عمیق ترین جمله امام درباره انقلاب:
"امروز روز حکومت الله بر زمین است"
روز انتخاب مردم؛
مردمی که اول درون خود الله را دیدند و آنرا در بیرون بروز دادند.
فرمود:
پرچم جمهوری اسلامی جاوید به اسم اعظم الله است
خاک به صورت خورشید می پاشند با هشتگ #نه_به_جمهوري_اسلامي .
یوم الله ۱۲ فروردین مبارک
@mahdian_mohsen
⬅️سرنوشت اصلاح طلبی چه میشود؟!
فارغ از اینکه خوشحالم یا ناراحت؛ پایان اصلاح طلبی مدتهاست رقم خورده است. حتا اگر در انتخابات نامزد اصلاح طلبان رای بیاورد، باز هم تمام شدند. اساسا عرصه انتخابات بروز وظهور برندها و متاسفانه جنگ در زمین دوقطبی هاست و حیات و ممات یک جریان سیاسی الزاما کار به رای وصندوق ندارد.
اما چرا پایان اصلاح طلبی؟!
هرجریان اجتماعی را با 3 شاخص ارزیابی می کنند.
یکم. بزرگان و نخبگان جریانی. دوم گفتمان فکری و سوم پایگاه اجتماعی.
و اما اصلاحات در هر سه به اضمحلال رسیده است.
1⃣یکم رهبران جریانی.
رهبران اصلاحات یکی خانه نشین و یکی در تحریم، یکی حصر و یکی فراری، یکی افسرده و یکی در زندان است. .... مهمتر اینکه اجازه جولان به نسل جوان و جدید اصلاحات ندادند و امروز جامعه سیاسی، هیچ جوان اصلاح طلبی را به عنوان خواص وبزرگ اصلاحات نمی شناسند. اصولگرایی با همه ضعف هایش که آنهم وضعش خیلی بهتر از اصلاح طلبی نیست در این حوزه موفق بوده است.
2⃣دوم گفتمان فکری.
گفتمان اصلاحات، آزادی و جامعه مدنی و تساهل وتسامح و ... است. این در حالی است که این گفتمان سالهاست تمام شده است و جریان اصلاحات نتوانسته است خود را به جهت گفتمانی بروز کند. گفتمان هرجریانی باید در نسبت با زمانه جامعه و مردم باشد. دوران و زمانه امروز، عدالت خواهی و مبارزه با فساد و کارآمدی و شفافیت و غیره است و اصلاحات در این حوزه هیچ حرفی برای گفتن ندارد. روزگاری سعیدحجاریان که این قحطی گفتمانی را متوجه شده بود، پیشنهاد عدالتخواهی را به عنوان گفتمان جایگزین داد که آنهم روی زمین ماند. چون اساسا این شعار برای اصلاحات عاریتی است و نچسب.
3⃣سوم و مهمتر پایگاه اجتماعی.
مهمترین برگ برنده جریان اصلاحات پایگاه اجتماعی گسترده اش بود. اصلاح طلبان همواره در ردای اپوزوسیون از منتقد تا مخالف و ضدانقلاب را ذیل پرچم خود حفظ می کرد. از آرای سبز و بنفش تاآرای خاموش(قهرکرده ها) و تا آرای سیاه(ضدانقلاب). حتا زمانی که قدرت سیاسی داشت بازهم نقش اپوزسیون می گرفت چون حیاتش به چنین نقشی بود. اما این همه از صدقه سر انحصار رسانه ای بود. عصر شبکه و شبکه های اجتماعی این انحصار را شکست و اصلاحات شفاف شد. ضدانقلاب سفره خودش را از اصلاحات جدا کرد و مشغول یارگیری است؛ و اصلاح طلبی ماند میانه میدان. باید تکلیف خودش را روشن می کرد؛ یا ضدانقلاب و یا انقلابی. این تعیین تکلیف سخت بود و اولین ثمره اش ریزش پایگاه و چندپاره شدنش بود که اتفاق افتاد. اصلاحات ناخواسته در عصر شبکه گرفتار خالص سازی شد و جریانی که حیثیتش را از عدم شفافیت گرفته بود مضمحل و پایگاه اجتماعی گسسته شد.
