هدایت شده از مربی ماهر
🔸️نحوه گفتگو با بچهها و بیان داستان کودکانهی عید قربان👇
بچههای گلم سلام👋
یه سوال دارم ازتون؛ به من بگید ببینم میدونید كيا ما رو خيلی زياد دوست دارن و ما هم زياد دوستشون داريم و اوتا خيلی برای خوشحالی و راحتی ما زحمت میكشن ؟
آفرين👏👏👏
پدر و مادرمون😍
بچهها بياين براشون دعا كنيم:
شادیاشون زیاد و زیاد و زیاد شه 😍
لبخندشون قشنگتر شه و بیشتر 😍
انشاءالله🤲
انشاءالله🤲
بچههای گلم؛ همهی پدر و مادرها بچههاشون رو خيلی دوست دارن و برای همينه كه هيچ وقت دلشون نمیخواد برای اونا اتفاقی بيافته و هميشه مواظب بچههاشون هستند.
امروز می خواهم قصهای از یه پدر و پسر براتون تعريف كنم.
يكی از پيامبرای خدا به نام حضرت ابراهيم ع پسری داشت به نام اسماعيل.
حضرت ابراهيم ع مثل همه پدرها بچهشو خيلی دوست داشت و همیشه به پسرش چیزای خوب یاد میداد و باهاش بازی میكرد؛ تو بازی پدر پسری کلی میخندیدن و بشون خوش میگذشت.
اسماعيل هم پدرش رو خيلی دوست داشت، به حرفای پدرش گوش میكرد، بش احترام میگذاشت و همیشه تو کارها کمککار پدرش بود .
خدای مهربون که پیامبرش حضرت ابراهیم ع رو خیلی دوست داشت، میخواست يك بار معلوم بشه كه او چهقدر به حرفهای خدا گوش میكنه و هرچی خدا ازش میخواد بش میگه چشم؛ برای همين يك كار خيلی سختی از حضرت ابراهيم ع خواست.
خدا به پیامبرش گفت نبايد ديگه پسرت را ببينی، بايد از پسرت جدا بشی.
چند روز گذشت و حضرت ابراهيم حسابی تو فکر کاری بود که خدا ازش خواسته و یه جورایی احساس ناراحتی داشت آخه خیلی پسرش رو دوست داشت و داشت فکر میکرد چه جوری پسرش رو دیگه نبینه.
اسماعيل متوجه تو فکر بودن پدرش شده بود برای همین یه روز اومد پیشش و گفت: پدر چرا اينقدر همش تو فکری و انگار ناراحتی؟
پدرش براش گفت كه خدا از او چی خواسته.
اسماعيل كه پدرش رو خيلی دوست داشت و میدونست چه قدر مهربونه و چه قدر اطاعت از حرفهای خدا براش مهمه، لبخندی زد و گفت: پدر جان هیچ ناراحت نباش ، باید به حرف خدا گوش بدیم. من حاضرم كاری رو كه خدا گفته انجام بدیم.
حضرت ابراهيم ع یه نگاهی به پسرش کرد و با لبخند او رو در آغوش کشید.
چند روز بعد حضرت ابراهیم ع و پسرش اسماعيل به بالای كوهی رفتند تا فرمان خدا رو انجام بدن.
وقتی كه دیگه حضرت ابراهيم ع میخواست، از پسرش جدا بشه، خدا چند فرشته رو فرستاد.
فرشتهها اومدن پیش حضرت ابراهیم ع و با مهربانی و لبخند گفتند: صبر كن؛ معلوم شد كه خدا رو خيلی دوست داری و هیچ چیزی مهمتر از حرفاهای خدا نیست برای تو و به هرچی خدا بت گفت حتما گوش میكنی، تو بندهی خوب خدا هستی و خدا هم تو رو و هم پسرت رو خيلی دوست داره.
فرشتهها بعد از اینکه این حرفها رو به حضرت ابراهیم ع گفتن، یه گوسفند به او دادن و گفتن اين گوسفند پاداش توئه.
یعنی هدیهی تو هست برای اینکه میخواستی همچین کار سختی رو که خدا ازت خواست انجام بدی.
حضرت ابراهیم ع خیلی خوشحال شد که خدا ازش راضیه و دوسش داره و هدیه فرستاده.
بعد فرشتهها بش گفتن حالا اين هدیهای رو که گرفتی به خاطر خدا به آدمهای فقير بده و اونها رو خوشحال کن .
حضرت ابراهيم ع و اسماعيل با خوشحالی گفتند چشم و چه قدر خوشحال بودن كه به حرف خدا گوش كرده بودن.
هدیه رو به آدمای فقیر دادن و از اون به بعد سالهای سال با خوشحالی کنار هم زندگی کردن.
از آن زمان به بعد اسم روزی که این اتفاق افتاد و فرشتهها برای حضرت ابراهیم ع و اسماعیل ع هدیه آوردن رو گذاشتن روز عيد قربان.
بچههای گلم عيد قربان در واقع روزيه كه معلوم شد حضرت ابراهيم ع و اسماعیل بندههای خيلی خوب خدا هستن.
#مناسبت_مذهبی #عید_قربان
🌸🍃کانال مربی ماهر بانک اطلاعات
(شعر،رنگآمیزی، قصه، کاربرگ، کلیپ) ویژه واحدکارهای مناسبتی برای ۳ تا ۱۰ سال
https://eitaa.com/joinchat/3109486787Ce124e384cf
هدایت شده از انجمن مثبت اندیشان
7.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫✨هیچوقت با پیروی از قواعد، راه رفتن رو یاد نمیگیرید، تنها زمانی که خودتون شروع کنید و بارها و بارها زمین بخورید؛ میتونید راه رفتن رو یاد بگیرید ..
⚘️انجمن مثبت اندیشان⚘️
اینجا هنر خوب دیدن رو بیاموز و موسیقیهای آرامبخش گوش بده ..
https://eitaa.com/joinchat/2014707715C87aca6ae03
گاهی در سر زدن به کانالهای مختلف مطالب جالبی رو میبینم و ذخیره میکنم
امروز چندتاشون رو میخوام با شما به اشتراک بزارم به صورت فورواردی که خودتونم به کانالهاشون سر بزنید
بعضیهاشون مال کانالهای اعضای تیم خودم هست بعضیاش کانالهای مختلف دیگه🙂
ببینید 👇👇👇👇
هدایت شده از قرآن برای کودکان و نوجوانان
🌱سربازان کوچک امام زمان🌱
خانم معلم داده است امروز
سربند های زرد یامهدی
بر روی پیشانی گره می داد
هرکس برای نفر بعدی
خانم معلم گفت در یک دشت
مردی به میدان نبرد آمد
آن مرد گفت آیا کسی هم هست
تا در نبرد با دشمنان آید
خیلی جوابش را ندادندو
رفتند و تنها ماندند آخر
چندین نفر همراه آن آقا
تنها فقط 72 یاور
خانم معلم گفت اگر روزی
ما را بخواند مهدی زهرا (عج)
وقتی که می گوید اناالمهدی
آیا کسی هست یاور آقا ؟
گفتیم ماها یک صدا هستیم
سرباز و یار و یاور آقا
گفتیم باهم یک صدا آخر
لبیک یا مهدی بیا مولا!
🖌شاعر انسیه سپاهی
#شعر_کودکانه
@qurankoodak1