✍پيامبر اکرم (ص)
یاعلی! پنچ چیز دل را می میراند:
1⃣زیادخوردن،
2⃣زیادخوابیدن،
3⃣زیاد خندیدن،
4⃣غصه فراوان!
5⃣و حرام خوردن که ایمان
را دور میکند.
📚 نصایح،۲۱۹
❥| @mahdaviiat_313
شروع جاذبه ی مغناطیس حسینی در روز
اربعین🏴 است. این همان مغناطیسی است که امروز هم با گذشت قرن های متمادی در دل من و شماست.
چند روزی بود که در خانه ما حرف از رفتن به کربلا🏴 بود. برادرم و پدرم اصرار داشتند که پاسپورت و ویزای ما را بگیرند و ما را به کربلا بفرستند.
شوق و ذوق سفر به کربلا آنقدر زیاد بود که شب ها🌚 خواب نداشتم و روز ها🌝 نیز از ذوق زیاد گویی روی ابرها☁️ راه میرفتم.
بالاخره روز سفر از راه👣 رسید؛ اولین روز ماه آبان ما راهی مرز مهران شدیم تا از آنجا به سمت نجف و کربلا حرکت کنیم.
دومین روز ماه آبان بود که ما به مرز مهران رسیدیم و چه شلوغ بود مرز!
مرز سرتاسر پر بود از زائرانی که برای زیارت اباعبدالله🦋 سختی سفر را به جان خریده بودند و راهی عراق شده بودند. بماند که گذشتن از مرز نیز چه سختی های جانفرسایی داشت اما همه این سختی ها می ارزید به دیدن حرم حضرت ارباب...!
خلاصه ما از مرز رد شدیم و وارد کشور عراق شدیم. از مرز مستقیم به سمت نجف ماشین🚖 گرفتیم و حرکت کردیم. شب تقریبا نزدیک اذان صبح بود که ما به نجف رسیدیم و راهی حسینیه آیت الله حکیم برای استراحت شدیم.
پس از خواندن نماز صبح و کلی استراحت به سوی حرم امیر المومنین🏴 رفتیم.
وای که چه شلوغ بود صحن حرم اما همه زائرانی که آنجا بودند فارغ از آن اوضاع و احوال و شلوغی در حس و حال متفاوت و معنوی📿 خود غرق بودند.
💫وارد حرم که شدیم انگار نزد کسی رفته ایم که سالهاست برایمان آشناست؛ درست بود که در کشوری غیر از کشور خود بودیم و غریب به حساب می آمدیم اما در حرم امیر المومنین به هیچ وجه احساس غریبی نمیکردی، انگار که به دیدن پدرت و عزیزترین❤️ فرد زندگیت رفته ای...!
پس از دعا و نماز📿 راهی حسینیه شدیم تا از آنجا پیاده👣 به سوی کربلا راه بیفتیم.
کیف هایمان را به پشتمان انداختیم و بند کفشهایمان👟 را محکم بستیم و راهی شیرین ترین🌟 سفر زندگی خود شدیم.
از اولین عمود شروع به راه رفتن کردیم، تمام زائران و افرادی که در اطراف ما بودند هر کدام حس و حال متفاوتی داشتند.
یکی تسبیح📿 به دست داشت و صلوات میفرستاد، یکی با زمزمه زیارت عاشورا راه میرفت و لعن میکرد کسانی را که امامش را به شهادت رساندند و یکی زیر لب ذکر حسین حسین (ع) بر لب داشت.
و در آنجا کسانی نیز بودند که به نیابت از کسانی آمده بودند که باز شدن راه کربلا را مدیون جان و خون🥀 آنان بودیم.
و برایتان بگویم از مهمان نوازی و مهمان دوستی مردم عراق.
با چه شور و شوقی😍 خاک زیر پای زائران را توتیای چشمان خود میکردند و آن را به عنوان شفا برای مریضان خود میبردند.
با چه شوق و ذوقی خانه و کاشانه🏠 خویش را در اختیار زوار قرار میدادند.
