eitaa logo
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
1.7هزار دنبال‌کننده
835 عکس
98 ویدیو
15 فایل
دانشجوی دکتری جامعه‌شناسی سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی پژوهشگر مطالعات جنسیت و جامعه کانال‌ها و صفحات من⬇️ https://zil.ink/mimte
مشاهده در ایتا
دانلود
بخشی از مسئله امروز ناشی از برساخت این انگاره‌ی فرهنگی از نهاد انتخابات و مناظرات است که از سال ۸۸ به بعد در اذهان جامعه قوت ‌گرفته و از نوعی میدان جدال حکایت می‌کند که در آن اصالت نه با برنامه، کارآمدی و صلاحیت است، بلکه تکلم کینه‌توزانه، افشا و تخریب محوریت دارد. این تلقی قدرتمند در ذهنیت جامعه از جناح‌ها و احزاب نیز سرریز شده است. انتخاباتی انتخابات است که محل منازعه باشد و این خوانش از مفهوم رقابت که مبتنی بر واگرایی حداکثری است، افزایش مشارکت و شلوغی صندوق‌ها را از طریق تهییج و ایجاد دوقطبی‌های درون اجتماعی دنبال می‌کند. اگرچه که واقعاً این منش انتخاباتی می‌تواند کمیت آراء ریخته شده در صندوق‌ها را افزایش دهد اما آنچه که در خلال این فرایند تحت صدمه و آسیب است، مسئلة همگرایی اجتماعی است. خروجی مناظرات جدلی، توئیت‌های تقابلی و لفاظی‌های موعد انتخابات، انتقال و اشاعة این خوی در میان قشربندی‌های اجتماعی و مردم است. مردم هم در نهایت به دوقطب معارض مبدل می شوند. دولت روحانی همین‌گونه بر سرکار آمد و اگر دولت او دولت نسبتاً موفقی بود این واگرایی عمیق تر می‌شد و حال که چیزی تا پایان مخروبة دولت دغل‌باز باقی نمانده، شکاف‌های درون اجتماعی جای خود را به ناامیدی اجتماعی داده است و از چاهی به چاله ای گذر کردیم. این ناامیدی اما دیگر با ایجاد دوقطبی و شور و هیجان‌های مرسوم انتخاباتی درمان نمی‌شود. من تردید دارم نبود لاریجانی، جهانگیری یا حتی پزشکیان به میزان قابل‌توجهی در مجموع آراء اثرگذاری داشته باشد! به عبارتی نبود آنها را نبود سلایق سیاسی تصور نمی‌کنم مگر برای آن گروه از مخاطبینی که در زمرة فداکاران و هواداران پروپاقرص دولت‌های اصلاحات و اعتدال باشند که بعید است با تمام فضاحت‌های این هشت سال تعدادشان قابل‌توجه باشد! احساس می‌کنم برخلاف بحث و نظرهای این دو سه روز که بر اساس برخی ظنیات، کاهش هر چه بیشتر مشارکت را پیش‌بینی می‌کرد، سایر مردم به جز آن‌هایی که این‌گونه مبتنی بر ایدئولوژی و گفتمان رأی می‌دهند، چشمشان به جذبه کاندیداهاست. به نظر حتی آنهایی که اجمالاً با صندوق قهر کرده‌اند، یا تردید دارند نیز با حضور و فعالیت انتخاباتی کاندیداهایی که نوعی ایدة نجات، و نوعی گفتمان امید و بازسازی جامعه را نمایندگی می‌کنند نه‌تنها شانس بیشتری برای پیروزی دارند، بلکه ظرفیت خوبی برای افزایش قابل‌توجه مشارکت نیز هستند. کاریزمای یک کاندیدا بخشی به ویژگی‌های شخصیتی و رفتاری فرد متوجه است و بخشی مبتنی بر این است که جامعه چه انگاره و ایماژی از او را با خود حمل می‌کند. اگر در میان این ۷ نفر کسی بتواند توجه و انگیزه آن گروه از مردم که لزوماً جناحی و ایدئولوژیک رأی نمی‌دهند (که اکثریت جامعه چنین است) را جلب کند، هم معضل امید قابل‌درمان است و هم مسئله مشارکت حداکثری. اگر کسی بتواند اعتماد و محبت کوچه و بازار را کسب کند، می تواند نحوی از همگرایی مجدد را آغاز و با شروع دولتش امتداد و تقویت آن را در پیش بگیرد. پس این روزها روزهای کوچه و بازار است، روزهای که طبقه متوسط و پایینی جامعه باید نحوی از کاریزمای عاطفی را توأم با انگیزه نجات ببینند. کسی که خود را در مقابل اشرافیت، تنبلی و فساد قرار بدهد؛ وابسته به ظرفیت روزهای باقی‌مانده به مشارکت بالای ۵۵ یا حتی ۶۰ درصد امیدوارم. پ.ن: مباحثات نظری حول مساله مصلحت یا قانون یکی از برکت های این دوره است که با ورود متخصصین امر، حتما در این زمینه هم پیشرفت هایی حاصل می شود. @Mahdi_takallou
مستند «دیوارکش» تلاش می‌کند تلاقی سیاست و امر جنسی را از دریچه تاریخ بازنمایی کند. صراحتاً کانون توجه این مستند، آن لحظه‌ای است که امر جنسی، در هاضمه سیاست و قدرت واقع شده و در طی این فرایند، استحاله می‌شود. استحاله شدن امر جنسی، قرارگرفتن آن در موقعیتی غیراصیل و نامربوط است؛ در این لحظه امر جنسی خودش دیگر خودش نیست و در رویکردی کژکارکردی، طفیلی امر سیاسی قرار می‌گیرد. مضافاً که این غریزه نیرومند انسانی، به‌واسطه اثرگذاری عمیقش در سبک زندگی انسان، فرهنگ را نیز با خود می‌کشد و به گرداب سیاست می‌اندازد. در این شرایط، نه فقط امر جنسی، بلکه به‌طورکلی فرهنگ مقوله‌ای ثانوی و درجه دوم تلقی می‌شود. «دیوارکش» تلاش می‌کند پشت پرده‌های وضعیت اجتماعی امروز را که همواره ذیل امر سیاسی بازی داده شده، برای