چقدر این چند صفحه از بیانات امام جامعه، راهنما و خواندنی است. ❤️
دلم نیامد برایتان نگذارم.
معنای جهادی که ما فکر میکنیم را آقا با این جملات توصیف میکنند:
تفسیر غلط
خیلی هم غلط!
کتاب #انسان_۲۵۰_ساله
حلقه سوم
چاپ سوم ۱۳۹۹
صفحات ۵۷ تا ۶۲
این کتاب را باید کتاب هدایت حکومت نامید واقعا!
👇👇👇
صفحه شخصی مهدی تابنده
تئاتر هجوع ▪️ اثری از گروه یاران یار روایتی از آنانی که پای حسین ابن علی (ع) ماندند. ▪️زمان: ۲۰ م
با توجه به پرسش برخی عزیزان، این نمایش رایگان است و نیاز به تهیه بلیط ندارد.
تئاتر آئینی_مذهبی هُجوع
▪️ اثری از گروه یاران یار وابسته به اندیشکده یاران انقلاب اسلامی
روایتی از آنانی که پای حسینبنعلی علیهالسلام ماندند...
▪️زمان: ۲۰ مرداد ماه الی ۲۶ ساعت: ۱۹:۳۰
▪️مکان: فرهنگسرای شهر (اراک_شهرصنعتی)
شما به یک روایت ماندگار دعوت شدهاید...
بهای بلیط: تنها یک صلوات برای ظهور قائم آل محمد (عج)
👈لطفا در نشر این دعوتنامه ما را یاری دهید🌹🌹🌹
کارت دعوت شما 👇👇👇
https://DigiPostal.ir/c3w8rzt
تئاتر آئینی_مذهبی هُجوع
▪️ اثری از گروه یاران یار وابسته به اندیشکده یاران انقلاب اسلامی
روایتی از آنانی که پای حسینبنعلی علیهالسلام ماندند...
▪️زمان: ۲۰ مرداد ماه الی ۲۶ ساعت: ۱۹:۳۰
▪️مکان: فرهنگسرای شهر (اراک_شهرصنعتی)
شما به یک روایت ماندگار دعوت شدهاید...
بهای بلیط: تنها یک صلوات برای ظهور قائم آل محمد (عج)
👈لطفا در نشر این دعوتنامه ما را یاری دهید🌹🌹🌹
کارت دعوت شما 👇👇👇
https://DigiPostal.ir/c3w8rzt
.
تئاتر آئینی_مذهبی هُجوع
▪️ اثری از گروه یاران یار وابسته به اندیشکده یاران انقلاب اسلامی
روایتی از آنانی که پای حسینبنعلی علیهالسلام ماندند...
▪️زمان: ۲۰ مرداد ماه الی ۲۶ ساعت: ۱۹:۳۰
▪️مکان: فرهنگسرای شهر (اراک_شهرصنعتی)
شما به یک روایت ماندگار دعوت شدهاید...
بهای بلیط: تنها یک صلوات برای ظهور قائم آل محمد (عج)
👈لطفا در نشر این دعوتنامه ما را یاری دهید🌹🌹🌹
کارت دعوت شما 👇👇👇
https://DigiPostal.ir/c3w8rzt
.
تئاتر آئینی_مذهبی هُجوع
▪️ اثری از گروه یاران یار وابسته به اندیشکده یاران انقلاب اسلامی
روایتی از آنانی که پای حسینبنعلی علیهالسلام ماندند...
▪️زمان: ۲۰ مرداد ماه الی ۲۶ ساعت: ۱۹:۳۰
▪️مکان: فرهنگسرای شهر (اراک_شهرصنعتی)
شما به یک روایت ماندگار دعوت شدهاید...
بهای بلیط: تنها یک صلوات برای ظهور قائم آل محمد (عج)
👈لطفا در نشر این دعوتنامه ما را یاری دهید🌹🌹🌹
کارت دعوت شما 👇👇👇
https://DigiPostal.ir/c3w8rzt
.
