🎁📚 هدیه‌ی کریسمس 🌷 شهید جانی بت اوشانا پیرزن به همراه پسرانش ایستاده‌ و جمعیت را نگاه می‌کند. همه جمع‌اند و گل‌های پرپر شده و نقل بر سر دختر جوان و عمویش می‌ریزند. ملیکا محکم‌تر عمو را در آغوش می‌گیرد و با خودش زمزمه می‌کند: «بعد این همه سال صبر کرده‌ای تا امروز که درمان درد یتیمی‌ام شوی؟! آمده‌‌ای که مرهم تمام جراحات قلب من شوی؟! عزیز دلم! خوش‌آمدی. ببین عمو"جان!" این همه خانم آمده تا برایت مادری کنند و تو برایم پدری؛ ممنونم عموی من.» بعد رو به آسمان می‌کند و می‌گوید: «ممنونم مادربزرگ! برای هدیه‌ای که بعد این همه سال به من دادی!» مادربزرگ می‌خندد؛ یکی از پسران، دست روی شانه‌‌ی مادرش می‌گذارد و می‌گوید: «برویم، حالا ملیکایمان تنها نیست؛ جایی دارد که دست بر آن بگذارد و تکیه‌گاهش باشد.» ✍🏻زهرا فرح‌پور ۱۴۰۲/۱۱/۱۰ 👩🏻‍💻طراح: منا بلندیان 🎙با صدای: فاطمه گنجی 🎞تدوین: زهرا فرح‌پور 😍🥳حوالی دوشنبه‌ها و پنجشنبه‌ها با قهرمانان، شهداء و کهن‌الگوهای ایران اسلامی #مهدوی_کودک #قهرمان #الگو_سازی #شهید_جانی_بت_اوشانا #شهدای_اقلیت_مذهبی #شهدای_دفاع_مقدس مهدوی‌کودک 🚸 @mahdavikoodak