مخاطب افشا کند و امیدوار است با ایجاد بصیرتی در او، یادآور شود که سیاستمداران و قدرت‌گرایان هم در کنار سرمایه‌سالاران و تاجران، سکس، امر جنسی و زن را جز به مصدر ابژگی قدرت نمی‌نشانند؛ لذا تا همین‌جا معتقدم این مستند باید همین روزهای پیش از انتخابات و هر چه زودتر در ابعادی گسترده تماشا شود. اما دو مطلب را در ادامهٔ تکمیل کنم. اول. گرفتاری ما البته بیش از این است. مسئله اصلی در حقیقت هم‌فراخوانی امر جنسی و زن است. الهیات صنعت سکس، انسان مصرفی را به منتهی‌الیه دنیاگرایی یعنی بدن دعوت می‌کند و مع‌الاسف در این چرخه زن و بدن مترادف یکدیگر واقع می‌شوند. زن به نحوی بدیهی همان بدن انگاشته می‌شود و گویا این زن است که ما را به آنجا که بدن، امری پرستیدنی است رهنمون می‌سازد. معنای زن چه در قرائت سنتی و چه در قرائت مدرن همین است، با این تفاوت زن (بدن) در یکی حفظ و در دیگری خرج می‌شود. چالش اصلی ما معنای فرهنگی زن است؛ ما باید بتوانیم رابطه‌ی چسبنده‌ی زن و بدن را در هم بشکنیم و معنای جدیدی بازتولید کنیم. این معنای جدید چگونه ساخته می‌شود؟ بخشی از این معنا ذاتی و بخشی از این معنا از طریق تراکم و انباشت شمایل دیگری از حیات زن متولد می‌شود. به نظر این مستند نیز نتوانسته از این حجاب رها شود و تنها با مفروض پنداشتن این وضعیت (تلازم زن و بدن در دنیای مردانه) خواسته مخاطب را نسبت به دست‌درازی‌های قدرت ایمن سازد. مسئله دوم این‌که این نحو از رابطه سیاست و امر جنسی، رابطه‌ای محتوم و محکوم نیست. ضرورتی ندارد که همواره در تداخل سیاست و امر جنسی، با غلبهٔ سوژه قدرت و بازیچه شدن امر جنسی مواجه شویم. اگر گرفتار خوانش‌های فوکویی نشویم، قدرت می‌تواند امری استیلاگر نبوده و امر جنسی می‌تواند افیون توده‌ها نباشد. بل‌که در رابطه همزیستی میان این دو، امر سیاسی، باید تلاش کند امر جنسی را به موقعیت اصیل خود بازگردانده و نیز در این باره موظف است. به عبارتی، در دوران پیش از تحقق دولت اسلامی، آن چه ضرورت دارد این است که بتوان سیاق دیگری از سیاست و سیاست‌ورزی را در سپهر سیاسی جمهوری اسلامی مستقر کرد. این دغدغه ما را به بازتعریف رابطه سیاست و امر جنسی دعوت می‌کند و نه انهدام آن. @Mahdi_takallou
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مستند دیوارکش را باید همین روزها دید. همین روزها که برخی با امر جنسی می‌خواهند رأی آوری کنند. هم ببینید و هم مردم را به تماشا دعوت کنید... همین روزها.. فردای انتخابات دیر است... اما در نگاهی بلندمدت تر آنها که دلمشغول سیاست در معنای اسلامی - انقلابی آن هستند، و آنها که پیگیر مسایل حوزه زنان اند باید راجع به تداخل سیاست و امر جنسی ساعتها به گفتگو بپردازند. لینک تماشا: https://filmgardi.com/p/45ed
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
‌موضوع رأی بدهیم و ندهیم نبود! ناشی گری نکردیم. در مورد این صحبت کردیم که عده‌ای سرمایه‌سالار و پهلوی‌نما میخواهند مردم مثل کبک سرشان در برف باشد، سیاسی نباشند، خودشان در قدرت بخورند و بچاپند و نسل‌های بعد از خودشان. آمدیم دست بالای اعتراض و داد و هوار را ما داشته باشیم.. دلمان میخواست بیشتر صحبت ها را مردم کنند و صدایشان را بالا ببرند. منتهی مردم رادیکال تر از اینها بودند. لذا هم از بالا فحش خوردیم هم از پایین، عالی بود :)) پ.ن: به غایت امیدوارم به آینده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆فکر خوبی ست: روز دختر بهانه ای باشد برای پاسداشت و تحکیم رابطه ی شگفت انگیز «پدر-دختری» جامعه ما از دختران میخواهد در اوایل نوجوانی، دخترانگی خود را کنار گذاشته و برای موفقیت و پیشرفت در ادامه زندگی، خود را به معیارهای مردانه مجهز کنند. نیروی خلاق و قدرتمند عاطفه ی دخترانه معمولاً نه نشانه برتری و خاص بودگی او، بلکه در دنیای توفق عقلانیت مدرن، نوعی کژکارکرد است. در حالی که عاطفه هیچ تداخل و تعارضی با قوه عاقله ندارد. پدر از خلال رابطه پدر دختری به خصوص در دوره هویت‌یابی دختر، نقشی اساسی در پرورش این استعداد خارق العاده در او دارد. پدر میتواند این چشمه جوشان را جوشنده تر یا آن که کور کند. لذا روز دختر را باید به مثابه ی یک نسبت (دختر خانواده بودن) و به منزله ی یک مسلک ( دخترانگی ) گرامی داشت؛ فارغ از سن و وضعیت تأهل... چرا روزی به نام پسران گرامی داشته نمی شود؟ نمیدانم، اما از باب «وعاشروهنّ بالمعروف» بهتر میدانم جامعه ما یاد بگیرد که به بهانه های مختلف زنان را تکریم کند. اگه به دنبال بهانه و تذکار بیشتر باشیم، پیشنهاد روزی به نام روز خواهر هم شاید پیشنهاد جذابی باشد. روایت می‌گوید خدا با زنان مهربان تر است...