تئاتر آئینی_مذهبی هُجوع
▪️ اثری از گروه یاران یار وابسته به اندیشکده یاران انقلاب اسلامی
روایتی از آنانی که پای حسینبنعلی علیهالسلام ماندند...
▪️زمان: ۲۰ مرداد ماه الی ۲۶ ساعت: ۱۹:۳۰
▪️مکان: فرهنگسرای شهر (اراک_شهرصنعتی)
شما به یک روایت ماندگار دعوت شدهاید...
بهای بلیط: تنها یک صلوات برای ظهور قائم آل محمد (عج)
👈لطفا در نشر این دعوتنامه ما را یاری دهید🌹🌹🌹
کارت دعوت شما 👇👇👇
https://DigiPostal.ir/c3w8rzt
.
تئاتر آئینی_مذهبی هُجوع
▪️ اثری از گروه یاران یار وابسته به اندیشکده یاران انقلاب اسلامی
روایتی از آنانی که پای حسینبنعلی علیهالسلام ماندند...
▪️زمان: ۲۰ مرداد ماه الی ۲۶ ساعت: ۱۹:۳۰
▪️مکان: فرهنگسرای شهر (اراک_شهرصنعتی)
شما به یک روایت ماندگار دعوت شدهاید...
بهای بلیط: تنها یک صلوات برای ظهور قائم آل محمد (عج)
👈لطفا در نشر این دعوتنامه ما را یاری دهید🌹🌹🌹
کارت دعوت شما 👇👇👇
https://DigiPostal.ir/c3w8rzt
.
تئاتر آئینی_مذهبی هُجوع
▪️ اثری از گروه یاران یار وابسته به اندیشکده یاران انقلاب اسلامی
روایتی از آنانی که پای حسینبنعلی علیهالسلام ماندند...
▪️زمان: ۲۰ مرداد ماه الی ۲۶ ساعت: ۱۹:۳۰
▪️مکان: فرهنگسرای شهر (اراک_شهرصنعتی)
شما به یک روایت ماندگار دعوت شدهاید...
بهای بلیط: تنها یک صلوات برای ظهور قائم آل محمد (عج)
👈لطفا در نشر این دعوتنامه ما را یاری دهید🌹🌹🌹
کارت دعوت شما 👇👇👇
https://DigiPostal.ir/c3w8rzt
.
تئاتر آئینی_مذهبی هُجوع
▪️ اثری از گروه یاران یار وابسته به اندیشکده یاران انقلاب اسلامی
روایتی از آنانی که پای حسینبنعلی علیهالسلام ماندند...
▪️زمان: ۲۰ مرداد ماه الی ۲۶ ساعت: ۱۹:۳۰
▪️مکان: فرهنگسرای شهر (اراک_شهرصنعتی)
شما به یک روایت ماندگار دعوت شدهاید...
بهای بلیط: تنها یک صلوات برای ظهور قائم آل محمد (عج)
👈لطفا در نشر این دعوتنامه ما را یاری دهید🌹🌹🌹
کارت دعوت شما 👇👇👇
https://DigiPostal.ir/c3w8rzt
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج حسین آقای فخری، مداح نجیب و با صفای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
دشنه، بر لب تشنه
خنجر، بر تار حنجر
در خواب، کودک بیتاب
خاموش، طفل در آغوش
زینب، آیهها بر لب
خواهر، داغ برادر
عباس، بوی گل یاس
اکبر، لاله پر پر
بیدار، سینهی تبدار
فریاد، این همه بیداد
هیهات، شام خرابات
گریان، محفل یاران
آتش، شعله سرکش
بستر، خیمه خاکستر
آدم، غرق در ماتم
بر لب، نالههای شب
@mahdi_tabande_channel
این متن ویرایش نشده است...
شاید هم اصلاً نیازی به ویرایش نداشته باشد
بگذار غلطهایش و نا زیبایی هایش هم پیدا باشد..
