eitaa logo
ɢᴏʟɴᴀʀɢᴇꜱ🇵🇸عطرگل‌نرگس
99 دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
4.4هزار ویدیو
137 فایل
اغاز:۱۴۰۰/۱/۳ علاقهـ من به گل نرگسـ🌹 یه رازی پستشهـ؟ 😉 اگه میخوای بدونی بیا دوست من تا بهت بگم😍 همراهم باشـ! انلاین شاپم: @rehane_shop روبیک «https://rubika.ir/Mahdavigirls_313» https://ble.ir/mahdavigirls_313 بله
مشاهده در ایتا
دانلود
«‌🦊🧡»↯ . . اَصلا‌مـَن‌یھ‌چیزےبـگَم....؟ فڪرنَـکُن‌دروغ‌‌فَقَط‌یھ‌چیز‌بـُزُرگـھ.... خـُدا‌گُفتھ‌ریـز‌تَرین‌چیز‌هـٰارو‌ثَبت‌میکنه... حتی‌ٰمـیدونی‌چی؟ اِینڪھ‌یڪی‌بگـھ‌اِلتمـٰاس‌دُ؏ـٰا‌و‌تـو‌بگـی‌چَشم وَلـی‌دُ؏ـٰاش‌نَڪُنی... تـٰا‌حـٰالابـهش‌فِڪر‌ڪَردی؟••• . . 🦊⃟🧡¦⇢
خدایا شکر که امروز هم با یاد گذشت شبتون حیدری😍😍
خدا که بلاک نمیکنه... ماییم که لف میدیم...💔🙂
یه سوال⁉️ ویژژژژژه و خصوصی از خودت‼️ اگه الان ☝️ همین الان 🤞 امام زمان عج بفرمایند : یه لحظه گوشیت رو بده 📱 حاضری 🖐 همون لحظه⏰ بهشون بدی ؟ یا میگی : یه دیقه ...⏱ صبر کنین ✋ ⁉️⁉️⁉️ ‼️🥰 📲❤️
شیطان‌کہ‌بہ‌سراغ‌انسان‌مۍآید مانندکسےاست‌کہ‌یك‌قرقره‌بزرگ‌نخ‌را براۍانسان‌مۍآورد اگرسرنخ‌راگرفتےوکشیدۍ تا بایدبکشے! امااگررهاکردۍچون‌شیطان‌متڪبراست ناراحت‌مۍشودومۍرود🚶‍♂ 🌿♥️
[‌🐝💛] میگفت‌یه‌رفیق‌گیربیارید ڪه‌باهاش‌خودسازی‌ڪنید؛ ترڪ‌ِگناه‌ڪنید؛🌱 درس‌بخونیدومباحثه‌ڪنید.. سخت‌گیر‌میاد، ولی‌اگه‌پیدا‌ڪردید‌ولش‌نڪنید! تا !🌹
🔔 هــر مــوقع خــواستی دربــاره ديـگران ڪنی آروم تو دلت ❤️ بــ⇩⇩ـگو: مگه من كی هستم؟!! 👈 ⛔️
ـدلم شڪستہ٬دلـم را نمیخرے آقـا🥺؟! مـࢪا بھ صحن بهشتَت نمیبرۍ آقـا . . .؟ اگـر چہ 😔(: تُ آبرو؎ ڪسی را نمیبری آقـا💔" السلـام علیڪ یـا علۍ ابن موسي الـࢪضا المـرتضےٰ⸤؏⸣ قربون اون کبوترات برم آقا💔
قبل از خواب .. دستتو بزار رو سینت ..🙂 یه سلام بده به ارباب👀💕 یه دیقه هم نمیشه ..!!👐 ✨🌱[السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ، اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ]🌱✨
•[ 📚✨📙✨📕✨📗✨📘✨📚 ]• [🌿] بِســـم‌ِ‌‌ࢪب‌الشھـــــدا°•. - [🧕🏻] رمانِ - [✨] - خانه عمویم دیوار به دیوار خانه ما بود. هر روز چند ساعتی به خانه آن ها می رفتم. گاهی وقت ها مادرم هم می آمد. آن روز من به تنهایی به خانه آن ها رفته بودم، سر ظهر بود و داشتم از پله های بلند و زیادی که از ایوان شروع می شد و به حیاط ختم می شد، پایین می آمدم که یک دفعه پسر جوانی روبه رویم ظاهر شد. جا خوردم. زبانم بند آمد. برای چند لحظه کوتاه نگاهمان به هم گره خورد. پسر سرش را پایین انداخت و سلام داد. صدای قلبم را می شنیدم