دکتر کچوییان اینجا بحثی از حاق معنای سیاستمدار می‌کنند که قابل توجه است؛ سیاست مدار کسی است که رتوریک بالایی دارد، قادر است در صحنه ی واقعی و پیچیده ی سیاست و قدرت کنش سیاسی کرده و میتواند سه سطح از بدنه مردمی، نخبگان و مسوولین را از قطب های مختلف همراه و همگرا کند. لذا رییس جمهور در این شرایط ویژه کشور که اولاً در بسیاری حوزه ها با مخروبه های دولت فعلی مواجهیم و از سویی مردم دچار یاس و انفعال اختیاری شده اند، باید بتواند نوعی وفاق عمومی و میزانی از جنبش امیدواری را در بدنه اجتماعی و حاکمیتی نمایندگی کند، و این مهم تنها با بخشنامه و دستور و طرح و برنامه حاصل نمی شود. هر چند در نگاه آرمانی‌تر، از میان این ۷ کاندیدا از این جنبه کسی را در حد اعلی سراغ نداریم (شاید حد اعلی آن امام و رهبری باشد) اما این برداشت که مقبولیت را نوعی مزیت خلق الساعه بدانیم که حالا بودن یا نبودنش نکته ویژه ای ندارد و مشخص شدنش را به بعد از رای گیری حواله دهیم دقیق نیست. فرض کنید هیچ تخمین کمی از گزینه انتخابی مردم در دست نداریم. باز در اینجا باید تلاش کنیم ببینیم چه کسی بیشتر واجد چنین توانایی و این نوع از عمل سیاسی است. من رئیسی را ابدا منجی نمیدانم اما او میتواند برند ایده نجات را برای خود تثبیت کند. این که تقریباً ۶۵ درصد کسانی که در ۹۶ به روحانی رای داده اند اما این بار انتخاب شان رئیسی است را از این منظر ببینید.
آیا حجاب طالبانی همان حجاب برتر جمهوری اسلامی است؟ از دو منظر پاسخ می‌دهم: 1- از منظر ظاهری و فیزیکی، حجاب برتر یا چادر در گفتمان انقلاب اسلامی بر خلاف حجاب زنان طرف‌دار طالبان، نه بر پوشیدگی «بیشتر» بلکه بر پوشیدگی «بهتر» تمرکز دارد. البته میان این بیشتر و بهتر تااندازه‌ای اشتراک برقرار است، اما مشخصاً در رویکردهای فقهی موجود در متن گفتمان انقلاب اسلامی پوشش صورت و دست‌ها نه‌تنها الزامی نیست بلکه در مواردی بنا به عرف ممنوع اعلام می‌شود. حجاب طالبانی فردیت زن را نادیده می‌گیرد و او را در برزخی میان بودن و نبودن قرار می‌دهد. جهان زنان هیچ برخوردی با جهان مردان ندارد. زن در قرائت سنتی از برخی جنبه‌های انسانی محروم بوده و زنانگی و تنانگی در مرکز هویت او قرار دارد. به‌عکس، حجاب برتر ایرانی اساساً مساله‌اش حضور یافتن است و ناظر به چنین دغدغه‌ای خلق شده است. چه اینکه انقلاب اسلامی به حضور زن در متن و مرکز تحولات سیاسی - اجتماعی علاقه‌مند و مصر است. اساساً ایده‌ی انقلاب اسلامی در باب حضور اجتماعی زن اتوپیای «جهان متعادل» است. جهان متعادل نحوی دیگر از عینیت زندگی اجتماعی است که در آن زنانگی و مردانگی در وضعیت متکامل قرار گرفته و به عبارتی جهان زنانه و جهان مردانه با سازوکاری خاص امتزاج یافته و به تعادل می‌رسد. 2- اما از منظری معناشناسانه و در ساحت متافیزیک چادر، حجاب زنان طالبان به‌رغم برخی شباهت‌ها از ساحت «حجاب‌بودگی» عبور نکرده و همواره نوعی حجاب در عرض سایر حجاب‌هاست. اما چادر ایرانی پس از انقلاب اسلامی (بلکه پیش از آن در گرماگرم مبارزات انقلابی به گواه تاریخ) دلالت‌های فرهنگی و سیاسی به خود می‌گیرد و از لایه‌ی «حجاب» به‌مثابه‌ی «محدوده‌ی پنهان کردنی بدن» عبور کرده و فراتر می‌رود. در چادر این ظرفیت نهفته است که با حفظ زنانگی زن، انسانیت او را که مشتمل بر آزادی، اراده و ایفای نقش باشد، در مرکز هویت او قرار می‌دهد. چادر در این معنا تنها به یک واجب و تکلیف شرعی منحصر نشده و در شاکله هویتی زن پس از انقلاب حضور فعال می‌یابد. چادر از یک‌سو با اتصال به جریان ادبیات آئینی شیعی در فرهنگ جامعه ایران، از ماهیتی بی‌جان و حاشیه‌ای به ماهیتی فرهنگی، زنده تبدیل شده و موضوعیت پیدا می‌کند. حجاب زنان طالبانی به خودی خود موضوعیت ندارد؛‌ فقط هست و باید باشد. اما چادر برای زن چادری در ادبیات انقلاب اسلامی، نوعی همذات‌پنداری را با اسوه‌های زن مسلمان در اهل‌بیت (ع) پدید می‌آورد. تلقی زن چادری در عصر انقلاب ادامه راه حضرات معصومین در مسیر مبارزه با طاغوت و انقلابی‌گری است (فارغ از این که حجاب این حضرات دقیقاً به همین شکل بوده یا خیر). او چادر را میانجی این توسل و تأسی قرار می‌دهد و از این رهگذر خود را در امتداد همان افق توضیح میدهد. از سویی دیگر حجاب برتر همان گونه که از اسمش پیداست، پیشانی و منادی نوعی سبک زندگی حداکثری و کمالگرایانه است که با برچسب‌های مجاهدت، مبارزه، انقلابی‌گری و آرمان‌گرایی هم‌فراخوانی دارد. انسان در ادبیات فلسفی و دینی، موجود بی‌نهایتِ عرشی تا فرشی است و طبیعتاً حجاب نیز به محض قرارگیری در این منظرگاه، از حجاب ضروری حداقلی به امر نمادین و حداکثری (به معنای کیفی، نه به معنای کمی) متحول می شود. از منظر سیاسی نیز چادر دلالت‌های سیاسی و ایدئولوژیکی را به خود الصاق کرده (و این متفاوت است با این که آیا هر زن چادری، سیاسی و انقلابی است یا نه) و این مربوط است به جهان‌بینی خاصی که زن مسلمان انقلابی تصویر می‌کند. به‌طورکلی حجاب ایرانی یا چادر نه‌تنها در ناحیه پوشش زنان، بلکه در حیطه هویتی زنان عنصری معنادار است. پ.