اصلا کی گفته متنها همیشه باید شسته و رفته باشه...
متنها هم می تواند مثل پیاده روی عاشورایی اربعین پر از اشکال و ایراد باشه...
میتونه گرم و داغ باشه، تا بدنت آمپر بچسبونه...
میتونه بهداشتش کم باشه و تو از مرز که رد شدی تازه به نعماتی که توی کشورت داری و هیچ وقتم قدرشو نمی دونی پی ببری
می تونی بدبختی پیدا کردن شارژ موبایل داشته باشی، اینترنتت آنتن نده...
برا خواب کنار هفتاد هشتاد نفر دیگه فقط دو سه ساعتی که اوج خستگی ت هست بخوابی و بعد بلافاصله با صدای آدمهایی که اصلا انگار توی این دنیا اومدن که نفهمن کی و کجا چه کاری باید بکنن یا نکنن از خواب بپری و دیگه از گرما خوابت نبره...
چش چش کنی کجای موکب جلوی کولری که چند دیقه بخوابی
پاهات ذق ذق بزنه از درد و تو مونده باشی که چه کنی...
حموم بری یا نری...
همه اینا میشه ویرایش نشده های پیاده روی اربعین
اما وقتی که راه افتادی توی گرمای چل پنجا درجه... از حرم امیرالمومنین (ع) حس می کنی یه سفر پیش روته...
باید براش برنامه داشته باشی...
چی بخورم؟
کی بخورم؟
کجا بخورم؟
هنوز این فکرت تموم نشده که پیاله حلیم داره دستتو می سوزونه...
اخ جون این از صبحونه
میخوری و میری و سعی می کنی حالا که اول راهی بابت پیاله حلیم چند لحظه گریه کنی که تشکری از حسینت کرده باشی!
اما یهو میرسی به شای عراقی که بعد حلیم میچسبه...
هنوز اونو نخوردی شربتا میاد، آبلیمو، زعفران، انواع سن ایچ خارجی خوش مزه و کلی شربت عراقی دیگه که حتی اسمشو نمی دونی... حتی اولش میگی کثیفن ولش کن، اما اولیشو که بخوری دیگه معتادشی... چش چش می کنی تا شربت بعدی...
میخوری و میری و سعی می کنی حالا که اول راهی بابت شربتا چند لحظه گریه کنی که تشکری از حسینت کرده باشی!
و این داستان خوردنی ها هی بهتر و بهتر و بهتر می شود...
تو اما به سفر زمینی کربلا رفته ای و اصلا حواست نیست که سفری در نفست هم آغاز شده...
با چند قدم فاصله دارد با تو می آید و دائم حرف می زند...
اوایل وقتت درگیر است شاید حتی تا عمود 500 به فکر کارهای وا مانده و جامانده دنیایی ات هستی، حطمه های وجودت تو را درگیر کرده و تنها خوشحالی ات این است که چند روزی لابلایشان نیست و آنها هم زیر دست و پای تو چرخ نمی خورند...
نفس اماره درونت دائم به این که چه کاری بود توی این گرما کردی و آمدی آزارت می دهد...
بیچاره اما نمی داند آنکه تو را خوانده تدبیر نفس خبیث را هم کرده، به محض اینکه می خواهد سر به جانت بگذاردت و از سفر منصرف، به ساندویچ فلافلی می رساندت که به ناگاه از آسمان به زمین کوبیده شوی و یادت بروی آن بالا چه گیر و گور هایی داشتی...
شلنگ آب پودر شده آنچنان خنکت می کند که اصلا یادت برود هرم گرما را...
و کودک زیبای عراقی چشم در چشم: مای بارد، مای بارد...
می مانی خنکای نگاه طفل معصوم را بنوشی یا آب سرد دستش را...
می خندی و می بوسی اش و آب را با افتخار ... آب که نه جام شراب را ... از دستان این ملک کوچک درگاه حسین می گیری...