که داشت از سینه ام بیرون می زد. آن قدر هول شده بودم که نتوانستم جواب سلامش را بدهم. بدون سلام و خداحافظی دویدم توی حیاط و از آنجا هم یک نفس تا حیاط خانه خودمان دویدم. زن برادرم، خدیجه، داشت از چاه آب می کشید. من را که دید، دلو آب از دستش رها شد و به ته چاه افتاد. ترسیده بود، گفت: «قدم! چی شده. چرا رنگت پریده؟!» کمی ایستادم تا نفسم آرام شد. با او خیلی راحت و خودمانی بودم. او از همه زن برادرهایم به من نزدیک تر بود، ماجرا را برایش تعریف کردم. خندید و گفت: «فکر کردم عقرب تو را زده. پسرندیده!» پسر دیده بودم. - ...🎈 - ⇦بھنازضرابےزاده🔗 - :)🌸🍃 - ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌ ‌‎┄❁๑📖【📚】📖๑❁┄ @Mahdavigirls ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌┄❁๑📖【📚】📖๑❁┄
•[ 📚✨📙✨📕✨📗✨📘✨📚 ]• .•°بِســـم‌ِ‌‌ࢪب‌الشھـــــدا°🌱•. - رمانِ 🧕🏻📚 - 🍃 - پدرم چوبدار بود. کارش این بود که ماهی یک بار از روستا های اطراف گوسفند می خرید و به تهران و شهرهای اطراف می برد و می فروخت. از این راه درآمد خوبی به دست می آورد. در هر معامله یک کامیون گوسفند خرید و فروش می کرد. در این سفرها بود که برایم اسباب بازی و عروسک های جورواجور می خرید. روزهایی که پدرم برای معامله به سفر می رفت، بدترین روزهای عمرم بود. آن قدر گریه می کردم و اشک می ریختم که چشم هایم مثل دو تا کاسه ی خون می شد. پدرم بغلم می کرد. تندتند می بوسیدم و می گفت: «اگر گریه نکنی و دختر خوبی باشی، هر چه بخواهی برایت می خرم.» با این وعده و وعیدها، خام می شدم و به رفتن پدر رضایت می دادم. تازه آن وقت بود که سفارش هایم شروع می شد. می گفتم: «حاج آقا! عروسک می خواهم؛ از آن عروسک هایی که مو های بلند دارند با چشم های آبی. از آن هایی که چشم هایشان باز و بسته می شود. النگو هم می خواهم. برایم دمپایی انگشتی هم بخر. از آن صندل های پاشنه چوبی که وقتی راه می روی تق تق صدا می کنند. بشقاب و قابلمه ی اسباب بازی هم می خواهم.» پدر مرا می بوسید و می گفت: «می خرم. می خرم. فقط تو دختر خوبی باش، گریه نکن. برای حاج آقایت بخند. حاج آقا همه چیز برایت می خرد.» - ...🎈 - ⇦بھنازضرابےزاده🔗 - :)🌸🍃 - ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌ ‌‎┄❁๑📖【📚】📖๑❁┄ @Mahdavigirls ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌┄❁๑📖【📚】📖๑❁
قبل از خواب .. دستتو بزار رو سینت ..🙂 یه سلام بده به ارباب👀💕 یه دیقه هم نمیشه ..!!👐 ✨🌱[السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ، اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ]🌱✨