ن: بحث اصلی این بود که آیا جمهوری اسلامی حجاب خاصش را به طالبان صادر کرده؟ پاسخ بنده این است که اولاً نه این حجاب آن حجاب است حقیقتاً و نه جمهوری اسلامی راهبرد و برنامه مشخصی در این زمینه داشته. هر چه بوده غالباً مربوط است به عناصر سیال اجتماعی.
12121.pdf
1.06M
نگاهی به جشنواره از منظر روایت زن فصل زن، نشریه تخصصی روایت زن انقلاب اسلامی
راه درست منیر قیدی نقدی بر فیلم «دسته دختران» اگرچه «دسته‌ی دختران» از هر جهت فیلم کم‌جانی است اما باید زاویه دیدش را جدی گرفت و در تلاقی زن، سینما و آینده‌ او را مورد توجه قرار داد. فیلم استعاره‌ای از جهان امروز و متناسب با امروز ماست که در آن زنان به جز این که بادمجان‌دورقاب‌چین محافل سیاسی باشند، معمولاً جدی گرفته نمی‌شوند. در روزهایی که زنان کم‌تر با تاریخ‌سازی، جامعه‌سازی و انسان‌سازی زنانه فهمیده می‌شود، «دسته‌ی دختران» تلاشی است که باری‌دیگر زنِ عصر خمینی(ره) را به ما یادآوری می‌کند. این زن نه‌ حاضر است میدان را رها کند و نه حاضر است زنانگی‌اش را کنار بگذارد. جان‌مایه‌ی روایت منیر قیدی این نیست که میان زنان و مردان تفاوتی نیست و زنان باید بتوانند مانند مردان در جبهه‌های جنگ بجنگند، هرچند کنایه‌ها و تشرهای کارگردان با این مضمون مشهود است، اما در نهایت تصویری که از زن در این فیلم می‌بینیم، تصویری کاملاً زنانه است. دسته دختران به نقش منحصربفرد زنان در دفاع مقدس ولو در مقیاسی کوچک پرداخته است. این نقش اگرچه طمطراقش کمتر است اما اثری می‌گذارد که ویژه و غیرقابل‌انکار است. خلاصه روایت منیر قیدی در یک جمله چنین است: دخترانی که در برابر متجاوز پا پس نکشیدند و به هر طریقی که توانستند حماسه‌ی خود را نواختند. این زن‌ها واقعاً زن هستند مطابق با آن چه از زن انقلاب اسلامی می‌فهمیم؛ نه در حاشیه‌اند و نه ادای مردان را درمی‌آورند؛ عاطفه‌ای سوزان، ایمانی نافذ، در نتیجه اراده‌ای مستحکم و قدرت روحی منحصربفردی که تنه به تنه‌ی مردان زده و چه‌بسا در چند جای قصه با تمام ظرافت، ضعف اراده مردان را نیز به رخ کشیده است. این همان فصل ممیزی است که در جان زن انقلاب اسلامی پدید آمد و او را از الگوهای جدید و قدیم سوا کرد. عاطفه جوشان در زنان و دخترانی که ترس را از دل آن را زدوده است. این زنان عاشق هستند و این عشق نه‌تنها کور نیست بلکه با وظیفه و آرمان‌های انسانی گره‌خورده است. در جای‌جای اثر می‌توانیم ردپای هم‌نشینی قدرت عاطفی و احساس مسئولیت در زن را مشاهده کنیم. اگرچه موضوع فیلم جنگ و دفاع مقدس است و جنگ به‌خودی‌خود تناسب بیشتری با مردانگی، زورمندی و بدن‌محوری دارد اما اگر واقعیت جنگ را بهتر ببینیم، روایتی که از زن در این اثر سینمایی به دست ما می‌رسد تصویری مردانه نیست. نه‌تنها برچسب مردوارگی را به‌جز در چند لحظه بر «دسته‌ی دختران» روا نمی‌بینم، بلکه ادعا می‌کنم آنچه ما در این فیلم می‌بینیم نه مردانه بلکه اساساً زنانه است. آنچه که زنان را تا مخوف‌ترین بزنگاه‌ها آورده اما احساس وظیفه و ایمان زنانه است؛ ایمانی که فرار مردان را به ریشخند می‌گیرد. جهان زنانه جهانی قدرتمند است که حتی جنگ را نیز جذبِ خودکرده و معنای متفاوتی از آن را به دست می‌دهد. حماسه‌ی زنان، زنانه است حتی اگر در میانه توپ و تفنگ از جسم نحیفشان به‌اندازه چند مرد کار بکشند. کارگردان البته، به ظرافت جسمی زنان معترف است و دروغگو و مبالغه‌گر نیست. قهرمان‌های منیر قیدی، مانند زنان دروغین هالیوودی ادای مردان را در نمی‌آورند؛ اما دال مرکزی زن در روایت «دستة دختران» قدرت عاطفی، شورانگیز و انسانی است که زورش بر زور بازو می‌چربد. البته نه آن‌که «دستة دختران» در این روایت نقصی ندارد؛ این طور به نظر می‌رسد که قیدی برای آن‌که متهم به کلیشه و شعار نشود از پرداختی بهتر به وظیفه‌ی ملی و وجه معرفتی کنش زنان بازمانده، اما به هر ترتیب منیر قیدی در نقطه‌ی درستی ایستاده و می‌توان به او امید بست.
