔘اول : برکت علم را در تعظیم استاد قرار داده است. شاگرد باید استادش را تعظیم کند و به او احترام بگذارد. ...من هرشب برای آشیخ مرتضی زاهد (ره) یک سوره قرآن می خوانم. اینها در برکت علم تاثیر دارد.
🔘دوم : بقای ایمان در تعظیم خداست. اگر خدا را بزرگ بشماری ایمانت باقی می ماند. خواندن نماز در اول وقت تعظیم الله است.
🔘سوم: اگر کسی می خواهد در دنیا شاد باشد و دست به هر چه می زند طلا بشود می بایست به پدر و مادرش نیکی کند.
🔘چهارم : اگر می خواهی که از آتش دوزخ رهایی یابی ، مردم را از خود نرنجان و آنها را اذیت نکن.
http://eitaa.com/mahdavieat
9.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥#کلیپ_مهدوی
🎙استاد دولتی
🔸هیچ وقت به #امام_زمان اعتماد نکردیم...😔
👌شنیدنی و تاثیر گذار
👈حتما ببینید و نشر دهید.
http://eitaa.com/mahdavieat
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
🌱اى کاش حرم بودم و مهمان تو بودم
مهمان تو و سفره احسان تو بودم...
🌱اى گنبد عشق ، منِ خسته دل اى کاش
چون کفتر پربسته ایوان تو بودم
#السلامعلیکیاعلیابنموسیالرضا
#دلتنگزیارت
http://eitaa.com/mahdavieat
برف را ببين! اگر تند و شلاقي ببارد، نمينشيند.
برف وقتي مينشيند كه آرام و نرم ببارد.
حرف هم مثل برف است؛ اگر به قول قرآن كريم نرم و لَيِّن باشد بر دل مينشيند و دلنشين خواهد شد.
به همين خاطر خداوند به موسي و هارون فرمود: حال كه پيش فرعون ميرويد با او نرم سخن بگوييد.
يعني اگر تند و خشن بگوييد او بر نميتابد، و بر دل سنگ او نخواهد نشست.
كلام و سخن حافظ چرا بر دلها مينشيند، چون نرم است، مثل مخمل و حرير.
ببين وقتي كه ميخواهد بگويد با هر كس ننشين چه لطيف و چه نرم ميگويد:
«نازنيني چو تو پاكيزهدل و پاكنهاد
بهتر آن است كه با مردم بد ننشيني»
http://eitaa.com/mahdavieat
#کتاب_تنها_گریه_کن🌹🍃
🌷🕊#روایت_زندگی_اشرف_سادات_منتظری
#مادر_شهید_محمد_معماریان
#نویسنده_اکرم_اسلامی
فصل ششم...( قسمت هفدهم )🌹🍃
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊
از این دل بزرگش حظ می بردم کلی یک بار اشکم در آورد ان هم سر یک جفت کتانی اصلا عادت نداشت رخت لباس و کفش نو بپوشد هر وقت هم می گفتم محمد بریم برات لباس بگیریم حرفش یک جمله بود مگه همینا که دارم چشونه می گفتم مادر غریبه و آشنا آدم را می بینه خب چه اشکالی دارد نونوار باشی دوست نداری می گفت همین هایی که دارم خیلی هم خوبن کتانی هایش را چند بار تعمیر نمی کرد و نمی پوشید حاضر نبود کتانی نو بخرد اخر سر خودم رفتم و برایش یک جفت کتانی خریدم اولش خوشحال شد کفش ها را ما کرد و کمی توی اتاق راه رفت گفتم مبارکه مامان دیگه اون کهنه ها رو نپوش به ثانیه نکشید خنده روی لب هایش ماسید گفت مامان دست شما درد نکنه کفش هایش را از پایش در آورد و گذاشت گوشه اتاق مات و مبهوت سرم را خم کردم بلکه از چشم هایش بخوانم توی فکرش چه می گذرد نتوانستم بهانه آوردم اگر رنگش را دوست ندارد با هم برویم و عوضش کنیم لب ورچید و گفت نه خیلی هم خوبه خواست برود زیر زمین به کارهایش برسد ولی نگذاشتم گفتم خب بگو چی شده مادر چشم هایش را دوخت به قالی و گفت یاد دوستم افتادم وقتی راه می ریم کتونی هایش این قدر پاره آن که ته کفش جدا میشه ازش بابا ندارن
یخ کردم اولین جمله ای را که به فکرم رسید گفتم ایت که غصه نداره محمدم خیلیم خوبه که به فکر رفیقتی خب اون کتونی قبلی هاتو ببر بده بهش چشمش را از قالی گرفت و دوخت به من صدایش لحن سوال کردنش حتی دو دو زون مردمک چشم هایش هنوزم یادم مانده غصه دار نگاهم کرد ابروهایش زاویه دار شدند با صداقتی که ته تهش می رسید به جایی که می دانستم از من پرسید خدا راضیه به خودم امدم دیدم ای دل غافل چقدر از این بچه عقبم توی دلم گفتم سادات دیدی این بچه چه قشنگ بهت درس داد چه داشتم جواب سوالش را بدهم دستم را گذاشتم روی شانه اش و گفتم مادر این کفشا مال خودته هر کاری دوست داری باهاشون بکن به رویم خندید هم لب هایش هم چشم هایش. از فردا دوباره همان محمد بود همان کتانی های کهنه به همین راحتی کتانی ها نو را نخواسته بود کیف کردم از نخواستنش کیف کردم از بزرگ شدنش کیف کردم ولی بزرگ شدنش که متوقف نمی شود وقتی خدا روح بنده ای را برای خودش بخواهد آن قدر وسعت می گیرد که دور و بری ها متحیر می مانند مثل من مادر که گاهی دلم خالی می شد از بزرگی این بچه عادت کرده بودم وقتی سرم خلوت می شد دو تا استکان چای و یک قندان می گذاشتم داخل سینی و پله های زیر زمین را می رفتم پایین صدایش میزدم محمد مادر مشغولی تمام قد جلویم می ایستاد و می دوید تا سینی را از دستم بگیرد. می نشستم پشت چرخ سرک می کشیدم به پارچه هایش سر دوزی می کردم گاهی هم مادر و پسری حرف می زدیم از هر دری که فکرش را بکنید
#کانال_مهدویت
http://eitaa.com/mahdavieat