موسیقی آبش هم شنیدنی است... کی پاپ، وصف و هوی متال، سنتی و راک نیست... ارکستر زیبای صدای خنده کودک، صدای همهمه همراهان، صدای گرمای هوا دور گوشت و با زیر صدای روضه های پخش شده از بلندگوهاست...
چیز عجیبی است این موسیقی... موسیقی ارادت!
به راهت ادامه می دهی، آنقدر خوردنی هست، آنقدر خوردنی های متنوع و خوش رنگ و لعاب هست که می مانی کدام را نخوری!!!
پس همه را می خوری...
دل درد؟ اصلا؟
مریضی؟ ابدا؟
انگار شرابا طهورا و میوه های بهشتی و طعامهای الهی در این جاده ماموریتی دارند... انگار که نه، قطعاً
جاده؟ راه؟ هیچ کدام را برای مسیری که رفتم از نجف تا کربلا نمی پسندم... بهترین اسمش طریق است و بهترین موضوع حسین!
طریق الحسین(ع)
حتی جلو تر که برویم می گویم طریق الحسین هم شاید برایش کم باشد...
نوشته طولانی شد؟ می دانم اما امروز می خواهم فقط بنویسم...
تو هم فقط بخوان...
من تا هر کجا...
تو هم تا هر کجا...
در طریق الحسین آنقدر عکس از خوردنی ها در صفحه اینستاگرامم گذاشتم که دوستانم پیام دادند کمی هم از معنویات راه بگو...
رفقا راستش را بخواهید معنویاتش دقیقا وسط همان ظرفهای یک بار مصرف پر از خوردنی بود...
نباید جای دیگری دنبالش می گشتی
و من هم نگشتم...
چون راحت در کف دستم قرارش می دادند....
با التماس
با افتخار
و با عزت
پرده ای کاندر برابر داشتند
وقت آمد پرده را برداشتند
ساقی یی با ساغری چون آفتاب
آمد و عشق اندر آن ساغر شراب
پس ندا داد او نه پنهان، بر ملا
کالصلا ای باده خواران الصلا
همچو این می خوش گوار و صاف نیست
ترک این می گفتن از انصاف نیست
هر که این می خورد جهل از کف بهشت
گام اول پای کوبد در بهشت
می دانمها، اما نمی دانم که رازش چیست که باب حسین انگار از طعام گشوده می شود. محرمش پر از خوردنی، صفر و اربعینش هم...
ای که از جان طالب این باده ای
بهر آشامیدنش آماده ای
این نه جام عشرت این جام ولاست
دُرد او درد است و صاف او بلاست
امان از پا درد که در راه ولت نمی کند... البته با تشکر ویژه از زحمات پیروکسیکام
مشایه در طریق الحسین یعنی خوردن و آشامیدن، هرم حوا خودش روضه است، تک قطره اشک همراهانت خودش روضه است... آسمان اربعین خودش روضه است...
آسمان صااااااااااف و بی ابرش
و خورشید گرد و بی رحمش
چنان می سوزاندنت که فقط به این فکر کنی که داغی شمشیر در دستان حسین چقدر آزار دهنده بوده... باقی بماند...
به عمود 500 که رسیدی دیگر با بدن درد و پا دردت رفیق شده ای...
مویه های درد آلود آنها برایت روضه می شود و هی بیشتر دلت می خواهد پایت را فشار دهی... تا درد برایت معنای تازه ای بیابد...
دُرد او درد است...
از عمود 500 دیگر نفس اماره را زمین زده ای و از حال حطمه دور شده ای... بدنت خیلی سنگین است اما افکار پلید و دل مشغولی ها دیگر نیست، بالاخره توی این 500 عمود تکلیفشان را روشن کرده ای... یا نه اصلا فراموششان کرده ای...
حالا دیگر داری به وادی اطمینان می رسی است...
خوب که به افق روبروی نگاه می کنی انگار حدودهای عمود 1000 نفس مطمئنه منتظرت است...