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
شیپور حماسه را از سمتِ زنانه‌اش بنواز نقدی بر فیلم «هناس» آیا این‌گونه است که تنها این مردان هستند که قهرمان‌اند و زنان دارند مقدمات این قهرمانی را برای آنها فراهم می‌کنند؟ آیا زنان در حاشیه هستند و چرخ روزگار به دست مردان می‌گردد؟ خیر و «هناس» پاسخی قاطعانه به این کلیشه‌ی مردمحورانه می‌دهد. ما در این فیلم زنی قهرمان را می‌بینیم با تمام جزئیات زنانگی‌اش. هناس دارد حقیقت «شهره پیرانی» را در روایت داریوش رضایی‌نژاد به تصویر می‌کشد. ما برخلاف سنت رایج و سابق، در حال کشف شهید، به روایت همسر نیستیم. ما روبروی زنی نشسته‌ایم که نه اسطوره‌ای غیرقابل‌باور و بی‌ربط به زمین که یک زن قهرمان است. چیزی که باید از این فیلم در عمق جان ما بنشیند و گردوغبار کلیشه‌ها را بتکاند همین جاست. اگر صاحب اثر توانسته باشد به این مهم دست یابد - که توانسته - کار خودش را کرده است. اثر حسین دارابی اگرچه در نسبت با فرم قرار نیست مدهوشمان کند. چه این‌که اثر زندگی‌نامه است و ما از کلیت داستان باخبریم اما کارگردان به‌درستی این موضوع را که جهان بشری بدون قهرمانی و حماسه زنانه جهانی کج‌ومعوج است، باور کرده و به تصویر کشیده است. هر حماسه‌ای که توسط مردان سروده می‌شود لاجرم وجهی زنانه دارد که نیازمند کشف، توصیف و نمایش است و «هناس» چنین رسالتی را برای خود منظور کرده است. زنی که مرد از دامن او به معراج می‌رود لاجرم خودش تا معراج ریسمانی بافته است. ما با این قصه به گشت‌وگذار در کوچه‌پس‌کوچه‌های جهان شهره پیرانی دعوت می‌شویم و همپای او شاهد یک تصمیم پیچیده‌ایم و این تصمیم نابخردانه، شعاری و ناگهانی گرفته نمی‌شود؛ بلکه در هر سکانس شاهد این هستیم که عواطف زن چگونه شورمندانه او را به غلیان، تکاپو و به این در و آن در زدن مجاب کرده است. زن مردد است و تا لحظه‌ای که اسماعیلش را در قربانگاه بپذیرد صد و پنج دقیقه مخاطب را همراه می‌کند؛ بنابراین «هناس» هم در موضوع و در بیان، فیلمی زنانه است و ما در لحظه‌به‌لحظه مشرف به کشف معنای خاصی از زنانگی هستیم. آیا این زن لطیف است و عواطفی قدرتمند، فعال و تعیین‌کننده دارد؟ حتماً بله. آیا این زن آن‌چنان که در بیان سنتی گفته می‌شد، ضعیف، فاقد قدرت و کم‌بهره از عقلانیت است؟ حتماً خیر. روایت فیلم، تا حدی از کلیشه‌ها و شعارها فاصله گرفته و همین موضوع باعث شده عواطف زن که تصمیم‌گیری را برای او سخت کرده زیر کلیشه‌ها تحریف نشود. زن در گیرودار یک تصمیم بزرگ است. او ابتدا مردی را تصاحب کرده، مالک او شده و درنهایت فداکارانه او را به تاریخ می‌بخشد. همه آنچه از زن می‌فهمیم و می‌خواهیم همین است؛ زنی که وسعت معنای وجودی خود را از مرزهای خانواده‌اش گسترانده و به مرزهای بزرگ‌تری چون میهن، استقلال و آزادی و عزت ملی بسط داده است. در این مقایسه میان این دو معشوق - همسر و آرمان‌ها یا هر چه که باشد - آن که باید به قربانگاه برود همسر است. این حماسه‌ای است که توسط یک زن سراییده می‌شود و مخاطب در طول قصه شاهد پرورش و تولد لحظه‌ی حماسه است. من توقعی دیگر از روایت همین لحظه از این فیلم ندارم.
