eitaa logo
مهدی یزدانی۲۲
2 دنبال‌کننده
17 عکس
16 ویدیو
2 فایل
مناجات و مرثیه
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پنجشنبه ات بخیر کجایی؟ چه میکنی؟! اینجا شلوغ کرده خیالت درونِ ما... شهیدمهدی زین الدین: هر کس در شب جمعه شهدا را یاد کند، شهدا هم او را نزد اباعبدالله یاد می‌کنند. شادی روح شهدا صلوات... ♥️ ✨ @javad_mohammady
خنده دارد حال و روز این زمینے ها رفیق. 💔 ♥️ 🌙 @javad_mohammady
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•[💔]• شرم دارم ڪه بگویم سخن از تشنه لبے تشنه‌آن‌بودڪه‌می‌گفت‌به‌لشڪر؛جگرم... •| •| •| 🌙 ❥| @javad_mohammady
گاهے به جزئیاتے توجه مےڪرد ڪه من یڪی تا بحال ندیده بودمش. سر چهارراه، چندتایے بچه ایستاده بودند گل مےفروختند. گفتند یڪ گل از ما بخر. من هم حسابی جر و بحث کرده بودم و اعصاب روبه راهے نداشتم. گفتم برو بابا! گل بخریم چه کار کنیم... ! جواد گفت نگاه ڪن برادر، گل را ڪه بخری کمکی به این دختربچه کرده ای. همان موقع دستش را روی سر بچه کشید. دختر چهار پنج ساله بود. گفت عمو اسمت چیست؟ دختر گفت مریم. جواد توے همان چند لحظه با دختربچه رفیق شد.... دختر هم از خوش اخلاقی جواد خوشحال شد. جواد ازش گل خرید و کمے هم اضافه تر پول داد...⚘ ♥️ ʝoin⇒⇓ @javad_mohammady
گاهے به جزئیاتے توجه مےڪرد ڪه من یڪی تا بحال ندیده بودمش. سر چهارراه، چندتایے بچه ایستاده بودند گل مےفروختند. گفتند یڪ گل از ما بخر. من هم حسابی جر و بحث کرده بودم و اعصاب روبه راهے نداشتم. گفتم برو بابا! گل بخریم چه کار کنیم... ! جواد گفت نگاه ڪن برادر، گل را ڪه بخری کمکی به این دختربچه کرده ای. همان موقع دستش را روی سر بچه کشید. دختر چهار پنج ساله بود. گفت عمو اسمت چیست؟ دختر گفت مریم. جواد توے همان چند لحظه با دختربچه رفیق شد.... دختر هم از خوش اخلاقی جواد خوشحال شد. جواد ازش گل خرید و کمے هم اضافه تر پول داد...⚘ ♥️ ʝoin⇒⇓ @javad_mohammady
5.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 🚩 روایت پدر شهید مدافع حرم شهید اسماعیل خانزاده از ملاقات فرزندش باامام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف... 🌹 شهید روز شهادتش را میدانست و در تقویم خط کشیده بود... ‌‌‌‌‌‌‌❀••┈••❈✿🌙✿❈••┈••❀ ‌@javad_mohammady ‌‌‌‌‌‌‌❀••┈••❈✿🌙✿❈••┈••❀
🍃 برگی از 🍃 🔸وقتی من مجروح شدم و بچه ها رسیدند به ما، ما را گذاشتند توی آمبولانس . هنوز به هوش بودم تازه فهمیدم چه بلایی سرم آمده، پای راستم از بالای ران تا شده بود و تابیده بود سمت چپ . هم نشسته بود صندلی جلو یک سید بزرگوار هم راننده آمبولانس بود جواد می‌گفت ذکر بگو ؛ ذکر ✨ راننده گفت نه داداش این ذکرها چیه؟! یکی این بگو ، یکی آن بگو ... سر ذکر گفتن من دعوایشان شد ؛داد و بیداد .سرم درد گرفت گفتم شما را به خدا چیزی نگویید سرم درد میکند. 