خنکای وجودش را ذره ذره حس می کنی...
حالا دیگر نزدیک ظهری و فقط خوردنی های خنک مزه می دهد پس برای با عشق و انتظار دوغ می آورد، آب میوه و آب طالبی، آب دوغ خیار و بستنی...
خنکای نفس مطمئنه نفس و جسمت هر دو را در بر می گیرد و اینجاست که تازه لذت طریق الحسین را می چشی زیر همان گرما و ازدحام و بی بهداشتی که سبب شده تا بسیاری از رفقایت پای در طریق نگذارند...
می دانی می خواهم چه بگویم...
به گمانم در اربعین زیارت حتی هدف اصلی نیست...
زیارت جایزه است برای در راه رفتگان...
هدف طریق الحسین است و نه حسین
حسین 1400 سال پیش از همین طریق الحسین به باری تعالی رسید و اکنون 22 میلیون نفر در همان طریق به همان طریق می روند که حسین رفت...
طریق قرب الهی...
که مسیرش از ایمان است و تو در طریق الحسین از عمود 500 به بعد خوب لمسش می کنی... انگار خدا هم کنارت در طریق الحسین است و چه شیرین است لمس این حس
که مسیرش از عدالت است و تو در طریق الحسین دائم از این پرسیده می شود که سهمت را گرفتی؟ گرسنه نیستی؟ تشنه نیستی؟ خوابیده ای؟ مشکلی نداری؟
که مسیرش از محبت است، و تو چه می دانی این محبت چه جنسی دارد که در طریق الحسین نباشی؟ عرب با آن تعصبش زانو می زند در مقابلت، سینی بر سرش می گذارد و غذا تعارفت می کند...
حرفش این است که این غذا که نه طعام الهی از تمام وجود من ارزشمندتر است پس بر سرم می گذارمش و به تو که در طریق الحسینی تقدیمش می کنم ... تو عزیز حسینی که در این راهی، فدایت شوم...
و وای به حالت رفیق اگر یک لحظه فکر کنی که برتری ... وای به حالت که شاید تمام اجر سفرت را همان بر باد دهد...
نه رفیق تو هم باید بدانی که این طعام الهی بر سر عزیز ترین بندگان خدا است... پس شکر و شاکر و مشکور جملگی یکی است...
محبت
محبت
محبت
کلید واژه این سفر است ...
این سفر به تو عزت می دهد چون می توانی هم بر جسمت غلبه کنی و کم نیاوری و راه را بروی
هم بر روحت که از اماره دور و به مطمئنه نزدیک شوی...
می روی و می روی و می روی
راه هم می رود و می رود و می رود
نمی دانم حسش را چگونه بگویم که به دل بچسبد...
خنک، شیرین، مهربان، روشن، خندان، سایه، امیدوار، دارم می رسم، چه خوب که اینجام، همه اینا را یکجا جمع کنی میشه طریق الحسین...
دعا نمی خواد، ذکر هم نمی خواد، نمازهای آنچنانی هم نمی خواد...
بخور و برو
تمامش همین است...
فقط به این فکر کن که کدوم طرفی می ری؟ همین...
به عمود 1000 که می رسی حالا یه حس عجیب داری...
حس وصال و فراغ با هم...
خیلی شیرینه این حس...
دیدی وقتی می خوای زیارت وداع امام رضا قربونش برم را بخونی هم سبکی چون چند روز کنار عزیز دلت بودی و هم سنگینی چون داری ازش جدا میشی؟
حس پاکی و خنکیش را یادته؟ این همون نفس مطمئنه است...
نفس مطمئنه از عمود 1000 همراهت میشه...
اصلا نمی خوای، نمی خوای به آخرش برسی...
می گی خدایا این حال خوش را می شه تا عمود صد هزار باهاش برم؟
میشه تموم نشه...