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
«زنان، به لحاظ آمار نیمی از جمعیت و به لحاظ آثار بیش از نیمی از جمعیت هستند»، «زنان نقش بسزایی در پیروزی انقلاب اسلامی داشتند» و جملات مشابه که سالهاست، ابتدای هر سخنرانی، یادداشت و... طرح می‌شود و تلّی از مفاهیم و عبارات گل‌درشت، کلیشه‌ای ازاین‌دست که نقل محافل و گعده‌هاست، یک پیام واضح دارد: ما در یک ناکجاآباد معرفتی گرفتار شده‌ایم و غالبا در حال پیش نرفتن و توسعه نیافتنیم. مسئله تبیین متناظر است با مفهوم گفتمان و گفتمان فارغ از تعریفش دست‌کم یک سطح تبیینی و یک سطح روایی دارد؛ میان این دو سطح نباید خلط کرد. سطح تبیینی با اندیشه و نظر ممزوج است و سطح روایی نوعی رویکرد اشاعه‌ای دارد. موضوع تبیین و روایت حقیقت است. با این تفکیک که حقیقت در سطح روایی، در نقطه مقابل کذب و دروغ معنا می‌شود، اما در سطح تبیین حقیقت یک نقطه نیست بلکه واجد عمق و لایه‌بندی است. جهاد تبیین نوعی جهاد علمی است با مضمون این که حقیقت در کنه‌اش کاوش و فهم بشود؛ لذا ظرفیت تبیین به انتشار و زور رسانه‌ای آن و گزارش و خبر نیست، بلکه به میزانی که از حقیقت عالم فهم کرده‌ایم متوجه است. بر همین اساس به‌اندازه‌ای که ساحت تبیینی قوی‌تر و پرمایه‌تر باشد کار در مرحله روایت ساده‌تر است. نیرومندی تبیین ازآنجاکه از عمق حقیقت نضج می‌گیرد، به همان میزان گستره سطح روایی را نیز افزایش می‌دهد. بنا به فهم من، عرصه تبیین نوعی سیر عمودی در ساحت حقیقت است و عرصه روایت نوعی حرکت افقی در آن. تبیین بُرد حقیقت است و دامنه آن از مسیر روایت تأمین می‌شود. تبیین الزاماً نمی‌تواند نوعی کار علمی مجرد از جامعه و فضای گفتمانی به‌حساب بیاید اما به نظر، تا در ساحت اندیشه، نظریه، و پاسخ به پرسش‌های کلان هستی‌شناختی دستمان پر نباشد، ساحت تبیین را با ساحت روایت اشتباه گرفته و گرفتار مجادله‌های اینستاگرامی و رسانه‌زده خواهیم شد. گفتمان سنت در مورد زن با چنگ زدن به ادبیات دینی و به‌خاطر قدمت تاریخی و گفتمان غربی به‌واسطه تولیدات نظری متراکم‌تر کماکان در نزاع گفتمانی پیشتازند. القصه این که در حوزه زنان کار گفتمانی با همایش‌های «زنان تمدن‌ساز» و «دختران حاج قاسم» و اینها پیش نمی‌رود. هنوز در سطح عمیقی از بحث‌های نظری و فلسفی مسائل متعددی از منظر سنت حکمی و دینی ما بی‌پاسخ مانده است و تا در این ناحیه بسیج علمی شکل نگیرد، در لایه‌های بیرونی‌تر اندیشه مجبور به کلی‌گویی و تکرار بیانات رهبری و... هستیم! اینکه زنان در وقوع انقلاب نقش بسزایی داشتند دیگر کاربردی در امروز ما ندارد؛ امروز با سه دهه تأخیر باید طرحی از حضور استمراری زن تولید کنیم! - مهدی تکلّو @Mahdi_Takallou
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
نقطه تمرکز گفتمان انقلاب اسلامی در بحث کنشگری زنان، عاملیت زن نیست، بلکه چیزی ورای آن را به‌عنوان غایت و مطلوب در نظر دارد. عاملیت در معنای متداول با «ایفای نقش»، «اثرگذاری»، «سهیم بودن» و ازاین‌قبیل هم ردیف است؛ به این معنا که زنان در میدان اجتماعی «حاضر» و اثرگذار باشند. در این لحظه عاملیت زن با «بودن» و «حضور» پیوند می‌خورد. در مقابل، عرصه‌هایی که زنان از آن محروم هستند، انگاره «عدم حضور» و «غیبت زنانه» را پررنگ می‌کنند. مثلاً ما در مورد هیئت داوری جشنواره زن راجع به «عدم حضور» داورزن پرسش می‌کنیم و یا در هر عرصه‌ای دیگر. مسئله ما در این موارد، گذار زن از قلمرو «مفعول‌بودگی» یا «منفعل‌بودگی» به قلمرو «فاعل‌بودگی» است؛ دال «عاملیت» بر اثرگذاری متمرکز است اما سطحی از اثرگذاری نیز قابل گفتگوست که دیگر نه‌تنها عاملیت به معنای اثرگذاری بلکه واجد نوعی خالقیت است. خالقیت در معنای مدنظر، با نوعی «بازاندیشی» پیوند دارد. این بازاندیشی سبب انضمام نوعی نگاه انتقادی به عاملیت زنانه می‌شود. خالقیت نقطه غایی عاملیت است که رویکردی انتقادی نیز دارد. خالقیت در هسته مرکزی‌اش با سطحی از اثرگذاری همراه است که دیگر یک اثرگذاری معمولی و حداقلی نیست بلکه با واجد نوعی تخریب و ایجاد هم‌زمان است. پس خالقیت زن سنخ تشدید شده و کمال‌یافتة عاملیت زن است. مسئله خالقیت زن علاوه بر حضور و اثرگذاری، نحوی ساختارشکنی و شالوده‌شکنی و در عوض آن ساخت سازی و جهان‌سازی است. عاملیت در لحظه است اما خالقیت امری تاریخی است؛ چرا که مخلوق، موجودیت یافته و می‌ماند. نیز خالقیت زن در ناحیه جهان اجتماعی (فرهنگ) اتفاق می‌افتد و فرهنگ اگرچه امری تدریجی است اما