زائران همگی از تمام نقاط جهان آمده بودند و تنها در آنجا بود که تو میتوانستی همه افراد را با یک دیدگاه واحد ببینی و همگی جمله ((حب الحسین یجمعنا)) را بر لب داشتند یعنی عشق به حسین🏴 است که ما را دور هم جمع کرده است.
و برایتان بگویم از آنروز که ما به عمود هزار و چهارصد و پنجاه رسیدیم و در آنجا بود که به آرزوی❤️ دیرینه خودم رسیدم.
آن لحظه که گنبد طلایی🕌 حضرت ارباب و باوفاترین برادر و یار دنیا را دیدم به یقین از آن لحظه هایی بود که از عمر انسان شمرده نمیشود. انگار که آن ساعات از عمر و زندگی تو نیست.
آن زمان به خودم آمدم که روبروی حرم سیدالشهدا ایستاده ام و صورتم خیس از اشک😭 است و این شعر را با خودم زمزمه میکنم:
عشق یعنی به تو رسیدن یعنی نفس کشیدن تو خاک سرزمینت
عشق یعنی تموم و سال و همیشه بی قرارم برای اربعینت🏴
آقای من زندگیمو دستت دادم تو این مسیر افتادم ای عشق مادرزادم حسین (ع)💔
✍بهاره سادات حسینی
🖇خاطره #اربعین
❥| @mahdaviiat_313
خاطره ای از اربعین.pdf
157.3K
🖇خاطره #اربعین
شما فرستادید🌹
❥| @mahdaviiat_313
•|🏴🖤|•
••| #آقــامنـــمبـــبر 😭°•.
#اربعین
≼دردیعنییکنفرجاماندهباشدازحرم🕌≽
≼مانـدهامتنــهایتنـهابادلِوامانــدهام♥️≽
❥| @mahdaviiat_313
|| #تلنگرانـہ
#امام_حسین
کربلا به رفتن نیست
به شدن است
اگر کربلا به رفتن بود
که شمر هم کربلاییست(:🍃❗️'
• شهیدآوینی •
❥| @mahdaviiat_313
میگن اینایی که #اربعین میرفتن کربلا
خیلی براشون سخته که نرن چون #کربلا رو دیدن
خودمونی بگم قضیه اینه
هرکه دلارام دید از دلش آرام رفت... (:
#حسینمن
❥| @mahdaviiat_313
کاروان ما که دو اتوبوس بودیم بعد از حدود دو روز اقامت در نجف و زیارت حضرت امیرالمؤمنین ع و انجام اعمال مسجد کوفه و ... پیاده روی خود از نجف اشرف به سمت کربلا را آغاز کردیم. صف نسبتا طولانی ای تشکیل داده بودیم! فکرش را بکنید که 80 نفر دوتا دوتا دارند راه می روند.میشود 40 ردیف، با این حساب هر ردیف هفتادسانت هم که جا گرفته باشد...زیاد است.بر اساس نذری که از مدتی قبل از سفر کرده بودم، آن روز را روزه گرفته بودم و این ساعت از شبانه روز، گرسنه ترین حالت م بود.ولی انقدر فضا هیجان انگیز بود که وقت برای احساس ضعف نمی ماند.بعد از نماز راه افتادیم و با سرعت نسبتا زیاد حرکت کردیم. قرار گذاشتیم بود هر یک ساعت، یک ربع استراحت کنیم.ما همچنان در خیابان وادی السلام بودیم.یعنی خیابانی که موازی خیابان اصلی ای بود که معمولِ حرکت زائرها بود-همان پل امیرالمومنین ع-.هوا داشت روشن می شد و گروه، گرسنه بود-وقتی با گروه حرکت می کنی، نمی شود هرجا که دلت می خواهد بایستی،ایرادش این است که احتمالا گرسنه بشوی و خوبی اش هم این است که پخته می شوی و حرکت دسته جمعی یادمی گیری-پیچیدیم به یک فرعی که خیابان اصلی از آنجا دیده می شد.که مواجه شدیم با یک خانه بزرگی که جلویش دارند کباب می زنند!!اول صبح!!!اصرار کردند و انصافا جای خوبی برای ایستادن بود.یک خیابان خلوت و دنج که صندلی برای نشستن زیاد بود.زن میانسالی در خانه روبرویی در را باز کرد و به ما نگاه کرد و با اشاراتی بهمان فهماند که اگر می خواهید تجدید وضو و اینها بکنید بیایید اینجا.ما هم که از خدا خواسته،هم برای تجدید وضو هم برای اضافه کردن نمک هیجانات سفر-رفتیم توی خانه شان.و پشت سرمان چندتایی از بچه ها و احیانا خادم ها هم آمدند.خانه بزرگی بود با ستون های بلند و دیوارهای سنگ شده با کاشی های تزئینی.خانم خانه ما را که دید، رفت و برایمان صابون تازه از خانه آورد تا دست ها را شستشو دهیم.
