eitaa logo
ɢᴏʟɴᴀʀɢᴇꜱ🇵🇸عطرگل‌نرگس
100 دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
4.4هزار ویدیو
137 فایل
اغاز:۱۴۰۰/۱/۳ علاقهـ من به گل نرگسـ🌹 یه رازی پستشهـ؟ 😉 اگه میخوای بدونی بیا دوست من تا بهت بگم😍 همراهم باشـ! انلاین شاپم: @rehane_shop روبیک «https://rubika.ir/Mahdavigirls_313» https://ble.ir/mahdavigirls_313 بله
مشاهده در ایتا
دانلود
تا حالا بہ ۅاࢪوݩہ‌ے ڪلمات دقٺ ڪࢪدین؟! « گنج » مےشہ « جنگ »🚫 « دࢪمان » مےشہ « نامرد »👀 « قہقہہ » مےشہ « هق هق »🙂 ولے « دزد » همۅن دزده...🧟‍♂ « دࢪد » همۅن دࢪده...💔 « گࢪگ » همۅن گࢪگہ...🐺 بعلہ! نمےدۅنمـ چࢪا « من » « نم » زده🚶🏻‍♀ ۅ « یاࢪ » « ࢪاے » عۅض ڪࢪده 🤭 ۅ « ࢪاه » انگاࢪ « هاࢪ » شده 🛤 ۅ « ࢪوز » بہ « زوࢪ » میگذࢪه 🌥 ۅ « آشنا » ࢪۅ جز ٺۅ « انشا » نمےبینے 📝 چہ « سࢪد »ـه ایݩ « دࢪس » زندگے ❄️ ۅ از اۅنجایـے ڪہ « دࢪد » همۅن « دࢪد »ـه ڪم ڪم « مࢪگ » بࢪاے آدما « گࢪم » مےشہ 🔥 اما من ٺۅ این اۅضاع دلم « آࢪامش » ۅاࢪوݩہ‌ مےخۅاد...🙃 دلم « شما ࢪا » مےخۅاهد امام زمانم♥️ یا صاحب الزمان اغثنے
💔 سیما دختری بود که در خانواده ای مذهبی به دنیا امده بود . اما به دلیل دوستانی که داشت هیچ علاقه ای به دین نداشت به خاطر اینکه جلب توجه کند و دل پسران کوچه و خیابان را ببرد ، لباس های تنگ و چسبان میپوشید و موهایش را بیرون میداد👱‍♀ و بسیاری دیگر از کارهایی که در شان یک دختر نبود انجام میداد 😔 او با اینکه میدانست با این کار ها به ذلت می افتد ، آگاهانه خود را به قعر چاه گناه می انداخت و نمی خواست بفهمد که دارد چه میکند ... روز ها میگذشت و او به کار هایش ادامه میداد تا اینکه ... شبی خواب دید در صحرایی بی آب و علف که بادی شدید می‌وزید 🌬 و پرنده ای پر نمیزد 🕊 تنها بود او بسیار سردرگم شده بود که در این صحرا چه میکند . تشنه بود و لب هایش ترک ترک شده بودند . هرچه میدوید و داد میزد کسی را نمیافت که جرعه ای آب به او بدهد تا بلکه تشنگی اش رفع شود پس از ساعتی دویدن ، خیمه ای دید . فکر کرد خیالاتی شده است چون در آن بیابانی که او بود حتی به مغزش خطور نمیکرد که کسی آنجا زندگی کند . به خیمه نزدیک شد و پرده را کنار زد . دید مردی در خیمه نشسته است که پشتش به در خیمه بود و گریه میکرد 😭 سیما گفت : ببخشید آقا من در این بیابان گم شده ام ، نمیدانم اینجا چه میکنم ، میشود به من کمک کنید ؟ منتظر بود تا مرد جوابش را بدهد و از طرفی کنجکاو بود که او چرا گریه میکند 🧐 در همان لحظه فکر های زیادی در سرش میگذشت . همین طور که به فکر فرو رفته بود ، مرد رویش را به سمت او کرد و با لبخند به او سلام کرد 🙂 سیما تا او را دید حزن و غم و اندوهی تمام وجودش را فرا گرفت 😥 صورت مرد قرمز شده بود گویی کسی او را زده بود اشک در چشمان سیما حلقه زد و با گریه به او گفت شما چه کسی هستی ؟ اسم شما چیست ؟ من احساس میکنم شما را میشناسم . چه کسی شما را زده ؟ مرد گفت اسم من : « مهدی فاطمه است🥺💔😭» و به خاطر گناهان شیعیانم صورتم قرمز شده انها هر گناهی که میکنند مثل سیلی به من میخورد 😓 من به جای انها از خداوند طلب بخشش میکنم 😔 و برایشان دعا میکنم 🤲 باورش نمیشد که انقدر امام زمانش تنها باشد🥺💔 به او گفت از شما خواهش میکنم مرا ببخش 😔 مرا به خاطر تمام سیلی هایی که به شما زدم ببخش 😭 به خاطر تمام لحظاتی که قلب شما را میشکستم 💔 ببخش😭 اما امام زمان گفت من خیلی وقت است تو را بخشیده ام 😍 این صدا مانند وقتی که در کوه فریاد میزنی و صدایت می پیچد ، در روح و روان سیما پیچید و همان لحظه از خواب پرید پس از ان خواب زیبا سیما تصمیم گرفت دیگر کارهای قبلش را تکرار نکند و دختری خوب برای پدر مهربانش باشد 😍 خوب است در کنار تمام آرزو هایی که داریم در کنار تمام دغدغه های زندگیمان یاد پدر مهربان مان باشیم و برای ظهورش دعا کنیم 🤲🏻💔 ظهور و سلامتی آقا صاحب الزمان صلوات🌸 اللهم عجل لولیک الفرج 🍃
•📜✍🏻• شھید‌محسن‌حججۍ : خودتان‌را‌برای‌ظهورِ‌امام‌زمان‌روحی‌ لک‌الفداو‌جنگ‌با‌کفار‌به‌خصوص‌ اسرائیل‌آماده‌کنیدکه‌آ‌ن‌روز‌خیلی‌ نزدیک‌است🖐🏻.
_ 📮🌿 _ اگه1 نفر 100هزار تومن بهمون‌ قرض ‌بده تا آخرعمر یادمون ‌میمونه🔍 تا عمر داریم‌ خودمونو💡 مدیونش ‌میدونیم📦 اما‌ ❤️ جونشون رو‌‌ برامون دادن خیلی از حرفاشون ‌رو‌ زمین ‌مونده:)
با رفتار و کردار های بدت میشوی محبوب مردم ❗️ هنگامی که تمام عالم برایت بلند میشوند و تشویقت میکنند👏 ولی رویش را برمی گرداند 😔 و اشک میریزد😥 حواست باشه مومٸن؟! مبادا باعث ناراحتـی امام زمان بشی😓
نـــ٘ه رنگـــت از مُد می افتــد❌ نه بی کلاس است❕ چادر پارچه ی ساده ی مشکی نیست⁉️ چادر پارچه ای بهشتی هدیه ای طرف حضرت فاطمه زهرا ( س ) برای دختران انتخاب شده فرستاده✅✅ پس امانت دار خوبی باشیم🌺