به‌واسطه نهادمند شدن در جهان اجتماعی استقرار می‌یابد. علاوه بر اینها، من اصرار دارم به‌جای «خالقیت زنان» از «خالقیت زنانه» استفاده کنم. خالقیت زنانه الزاماً جنسیتی است. به این معنا که جنسیت را نوعی جوهر استعدادی و قابلیت می‌بینم که در فرایند خلق و ایجاد اثرگذار است؛ یعنی ظرفیت‌هایی که مربوط به جنسیت است را در ساخت عینیت اجتماعی اثر دادن. صریح‌تر این که من جهان امروز با تمامی جزئیاتش و شئون مختلفش را جهانی «مردساخته» می‌بینم. جهان مردساخته جهانی است که زنان در آن یا به‌کلی غایب بودند یا در خالقیت سهم نداشتند. در جهان پدرسالار زن حاضر نیست و در جهان مردسالار زن حاضر اما خالق نیست، حتی گاهی عامل هم نیست. اما زن انقلاب اسلامی نه‌تنها حاضر و عامل است بلکه برانداز و خالق نیز است. جهان مطلوب انقلاب اسلامی جهانی اجتماعی است که زنان در کلیت ساختاری آن خالق باشند و ما بتوانیم وجه زنانة ساختارهای جدید، ایده‌ها و اندیشه‌ها، مناسک، سنت‌‌ها، محصولات و به‌طورکلی عینیت‌های اجتماعی را مشاهده کرده یا تشخیص بدهیم. جهان امروز بدون تعارف جهانی مردساخته است که در برخی لحظات کاملاً ژستی مردسالار هم به خود می‌گیرد و زندگی اجتماعی برای زن در جامعه نامتعادلی که مردها غالباً خالق آن بودند همواره ناهموار است. - مهدی تکلّو @Mahdi_takallou
تابلوی مردان اصلی از رتک لازلو
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
تابلوی مردان اصلی از رتک لازلو
برای تبیین بهتر مردسالاری و این که این نظام چگونه کار می‌کند، مفهومی دیگر را به نام «مردساختگی» که مفهومی عام‌تر و گویاتر است پیشنهاد می‌کنم. مردساختگی اعم از مردسالاری است و در لایه‌ای بسیار عمیق‌تر از آن قرار گرفته و اثر می‌گذارد. مردساختگی اشاره به فاعل و سازندة مذکر جهانی که زنان در آن زندگی می‌کنند دارد. این جهان هم ساختارهاست و هم ارزش‌ها، هم عینیت‌هاست و هم ذهنیت‌ها. جهان اجتماعی از کنش‌های انسان‌ها ساخته می‌شود و وضعیت امروز برونداد کنش‌های انسان‌ها در طول تاریخ است. البته ما امروز در برابر یک جهان اجتماعی یکپارچه و واحد قرار نداریم و هم‌زمان چندین فرهنگ و خرده‌فرهنگ به صورتی متداخل پیرامون ما را شکل می‌دهند. اما اگر جهان اجتماعی امروز را از منظر جنسیت تحلیل کنیم، به‌سادگی می‌توانیم راجع به این که جهانی مردانه را تماشا می‌کنیم حکم بدهیم؛ چرا که زنان غالباً از عرصه جهان‌سازی محروم بوده‌اند. این جهان با تمام لایه‌ها و جزئیاتش غالباً مردساخته است. مردساختگی یعنی عینیت یافتن کنش‌ها و معانی مردان. مردساختگی یعنی مردانگی مسلط‌شده، تعمیم‌یافته و هژمونیک. مردساختگی یعنی عینی شدن، بیرونی شدن و نهادینه شدن مردانگی. مردسالاری نتیجة مردساختگی و وضعیت حاد‌شدة آن است. در مردساختگی وضعیت به نفع زنان نیست اما در مردسالاری عامدانه و آگاهانه مقدمات نفع و راحتی مردان تدارک دیده می‌شود. زندگی در جامعه مردساخته برای زنان سخت است اما زندگی در جهان مردسالار (در اینجا میان مردسالاری و پدرسالاری فعلاً تمایز قائل نمی‌شوم) به انقیاد و استثمار زنان می‌انجامد. مردساختگی ویژگی جامعه‌ای است که نیازهای زنان را نادیده می‌گیرد و زندگی را با استانداردهای مردانه، ارزش‌های مردانه و به‌طورکلی مؤلفه‌های مناسب مردان برای زنان فراهم می‌کند. اما درصورتی‌که مردساختگی تشدید یافت و وضعیت آگاهانه و فعال به خود گرفت، جامعه‌ای مردسالار پدید می‌آید که ابژگی زنان در آن حتمی است. مردساختگی با آن که آگاهانه و عامدانه با زنان ضدیت ندارد اما به واسطه پنهان بودن و عمیق بودن خطرناک‌تر است. در یادداشت پیشین به تفاوت عاملیت و خالقیت پرداختم. عاملیت سوژگی است و با اثرگذاری، حضور و مشارکت معنا می‌شود اما خالقیت علاوه بر اینها اشاره به وضعیت ایجادکنندگی زنان نیز اشاره می‌کند. خالقیت زنانه مبتنی بر نوعی تخیل جامعه‌شناختی است و با این پرسش آشکار می‌شود که اگر به‌عکس، زنان از ابتدای تاریخ مردان را از جامعه‌سازی حذف می‌کردند، بازهم در زمان حاضر با همین جهان اجتماعی مواجه می‌شدیم که هم اکنون هستیم؟ آیا در تکنولوژی، علم، سیاست، ورزش، مناسک دینی، کلیشه‌ها، ارزش‌ها، قوانین و... وضعیت دیگری نداشتیم؟ جهان مردساخته جهانی نامتعادل است؛ چرا که خلقت انسان جنسیتی است و ساحت اجتماعی نیز با کاربست جنسیت تکامل می‌یابد. جهان مردساخته به نحو طبیعی و ناخودآگاه، برای زندگی و مشارکت زنان در عرصه اجتماعی سازگار نیست. اساساً برای همین است که ما امروز در بحث هویت زن با چالشی به نام دوگانة خانه و جامعه مواجهیم. این دوگانه که ظاهراً حل‌نشدنی است مگر در صورتی زنان رنج بکشند یا ابرقهرمان باشند محصول و برخاستة جامعه‌ای است که یک‌طرف و نامتعادل است. اما نکته اساسی این است که جهان مردساخته به مجرد عاملیت زنانه درهم نشکسته و تعدیل نمی‌شود؛ چرا که عاملیت تنها ایفای نقش در جهان اجتماعی موجود است. اما ما امروز بیش از هر زمان دیگری به خالقیت زنانه نیاز داریم که هم به معنای تام کلمه عاملیت‌محور است و هم ساختارشکن، منتقدانه، و بازاندیش و در عین حال مبتکر و آفریننده است. من جهان متعادل را وضعیت تکامل‌کنندة جهان مردساخته و زن‌ساخته نسبت به یکدیگر توصیف می‌کنم. - مهدی تکلّو @Mahdi_Takallou
ضررهای روایت سیبیل‌دار از حجاب زن روایت مردانه‌ی فربه‌شده از مسئله حجاب (اتفاقی که در این دو سه دهه رخ داده) قادر نیست راجع به یکی از زنانه‌ترین بخش‌های زیست زنان تعیین‌کننده باشد. مهم‌تر این که این روایت مذکر از حجاب منجر به‌نوعی رفتار واکنشی و تدافعی در زنان شده. زنان راجع به حجاب دارند در مقابل روایت مردانه‌ی موجود موضع‌گیری می‌کنند، خودشان مستقلاً از حجاب صورت‌بندی نمی‌کنند. اصل ماجرا این است که روایت و درنتیجه اراده زنان حاکم نیست، ما نمی‌دانیم حجاب برای زنان چه معانی ای دارد. برای همین حجاب یک چیز نامتجانس و معلق برای زنان تلقی می‌شود (زنانی که محجبه نیستند). برای همین است که احساس می‌کنیم مسئله حجاب گره خورده و راه حلی وجود ندارد. مرادم از روایت مردانه ساحت فقهی بحث نیست، بلکه روایت خاص از حجاب و ناظر به مجموعه گفتار و عملکردی است که قصد دارد در جامعه حجاب را توسعه بدهد یا جلوی بدحجابی را بگیرد. این روایت، در حقیقت روایت مرد سنتی است که در خوش‌بینانه‌ترین حالت حضور زن در جامعه را مصلحت نمی‌بیند و قائل است که زن در جامعه ذاتاً موجب فساد است. حتی اگر این روایت با نوعی دلسوزی برای زن و غیرت نسبت به او همراه باشد بازهم مردانه است. حجاب سنتی که در تبلیغات فرهنگی تمام این سال‌ها ترویج شده درذات‌خود بی‌میلی به حضور اجتماعی زن یا حتی بی‌اعتمادی به او را همراه دارد. به هر ترتیب این نگاه در جان زن نمی‌نشیند، چه حجاب را رعایت کند و چه در مقابل این نگاه موضع تدافعی بگیرد. هرچند تصریح کردم در متن اما مجدداً تاکید می‌کنم که مسئله «غلبه» و «فربگی» روایت مردانه نه روایت مردانه. من اساساً میان مرد و زن، دیو و دلبر نمی‌سازم که در برابرشان نوعی تقابل و جایگزینی را تجویز کنم. این موضع، موضعی فمینیستی است، موضع من چنانچه در پایان‌نامه‌ام تفصیلش دادم «تعادل جنسیتی» است. جهان اجتماعی متعادل، زنانگی و مردانگی را در نسبت تکمیل و تعدیل‌کنندگی فرض می‌گیرد. در خصوص بحث حجاب هم قائل به تعادل روایت زنانه و مردانه هستم، نه اینکه روایت مردانه را سلطه‌جویانه یا از اساس غلط بدانم. مهم‌تر این که فربگی روایت حجاب را به مردساختگی ربط می‌دهم نه مردسالاری. نوعی از نگاه به مسئله حجاب هم در جریان است که از حیای فطری در سرشت و جبلت زن نشئت می‌گیرد. این نگاه با نوعی عزت و کبریایی همراه است که زن خودش بنا به اراده خودش اجازه ورود به حریمش را به کسی نمی‌دهد. نه‌تنها زن با این نوع نگاه خودش. پیرامونش را مدیریت و رهبری کرده بلکه چه‌بسا حتی اجازه نمی‌دهد در جامعه با دلالت‌های جنسی شناخته شود. این روایت از حجاب که هم جانب زنانه‌اش را دیده و هم جانب مردانه را و هم خودخواهانه چشم از مسائل اجتماعی احتمالی نپوشیده با مسئله حضور اجتماعی پیوند می‌خورد. در این نگاه حضور اجتماعی نه‌تنها ذاتاً مفسده‌آمیز نیست. بلکه به‌مثابه تکلیف برای. زن، اصل گرفته می‌شود و در عوض برای محیط اجتماعی قائل به تمهید است. مسئله حجاب در جامعه با این نگاه، سه تنظیم‌گر دارد: اولاً زن به‌حکم حیای فطری خودش شکل‌دهنده محیط پیرامون است. زن عاملیت و خالقیت دارد. ثانیاً مرد (نه فقط مرد خانواده) به‌حکم غیرت باید در محیط پیرامون زن و حذف پارازیت‌ها مسئول باشد. (نه حذف زن) سومین تمهید که کمتر به آن توجه می‌شود مسئله ساختارهای اجتماعی و شکل کلی جامعه است. جامعه نیز باید برای تکلیف اجتماعی زن شرایط را مناسب‌سازی کند. طبیعتاً منظورم تفکیک جنسیتی کردن جامعه نیست. منظورم به‌طورکلی در واژه مناسب‌سازی نهفته است که نیاز به طراحی دارد. در اینجا پرسش آغازین این است: «شکل جامعه‌ای که زنان در آن به‌راحتی می‌توانند تکلیف اجتماعی خود را ادا کنند چگونه است؟» مهدی تکلّو @Mahdi_Takallou