درباره پایان اصولگرایی نیز خواهم نوشت.
@mahdian_mohsen
.
سیدحسن به جهت رجل سیاسی نبودن حتما ردصلاحیت میشد.
و ردصلاحیت او بهانه ای می شد
برای دوقطبی سازی جدید در انتخابات
رهبری خیرخواهانه نخواستند سیدحسن ابزار قدرت شود.
توصیه پدرانه کردند و او هم هوشمندانه پذیرفت.
همان توصیه ای که احمدی نژاد نپذیرفت.
البته میان ایندو توصیه هم تفاوت وجود دارد
احمدینژاد میامد دوقطبی میساخت
سیدحسن میامد ابزار دوقطبی سازی میشد
@mahdian_mohsen
⭕️این بار برای مشارکت ۵ کار «نکنیم»
شما هم معتقدید که مشارکت مهم بلکه اهم است. اگر همراهید که همراهید، بیائید برای رشد مشارکت ۵ کار نکنیم؛ خودش کار است.
البته در انتها یک پیشنهاد هم دارم.
⭕️چه نکنیم؟
1⃣یکم. گردن مردم نیندازیم.
مشکلات امروز کشور را بگوئیم و نقد کنیم، ولی زنجیر نکنیم و گردن رای دهنده ها بیاندازیم. طبیعی است که ملت بگویند اگر ما مقصریم خب چه کاریست؟ رای نمی دهیدم که چنین شود. برخی جدی جدی فکر می کنند مردم اگر از این دولت ناراضی باشند به نامزد مورد علاقه آنها رای می دهند؛ خیر، الزاما اینطور نیست.
بله امروز باید تجربه رای دیروز شود. اما باید تجربه ساخت؛ نه مچ گرفت و مقصر ساخت. بین مقصر کردن و تجربه ساختن یک مرز باریک است. دلسوزی کنیم نه جگرسوزی. معلم باشیم نه رقیب.
2⃣دوم. حیثیتی نکنیم.
دوست خوبم مردم رای می دهند که اوضاع تغییر کند و مشکلات زندگی شان حل شود. رقابت را جایی نبرید که کسی متوجهش نشود و دردش نباشد. ملت می پرسند چه کسی بهتر میتواند کشور را با این قوانین موجود و اسناد بالادستی بهتر اداره کند که صف مرغ نباشد و روغن قحطی نشود. دعوا را جائی نبریم که مساله مردم نباشد و مساله سازی بی ثمرشود. اینجاست که خیلی ها می گویند "خب چه کاریه؟ این دعواها ما را چه سود؟ زرگری است و کار به سفره ما ندارد."
ضمن اینکه فرصت خوبی است برای بی هنران دغلباز که کلیات ابوالبقا ببافند و هیجان بسازند و مسخ کنند و رای بخرند.
هرکس هر گفتمانی دارد باید کارآمدی اش را بر حل مشکل روی زمین مردم نشان دهد واگرنه هرچه هست مهم نیست.
3⃣سوم. هیولا نسازیم.
وضع موجود را نقد کنیم؛ اما نه اینکه گوئی یک هیولایی اهریمنی وجود دارد که کشور را خاکستر ساخته و کلا هرچه هست و رفته است هیچ و پوچ است. خب ملت می گویند "چنین سطحی از شیطان مجسم، کار به رای من و شما ندارد و این آتش جهنمی با صندوق رای سرد نمی شود .خود رهبری انقلاب یک نفر را انتخاب کند و خلاص. اصلا دیکتاتوری بهتر است."
4⃣چهارم. شورای نگهبان نشویم.
شورای نگهبان کار خودش را می کند؛ اما ما جای شورای نگهبان ننشینیم. پیروزی نامزد مورد علاقه ما در حذف رقیب نیست. طوری رفتار و تبلیغ سلبی نکنیم که رقیب بی حیثیت شود و از بیخ حذف شود. افراد برای پای صندوق آمدن، نیاز دارند ردپای علاقه و گرایش خودشان را در رقابت ها ببینند. حذف رقیب به معنی اقبال به نامزد مورد علاقه ما نیست. ملت میگویند "اگر فکرما و علاقه ما و نامزد ما انقدر فاسد است که خب پس هیچی به هیچی.چه کاریه؟" نقد فکرها و روش ها کنیم و شخصیت آدم ها را تباه نکنیم.