گویی هرکسی با هر سبک و سیاقی که در توانش هست در طلب این است که قدمی در راه خدمت به زائرها بردارد.با "فی امان الله" و "ماجور انشالله" و از این قبیل، با صاحب خانه خداحافظی کردیم و دویدیم که به بچه ها که راه افتاده بودند برسیم.این موضوع، خیلی جدی بود!!که از گروه عقب نمانیم و بین دو تا پرچم ایران بزرگ، که یکی جلو و دیگری عقب گروه بود، حرکت کنیم.رفتیم و رسیدیم به خیابان اصلی که ستون های شماره دار داشت که ما را می رساند به حرم حضرت علمدار.به جمعیت کثیر زائرها اضافه شدیم. حال و هوای عبور از عمودها و موکب ها وصف نشدنی بود. کودکانی که به نظرم با پس انداز قلک خود برای احترام و عرض ارادت به زایران ارباب بی کفن حتی شده با یک بطری آب و یا جعبه دستمال از همه پزیرایی می کردند. خدا این سفر پر برکت و بیادماندنی را نصیب همه عاشقان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) بنماید.
✍مهدی جمشیدی
🖇خاطره #اربعین
❥| @mahdaviiat_313
خاطره سفر اربعین
ذوق عجیبی داشتم
دل تو دلم نبود
بالاخره رسیدیم
اول حرم آقا امیرالمؤمنین ع رو زیارت کردیم و با توسل به آقا پیاده روی رو شروع کردیم چقد آدم....از لباسها معلوم بود از مناطق مختلف اومدن اکثرا تو مسیر ذکر میگفتن....بچه کوچیک...پیرزن و پیرمرد...جوانهایی که اشک می ریختن و راه میرفتن
قربونت برم آقای خوبم ببین چطوری عشق شما همه رو از همه جای عالم به اینجا کشونده
غروب شد خسته بودیم
به چندموکب سرزدیم همه پرشده بود دیگه نای حرکت نداشتم روی زمین نشستم یهو دیدم یه خانم بالای سرم با لهجه عربی سلام کرد بعدم یه چیزایی به عربی گفت زبونشو نفهمیدم ولی متوجه شدم که منو دعوت کرد به خونشون بابا رو صدا کردم(آخه پدر دختری رفتیم پیاده روی)
سوار وانت شدیم داخل نخلستان حرکت کرد
یهو ترسیدم یاد فیلمای جنگ ایران و عراق افتادم
ولی بابا بهم دلداری داد
به خونشون که رسیدیم چند نفر به استقبال اومدن
خیلی مهمان نواز بودن
چندمدل غذا...روی خوش....
حتی لباسهامون رو شستن..
خیلی عالی پذیرایی کردن....
واین یکی از بهترین بخشهای سفرم بود...
با خودم میگفتم قربون امام حسین ع برم این آدمایی که یه روز دشمن ما بودن ببین حالا به عشق حسین چه میکنند.....