میشه؟
میشه؟
وسط این میشه و حسر نمی شه یه هو داغ میشه بدنت، چون اصلا حواست به گرمای خورشید آسمان کربلا نیست...
یهو جلوت یه عرب سیه چرده پوست چروکیده که نه زبانش را می فهمی و از دیدنش درست روبروت هم شکه شدی سر در میاره...
تو بی اختیار می ایستی، چفیه ات را بر میدارد، در لگن همان مای باردهای پر از یخ می کند، بیرون می آوردنش، آبش را می گیرد، بازش می کند و دور سرت می چرخاند و بر دوش و سرت می اندازد، تمااااااام بدنت از خنکی اش می لرزد و تمام چشمات پر از اشک که مگر در طریق برای حسین چه کردی جز خوردن که اینگه شیوخ نا آشنا را غلام و خادمت کرده...
خنکای چفیه که تمام وجودت را گرفت لبخندی می زنی که خادمت بفهمد راضی بودی... شکرا یا اخی... مأجورین ان شا الله...
شکسته بسته دو سه تا عربی بهش می گی که یعنی ممنونم...
اشک و خنده، بغض تمام شدن راه و درد اینهمه راه رفتن... همه اش ترکیب میشود با خنکای چفیه خیس....
چه حالی...
داری قطرات آب را از روی صورتت بر می داری... که کبابها به سراغت می آیند...
نوشیدنی ها دوباره...
میوه ها....
فواکه...
حتی نوشمکش هم یه چیز دیگه است...
اما باور کن رفیق...
این هشتاد کیلومتر تمرین است... شاید هم فندانسیون...
آنجا که بروی جامعه مهدوی را می فهمی...
جامعه ای که میزبان و میهمان هر دو با تمام عشقشان در محضر رب اعلی عشق بازی می کنند...
طریق الحسین را در افقی آینده وقتی ببینی جامعه سازی است بالاتر تمدن سازی است...
حالا یکی هم بگوید تمدن نه فرهنگ!
مهم نیست
تو با چیزی کاملا متفاوت و مغایر با آنچه امروز این 8 میلیارد نفر در آن زندگی می کنند مواجه می شوی !
تمدن اسلامی را در حدود اولیه و بسیار کلی و با نمای دور می بینی...
اینجاست که می گویم حتی طریق الحسین هم برایش کم است، حسین هم فدایی همین طریق است...
طریق الی الله
طریق الی رسول الله
طریق الی محبت الله
و طریقۀ تمدن سازی اسلامی
در این راه باید بروی
باید
تا حسینی را ببینی که:
گردنی هر جا در آرد در کمند
تا نگوید کس اسیرانش کم اند
و خدایی را ببینی که در قمار عشق حسین علیه السلام هیچ کم نباید بگذارد و نمی گذارد
این همه خوردنی به قول عمان سامانی جرعه ای از آن شرب هم نبود...
هر یک از جان همتی بگماشتند
جرعه ای از آن قدح برداشتند
باز بود آن جام عشق ذوالجلال
همچنان در دست ساقی ماند مال
زینت افزای بساط نشأتین
سرور و سرخیل مخموران حسین
گفت انکس را که می جویی منم
باده خواری را که می گویی منم
شرطهایش را یکایک گوش کرد
ساغر می را تمامی نوش کرد
باز گفت از آن شراب خوش گوار
دیگرت گر هست یک ساغر بیار
در قمار عشق حسین و خدا... دیگرت گر هست یک ساغر بیار...
شاید همه ما همان دیگریم ...
شاید...
اربعینی که من دیدم نه زیارت است و نه اشک و زاری... تمدن است، فرهنگ است و حرکت...
بهترین تمدن
بهترین فرهنگ
و بهترین حرکت
حسین جان اگر سال دیگر بودیم ما به راه تو می آییم
و اگر نبودیم تو به راه ما بیا...
ره نوشتی از سفری عجیب
مهدی تابنده
کمتر از یک سال مانده به اربعین 1447
.