5⃣پنجم دوقطبی نسازیم.
این آخری برخلاف قبلی ها ظاهرا مشارکت می سازد اما در باطن دقیقا ضدمشارکت است. مشارکت خودش که مهم نیست، ثمره اش مهم است. مشارکت قدرت اجتماعی می سازد. صندوق را عامل شکل گیری وحدت می کند. دوقطبی ها تعداد رای دهنده ها را زیاد می کند اما مردم را پاره پاره می کند. بدتر اینکه این انشقاق با نتیجه آرا هم تمام نمی شود و به بعد از صندوق هم منتقل می شود و تا سرسفره خانه ها هم کشیده می شود.
⭕️و اما چه باید کرد؟!
ساخت «امید» ؛ امیدبه «تغییر» از طریق «صندوق رای». همین.
چطور؟
باید در نقد وضع موجود و یا تبلیغ نامزدمان این گزاره را جا انداخت که : «راه هست»
چطوری راه هست؟ با «بوک»
ب: برنامه.
و: وعده.
ک: کارنامه
حرف های کلی و آسمانی و خیال انگیز نه؛ دقیقا برنامه روشن برای حل مشکلات روی زمین و سرصحنه زندگی مردم.
مثل اینکه اگر تحریم ها ادامه یابد و نفت نفروشیم، دقیقا برای اداره کشور پول از کجا می آورید؟ چطوری دکان زدن را تسهیل می کنید؟ چه راهی دارید برای اینکه ملت پیاز گران نخرند و کشاورز پیازش را آتش نزند؟ چه میکنید صف مرغ نشود؟ برای قطحی روغن چطور؟ ارز را چطور پائین میآورید؟
بجز برنامه باید «وعده» دهند تا بشود ارزیابی کرد. اجمالا هم باید «کارنامه» داشته باشند که بشود تخمین زد و تطبیق داد.
⭕️پس خلاصه:
یکم. وضع موجود و مشکلات را به اندازه واقعی خودش نشان دهیم. دوم. بگوئیم به چه دلیل ومطابق کدام ایده و مسیر به اینجا رسیدیم. سوم. بگوئیم برای حل این مشکل چه قوانینی روی زمین مانده است و چه کاری نکردند؟ چهارم. و در نهایت اینکه چه کاری باید صورت بگیرد؟
انشالله موثر است.
@mahdian_mohsen
🚫کلید واژه "میدان" در پروژه فایل صوتی
مقصد نهایی انتشار فایل صوتی ظریف چیست؟ ؛ پاسخ به این پرسش راهبردی است.
مواضع شاذ و اختلافی ظریف نسبت به جهت گیری کلان انقلاب پوشیده نبود و البته با این صوت دقیقتر شد. اما قاعدتا هدف اصلی از انتشار صوت، افشاگری و پر کردن پشت دست منتقدان ظریف نبوده است.
توجه دادن به هدف نهایی چرا مهم است؟ کمک میکند سبک مواجهه ما با موضوع روشن شود که ناخواسته پازل منتشرکننده ها را پرنکنیم.
ظریف با این فایل صوتی و تقابل با قهرمان میدان به مرز نابودی سیاسی و اجتماعی رسید؛ اما فراتر از ظریف چیست که او را هم هزینه می کند؟
فرامتن این فایل صوتی در یک جمله خلاصه است؛ برخلاف تصور رایج در جمهوری اسلامی نه تنها رئیس جمهور اختیار ندارد، بلکه برخلاف تصور پیشین حاکمیت دوگانه نیز وجود ندارد و تنها و تنها قاعده حاکم در اداره کشور، قواعد «میدان» است و راه بری نظامی.
هدف منتشر کنندگان این فایل صوتی را باید از ثمره نهایی آن تحلیل کرد. ایران اینترنشنال از شب گذشته سلسله گفت وگوها و گزارش هایی را در گفت وگو با کاظمیان، نامور، مراد ویسی، متین و غیره منتشر کرده است و تنها با یک گزاره به بازنمایی این فایل صوتی پرداخته است. کدام گزاره؟ "کشور توسط رئیس جمهور اداره نمی شود و در اختیار سپاه است." این همان خطی است که چند ماه است بخش رادیکال و نزدیک به برانداز اصلاح طلب داخلی آنرا پی گیری می کند.