قربونت آقا
بازم بطلب
✍الهه فلاح
🖇خاطره #اربعین
❥| @mahdaviiat_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°•.💔.•°
باشد؛محل نده؛نبرم #اربعین حرم..
اما بدان که قلبم از این ماجرا گرفت
❥| @mahdaviiat_313
بنا نبودڪه عاشقڪنیمحلندهی...
زِ ڪم محلے معشوق زار باید زد...
#اربعین
❥| @mahdaviiat_313
حال این روزای من دیدن آخرین عکسایی که تو حرم گرفتم💔
❥| @mahdaviiat_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴کودکانه #اربعین
🎙باصدای یاسمینانجفی
🌹شما فرستادید
❥| @mahdaviiat_313
امام حسین جان!♥️
ما جامونده ها دلمون میخواست #اربعین کربلا باشیم...ولی نشد
میخواستیم بیایم حرم باصفاتونو ببینیم...اما نشد
میخواستیم بعد دوسال بیایم و فقط آروم بشیم از دغدغه های زندگی
میخواستیم زیر قبه دعا کنیم و دعامونو مستجاب کنین...😔
ماها دلمون خیلی شکسته...
اگه میشه از همین جا دعاهامونو بشنوین و ان شاء الله اجابت کنین
حال و روزمون خیلی خرابه💔
❥| @mahdaviiat_313
ما امروز در میدان جنگی همه جانبه و تمام عیار با دشمنان خبیث اسلام و انقلاب هستیم و در صحنه این نبرد، نیازمند به فرماندهان میدانی جهادی که زمام امور مناطق و محلات را به عهده بگیرند هستیم.
#حسین_یکتا #دفاع_مقدس
❥| @mahdaviiat_313
🌱°•به قول شهید زین الدین
|| #شب_جمعه شهدا را یاد کنیم
تا آنها هم پیش اربابشان
#امام_حسین یادمان کنند||
❥| @mahdaviiat_313
-_🌱-
هردفعہکہموقعیتگناهپیشاومد
یهویی دلعاشقت بگہ:
«دلِ #امام_زمان روعشقه»
نمیخوامباگناهدلِآقاموبشکنم💔:)
...........
تعجیلدرظهوروسلامتیمولا،شفابیماران
#پنجصلوات📿
❥| @mahdaviiat_313
📌 بالاخره روز پیروزی فرا میرسد.
👤 بعضی از روایات مرتبط با ظهور امام زمان، به فردی به نام «شعیببن صالح» اشاره کردهاند و خروج او را از نشانههای ظهور دانستهاند.
🔰 امام صادق (علیهالسلام) در مورد او فرموده است: «او مردی جوان، گندمگون، چهارشانه و از قبیلهٔ بنیتمیم است.»*۱ در روایتی دیگر آمده است که او از رِی خروج میکند: «مردى از رى خروج میكند كه چهارشانه و گندمگون است. او از قبيلهٔ بنىتميم است. به او شعيببن صالح میگويند. به همراه چهارهزار نفر با لباسهاى سفيد و پرچمهاى سياه، جلودار سپاه مهدى خواهند بود و هركس با او روبهرو شود را فرارى و شكست میدهد.»
🔆 از روایات گفته شده در مورد این فرد چنین به نظر میرسد که او از سرداران قیام امام زمان و ایرانی است.
📚 ۱- عقدالدرر، ص ۱۳۱
۲- برهانالمتقی، ص ۱۵۱
#جمعه
❥| @mahdaviiat_313
💢 علت ترس از مرگ
🖊مردى از #امام_حسن عليه السلام پرسيد: چرا سفر مرگ براى ما ناخوشایند است و از او استقبال نمى کنيم؟!
👈حضرت فرمودند: شما خانه آخرت را خراب کرده اید و خانه دنیا را آباد، طبیعى است که انتقال از اقامتگاه آباد به جایگاه خراب براى شما ناخوشایند است.
(📓بحارالانوار، ج۴۴، ص١١٠)
❥| @mahdaviiat_313