🍃🌸 برشی از داستان
🤍💙من از آن روز که خودم را شناختهام فقیر بودهام و محتاج. چند سال است که از سینهام خون میآید، علاجش را نمیدانم و عیال هم ندارم. دلم به دختری در نجف مایل شده؛ پیرمردی حالم را دید و گفت برای حوائج خود به صاحب الزمان(عج) متوجه شو و چهل شب چهارشنبه در مسجد کوفه بیتوته کن. این آخرین شب چهارشنبه است.
🌻☕️لبخند زنان فنجان قهوه را به دستم میدهد، فقط جرعهای خورده، با لذّت قهوه را مزه میکنم که میگوید: «سینه تو! عافیت یافت و آن زن را به زودی خواهی گرفت و سعادتمند خواهی شد...»
💚تمام جانم به لرزه میافتد. امشب شب چهلم است. نکند او، نکند او مولای من باشد؟ چانهام میلرزد و اشک امانم نمیدهد....
📕«او نزدیک ماست، کنار ماست، در میان شیعیان حضور دارد، از بیچارگان دستگیری میکند، همینقدر نزدیک و آشنا... در کوچه و بازار رفتوآمد دارد، به مجالس ما میآید، در وقت تنگدستی و پریشانی هوای ما را دارد و جایی در همین نزدیکی، روی همین زمین خاکی زندگی میکند. بعضیها در ذهن خود، «او» را کسی میدانند که در دوردستهاست، کسی ناپیدا و غایب.
و برخی؛ «او» را از هر رفیق و مونسی نزدیکتر، رفیقتر و عزیزتر میشناسند.
#مهدوی_کودک
#سیره_اهل_بیت
مهدویکودک
🚸 @mahdavikoodak
مَهدوی کودک | MahdaviKoodak
🍃🌸 برشی از داستان 🤍💙من از آن روز که خودم را شناختهام فقیر بودهام و محتاج. چند سال است که از سینه
📚شب چهلم، کتابی مهدوی است
که روایت تشرف یافتگان به محضر امام زمان (عج) را با برداشتی از کتاب عبقری الحسان در قالب داستان بیان میکند
و روایات را بسیار زیبا و تکان دهنده و متأثر کننده با مخاطب در میان میگذارد.
«شب چهلم» داستانهایی را روایت میکند از کسانی که «او» را در همین شهر و در همین کوچه و بازارهای شلوغ دیدهاند و شناختهاند و با او حرف زدهاند.
📕شب چهلم
🖌فاطمه دولتی
🍃 برشهایی از داستانها؛ شنبهها و سهشنبهها با مهدوی کودک😍
#مهدوی_کودک
#داستان
#سیره_اهل_بیت
مهدویکودک
🚸 @mahdavikoodak