ظریف می گوید عین الاسد را بی خبر بودم. تعداد حملات اسرائیل به سوریه را نیز. ماجرای هواپیمای اوکراین را هم من و رئیس جمهور اطلاع نداشتیم. حتا وزیر راه درباره پرواز هما به سوریه خبر نداشت. او همه این موارد را فهرست می کند که بگوید میدان در جمهوری اسلامی میدان دار است. وی حتا به برخی موارد در منطقه اشاره می کند که با شهید میدان همراه بوده است، اما بازهم سیاست کلی میدان اجازه تغییر وضعیت را نداده است.
سارقان و منتشر کننده های این فایل صوتی دو هدف را دنبال کردند. اول اینکه هرچه مشکل هست و حتا اگر برجام هم نتیجه نداده است به جهت میدان داری میدان است پس هرچه فریاد دارید بر سر میدان بزنید.
دوم اینکه ریاست جمهوری در ایران نقش ندارد و با جابجایی رئیس جمهور نیز مشکل حل نمی شود.
ثمره نهایی خناسان ازین پروژه دل کندن مردم از تغییر از طریق صندوق و قهر با انتخابات است. پروژه ای که ماه هاست جنون وار در رسانه های شیطانی واهریمنی پیگیری می شود.
خلاصه اینکه مشکل در جمهوری اسلامی جائی است خارج از صندوق رای و در میدان...و نبرد در میدان با میدان یعنی اسم رمز فتنه جدید.
@mahdian_mohsen
✅دوقطبی چیست و بامغز چه می کند؟
این روزها زیاد تعبیر دوقطبی می شنویم؛ مختصری تامل کنیم.
رهبرانقلاب سال 96 به احمدی نژاد توصیه کردند وارد انتخابات نشود. فرمود موجب دوقطبی میشوید. پیشتر نیز جامعه را از برخی دوقطبی های سیاسی شبیه سال 59 و دوران بنی صدر برحذر داشتند.
دوقطبی آنقدر زیانده است که حتا افزایش مشارکت از طریق دوقطبی نیز مذموم است. چرا؟
✅دوقطبی چه نیست؟
هر دوئی و دوگانه ای دوقطبی نیست. هر اختلاف و رقابتی هم. حتا بداخلاقی های سیاسی نیز الزما نیز دوقطبی نمی سازد.
✅دوقطبی چیست؟
دوقطبی زمانی شکل می گیرد که یک سوی ماجرا را حق مطلق و سوی دیگر را باطل محض بدانیم. چنین جبهه بندی رقابت را حیثیتی و یک تعصب ایدئولوژیک درست می کند.
✅کسی که دوقطبی میسازد دنبال چیست؟
یک. پروژه اهریمن سازی برای قطب مقابل. به نحوی که کاملا حذف شود.
دوم. هیچ صدای دیگری بجز دوصدای موجود یادوقطب اصلی شنیده نشود.
یعنی با حیثیتی کردن فضا باعث میشود مستقل ها ویاحرف های خاکستری و میانی دیده نشود و رقیب، دشمن فرض شده و کامل حذف شود.
✅از کجا شناخته می شود؟
یکم نزاع ساز است. دوقطبی ها تا پائین ترین سطح نهاداجتماعی یعنی خانواده امتداد دارد. در میان شخصیت های سیاسی ورسانه ها متوقف نمی شود و تا سرسفره مردم کشیده می شود واختلاف را در سطح خانواده ها و فامیل و دوستان و حتا افراد نامرتبط به موضوع توسعه می دهد.
دوم رخوت ساز است. افراد یا در نزاعند یا ساکت و گوشه نشین در سیاست. هرکس خود را در دوقطبی ها نبیند دچار مارپیچ سکوت شده و خود به خود حذف می شود.