🔸 توی اورژانس عقبه ، دکتر آمد. پای من را گرفتند کشیدند و سریع آتل کردند . تابیده بود به هم و ورم کرده بود. جواد هم مراقب بود ببیند من زنده‌ام یا نه. توی اورژانس با دکتر دعوایش شد دکتر پایش را بخیه کرد وخواست برگرداندنش ایران. قبول نکرد گفت من باید برگردم خط، نمی‌توانم رفقایم را اینجا ول کنم و برگردم. بلند شد راه افتاد سر راهش دسته یک تی کفشور را شکست از چوبش به‌جای عصا استفاده کرد. یک افغانستانی با موتور آمده بود دم اورژانس ،پیک بود ، جواد موتورش را برداشته بود و رفته بود. توی مقر برای بچه ها شام گرفته بود وبا همان پای زخمی رفته بود حمرین. 🌸راوی : طاها مهدوی همرزم شهید ⇓ join⇓ •♡ @javad_mohammady ♡•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 استوری | سخنرانی قابل تامل حاج قاسم سلیمانی در زیر شلیک توپ: وجوب [دفاع از] جمهوری اسلامی کمتر از حرم امام حسین (ع) نیست. ✨ ‌@javad_mohammady
••• جواد روی مسائل انقلاب خیلی حساس بود با کسی هم شوخی نداشت. اول دبیرستان که بود توی کلاس سر یکی از مسائل انقلاب با معلمش درگیر شد و بعد هم از مدرسه فرار کرد. از همانجا یک راست رفته بود گزینش سپاه آن موقع سپاه با مدرک سیکل برای درجه داری نیرو می گرفت. آمد به من گفت دیگه مدرسه نمی رود گفتم به خانواده گفته ای؟ گفت نه. اگر آنها بفهمند بیچاره می شوم چند روز صبر می کنم بعد بهشان می‌گویم که استخدام سپاه شده ام. خانواده اش خیلی اصرار کردند که درسش را ادامه بدهد و بعد برود سپاه، ولی گوش نمیکرد چند سال بعدش رفت و دیپلم کارودانش گرفت. مدرسه نرفتن جواد برای من خوب شده بود شده بودیم پای گشت ها و کارهای عملیاتی. : دوست‌شهید‌ابراهیم‌امان‌الهی 💔 🌸 ❥| @javad_mohammady
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•|[💔🕊]|• آسمونے شدن نہ بال میخواد و نہ پر دل میخواد بہ وسعت خود آسمون مردان آسمونے بال پرواز نداشتند تنها بہ نداے دلشون لبیڪ گفتن و پریدن . . . 🌸| (؏) 🌸| 🌸| 🌸| ❥| @javad_mohammady
*حسین آقا این روز‌ها چه کار می‌کنی؟ کار خاصی نمی‌کنم. فعلا در کنکور رشته انسانی شرکت کرده‌ام و اگر خدا بخواهد می‌خواهم برای ادامه تحصیل وارد دانشگاه شوم. *فرزند ارشد خانواده هستی؟ خیر، من فرزند دومم. یک خواهر بزرگ‌تر و یک برادر ۷ ساله به نام علیرضا دارم. *نخستین بار کجا مداحی کردی؟ اگر اشتباه نکنم باید در مدرسه خودت باشد؟ اولین بار که به‌طور رسمی خواندم را یادم نیست ولی یکی از اولین مجالسی که خواندم در خانه آقای رضائیان بود. سبک‌های بابا را با شعر خودم خواندم. البته‌‌ همان‌طور که شما اشاره کردید، در مدرسه هر فرصتی که پیش می‌آمد استفاده می‌کردم و می‌خواندم اما از سال ۸۶ یا ۸۷ بود که به‌صورت جدی مداحی را آغاز کردم.‌‌ همان سال‌ها یک‌بار در چیذر کنار حاج محمود آقا «جام شراب نوشینت» را مداحی کردم. زمینه‌ای که شعر و سبکش را خود حاج محمود آقا برایم ساخته بود. *از نقش بابا در مداح شدنت برایمان بگو. نقش پدر عزیزم که صد‌درصد است. یعنی اگر راهنمایی پدر و مادرم نبود، به این اندازه موفق نمی‌شدم. شاید پیش آمده باشد که بابا فرمایشی کنند و من لحظه اول مخالفت کنم ولی همیشه وقتی به نکته‌های بابا فکر می‌کنم، متوجه می‌شوم که بسیار دلسوزانه و به‌صلاح من است. *‌اگر پدرت حاج محمدرضا طاهری نبود، مداح می‌شدی؟ نمی‌دانم. شاید مداح می‌شدم ولی قطعا جایگاه امروز را نداشتم. *از اینکه احتمالا در برخی مراسم‌ها حاج‌آقا به تو میکروفون نمی‌داد ناراحت نمی‌شدی؟ چرا گاهی ناراحت می‌شدم ولی بعد از مدتی فهمیدم چقدر به نفعم شد که گاهی اوقات بابا مانع خواندن من شدند. *چطور به نفعت شد؟ بعضی‌ها می‌آمدند و می‌گفتند حاج‌آقا اجازه بده حسین شروع کند. بابا می‌گفتند من می‌دانم کی راه را برای حسین باز کنم. الان وقتش نیست. حاج‌آقا جلوی حرف همه ایستاد تا در ‌‌نهایت محرم سال ۸۹ به من میکروفون دادند. آن زمان دیگر صدای من تثبیت شده بود. اگر قبلش می‌خواندم به گواه اهل فن، صدایم خراب می‌شد. الان هر چیزی دارم از صدقه سر بابا دارم. اصلا تک امتیازم این است که با بابا بودم و چیزی هم غیر از این ندارم. *شاه‌کلید توصیه‌های بابا چیست؟ بابا همیشه می‌گوید حرمت مداحی امام حسین را نگه‌دارم. همچنین می‌گوید تو میکروفون امام حسین را زمین بگذار، من دیگر کاری ندارم چه می‌کنی یا چه لباسی می‌پوشی. خیلی مواقع پیش آمده که من حرمت دستگاه امام حسین را نگه نداشته‌ام و بابا این مسئله را به من یادآوری کرده‌. *تا حالا شده که حاج‌آقا از دست شما ناراحت شود؟ بله، زمانی که هنوز نظر حاج‌آقا توی شعر و شور به‌طور کامل دستم نیامده بود، شب ۱۹ یا ۲۱ ماه رمضان چند سال پیش بود. با یکی از مداح‌ها رفیق بودم و یک سبکی به من یاد دادند. این سبک مقداری طرب داشت. همین که شروع کردم به خواندن، دیدم نگاهی معنا‌دار به من کردند. یعنی این سبک اشتباه است. بعد از جلسه گفتند حرمت شب قدر نگه‌داشته نشد. البته الان دیگر می‌دانم که چه شوری بخوانم. خیلی کم پیش می‌آید چیزی بخوانم و ناراحت‌شان کنم. *رابطه پدر و پسری شما فارغ از بحث مداحی چگونه است؟ بابا صمیمی‌ترین رفیق من است. اگر روزی اشتباه بزرگی کرده باشم به رفیقم نمی‌گویم ولی حتما به بابا می‌گویم. شاید کسی این حرف‌ها را به پدرش نزند ولی صمیمیتی که بین ما هست باعث شده من با بابا راحت باشم. شاید بعضی وقت‌ها ایشان حرفی بزنند و من ناراحت شوم اما وقتی با هم صحبت می‌کنیم مرا قانع می‌کنند. همین چند روز پیش بحثی بین ما بود که من اول به‌ظاهر قبول نکردم ولی در ‌‌نهایت وقتی متوجه شدم بابا دلشان با کاری که می‌خواهم انجام دهم نیست، کار را کنسل کردم. البته ربطی به مداحی نداشت؛ مربوط به کارم بود. *پس همیشه به بابا چشم می‌گویی؟ ماجرای چشم گفتن نیست. با هم صحبت می‌کنیم و به یک نقطه مشترک می‌رسیم. به‌عنوان مثال قبل از ماه رمضان امسال بابا گفت می‌خواهد لامپ‌های مجلس را جمع کند تا هنگام مناجات‌خوانی فقط یک لامپ سبز روشن باشد. به‌هر حال بابا دنبال این هستند که مردم مناجات‌ها را درک کنند و نور اذیت‌شان نکند. من مخالفت کردم و گفتم الان زمان این کار نیست. باید مناجات‌هایی که خوانده می‌شوند روی سایت برود تا کسی که در آمریکاست هم بتواند از آنها استفاده کند. دیگر به رسم ادب چیزی نگفتم و تصمیم را به خودشان واگذار کردم. چند روز بعد فهمیدم بابا مثل همیشه برای حرف من ارزش قائل شده‌اند. واقعا ممنون ایشانم. *ارتباطت با محمدحسین حدادیان چطور است؟ محمدحسین خواندن را سه سال از من زود‌تر شروع کرد. ارتباط خیلی خوبی با هم داریم.
*تا حالا شده با بزرگان مداحی غیر از پدرت بنشینی و از آنها نکته‌ای بیاموزی؟ بله، حاج منصور آقا یک‌بار سر موضوعی واقعا با من مثل پسرشان صحبت کردند. از دم مسجد ارک دست من را گرفتند تا سر خیابان دو نفری با هم رفتیم و یک صحبتی با من کردند که آن صحبت‌ بسیار دقیق بود. من تلاشم این است تا از محضر همه بزرگان این عرصه بهره ببرم و اگر آنها قابل بدانند، خودم را شاگردشان می‌دانم. *‌تا حالا شده یکی از مجلس‌ها که خوانده‌ای آنقدر برای خودت دلچسب باشد که بروی خانه و یک‌بار دیگر گوشش کنی؟ یک شور هست که در ماه رمضان خواندم که خودم خیلی دوستش دارم. برای هتک حرمت حضرت زینب خواندم: «قلوبنا المحزونه» از آن نواهایی شد که خیلی دوستش دارم. *اینکه کم‌کم در جامعه به‌عنوان مداح شناخته شده‌ای و عکس‌ها و فایل‌های صوتی‌ات بلوتوث می‌شوند نگرانت نمی‌کند که تبعات منفی شهرت به‌سراغت بیاید؟ به‌نظرم تبعات منفی‌ای ندارد. امثال من باید معقول‌تر رفتار کنند و کارهایی را که یک فرد عادی می‌تواند انجام دهد انجام ندهند؛ حالا هر سنی داشته باشند. به‌هر حال وقتی اسم ما در چند سایت و تلفن همراه پخش شود نباید هر جور دوست داشتیم بگردیم و خیلی از کار‌ها را بکنیم و هر جور خواستیم حرف بزنیم. اگر مریض باشیم و سلام دیگران را سرد پاسخ بدهیم می‌گویند غرور سراپایش را گرفته و خودش را گم کرده. نمی‌دانند که مریض شده‌ایم. این مسئله سخت است. واقعا در این مواقع به خدا توکل می‌کنم. امتحان سختی است. *در ‌‌نهایت دوست داری در مسیری که وارد شده‌ای به کجا برسی؟ راستش نمی‌دانم چه بگویم ولی دوست دارم مثل بابا بشوم. شاید الان بابا بگوید مثل من نشو ولی دوست دارم یکی مثل ایشان بشوم. *بالاخره شما پشتوانه محکمی مثل پدر، پدربزرگ و عمو‌هایتان دارید. این یک توفیق بسیار بزرگ است. درست می‌گویید. باید از همین فرصت استفاده کنم و از عموهای عزیزم تشکر کنم. آنها استاد خیلی از مداحانند و واقعا به گردن امثال ما حق بزرگی دارند. چند روز قبل صدای عمو مرتضی از تلویزیون پخش می‌شد. تحریر‌هایشان بسیار عالی بود.‌‌ همان موقع به خودم گفتم باید بروم این تحریر‌ها را از ایشان یاد بگیرم. شعرهایی که عمو مرتضی و عمو محسن می‌خوانند بسیار عالی است. ان‌شاءالله بتوانم از وجود با برکت‌شان بیشتر استفاده کنم. *برای شرکت در جلسات چقدر در زمینه تاریخ اسلام و شعر مطالعه می‌کنی؟ مسلما بسیار مهم است. روزی که مطالعه می‌کنم با زمانی که بدون مطالعه به هیئت می‌روم فرق می‌کند. هر‌قدر بیشتر مطالعه داشته باشیم چنته ما پر‌تر است و مجلس بهتری خواهیم داشت. مدتی هست که کتاب «منتهی‌الآمال» را مطالعه می‌کنم. خواندن چنین کتاب‌هایی برای مداحان بسیار لازم است. *حاج‌آقا که فرمودند از شما راضی هستند. مادر چطور؟ ایشان هم از شما راضی‌اند؟ در بحث مداحی بله ولی در انجام کارهای خانه تنبلم! چند وقت پیش با مادرم صحبت کردم و کمی دلم قرص شد که از من راضی است. یکی از دلایل رضایتش این بود که مثل بابا نوکر امام حسین هستم. خوشحالم که توانسته‌ام دل مادرم را شاد کنم. *چقدر روحیه انتقاد‌پذیری داری؟ من بیشتر اوقات از دیگران نظر می‌گیرم و سعی می‌کنم با استفاده از نظر بزرگ‌تر‌ها ایرادات کارم را برطرف کنم. *‌اگر حرف آخر و نکته‌ای داری به‌عنوان حسن ختام این گفت‌وگو برایمان بگو. اول باید از خدا تشکر کنم که ما را نوکر دستگاه امام حسین قرار داده و بعد از امام حسین که ما را پذیرفت و بعد از پدر و مادر و خانواده‌ام و حتی از علیرضا برادر کوچکم که واقعا به من روحیه می‌دهد. بعد از رفقایم که هر وقت پای من لغزیده، راهنمایی‌ام کرده‌اند. از کسانی که برای هیئت پدر خیلی زحمت می‌کشند تشکر می‌کنم و از خدا می‌خواهم توفیق نوکری سیدالشهدا را از ما نگیرد.