✅چرا برای مشارکت مفید نیست؟
چون ثمره مشارکت را از بین می برد. ثمره مشارکت وحدت اجتماعی است. همه پای صندوق رای می آیند تا در نهایت سرمایه اجتماعی شکل بگیرد. اما دوقطبی دقیقا همین ثمره را از بین می برد. یعنی مشارکت را زیاد می کند اما کاملا سرمایه سوزاجتماعی است. نزاع های دوقطبی پایان ندارد. با صندوق رای اختلاف ها تمام نمی شود و امتداد دارد. به همین دلیل است که اقلیت بعد از صندوق رای هم برای اکثریت مشروعیت قائل نیست و نزاع ادامه دارد. مثل 88.
✅با ذهن چه می کند؟
ذهن دردوقطبی ها قالب بندی می شود بین این و آن. صفر یا یک.سیاه یا سفید. استقلال یا پرسپولیس. نتیجه اینکه ذهن نمی تواند طیفی تحلیل کند. مخاطب هرنوع فرد یا فکری را تنها در این دو دسته تحلیل می کند. یا با منی یا با او. یا اهل جنگ یا سازش. یا اهل میدان یا دیپلماسی. یا مرگ یا زندگی. یا اصلاح طلب یا اصولگرا.
✅چه بلایی سر اراده می آورد؟
افراد دو بینی پیدا می کنند. ذهن نمی تواند روی هیچ موضوعی متمرکزشود. قدرت تحلیل و استنباط را منهدم میکند. ذهن هیچ کس و هیچ موضوعی را بدون برچسب نمیتواند تحلیل کند.کوررنگی تحلیلی ایجاد می شود و ذهن هیچ موضوع مهم دیگری را جز دوقطبی نمی بیند و فهم نمی کند. در نهایت اینکه قضاوت ها حدی و هیجانی می شود و اراده و رفتارها و واکنش ها عصبی و نابخردانه میشود.
✅قانون بقای دوقطبی چیست؟
افراد برای دیده شدن ناچارند در دوقطبی ها جلوه کنند. حرفی خارج از دوقطبی شنیده نمی شود. همین باعث می شود دوقطبی ها قدرت بگیرند. چرخه بقای دوقطبی از همینجا شکل می گیرد.
✅چه بلائی سر کشور می آید؟
یکم. به شدت اختلاف انگیز و وحدت شکن است.
دوم. دشمن توهمی می سازد و دشمن اصلی فراموش میشود.
✅دوقطبی مقدس هم داریم؟
هرنوع دوقطبی به غیر از دوقطبی حق وباطل یا به تعبیر رهبرانقلاب انقلابی و ضدانقلابی توهم است. این دوقطبی مقدس در داخل وحدت می سازد و کل جامعه را با همه اختلافات رنگین کمانی مقابل دشمن به وحدت می برد. اما دوقطبی حق وباطل حقیقی نه توهمی.
✅چه باید کرد؟
این 2 گزاره را به خاطر بسپاریم.
یکم. هر کس با هر نوع گرایش در جبهه انقلاب تعریف می شود. قطب مقابل تنها و تنها ضدانقلاب است نه حتا غیرانقلابی. یعنی کسی که مقابل انقلاب شمشیر کشیده است. جبهه انقلاب طیف است. یک سویش مجاهدین ویک سو قاعدین. اما همه در سایه انقلابند.
دوم. هیچ موضوع یا راه حلی حیثیتی نیست و قابل بحث و گفت وگو است. هر کس ممکن است یک موضوع را از زوایای مختلف ببیند. بنابراین رقیب نباید حذف شود. به روشنگری اندیشه نیاز داریم و نه حذف اندیشه.
منبع:نشریه عهد خانه طلاب
@mahdian_mohsen
✅اصلح یا صالح یا چی؟
✅نقش ریش سفیدها در اتاق های دربسته چه باید باشد؟
ما باید به اصلح رای دهیم یا صالح؟ دوگانه اصلح نامقبول و صالح مقبول از اساس غلط است. طرح این مساله چون از ابتدا دچار خطا بوده است نتیجه گیری ها نیز دقیق نبوده و نیست. ما جز به اصلح نباید و نمی توانیم رای دهیم.
اما رای به اصلح چطور می تواند تضمینی برای پیروزی باشد؟
چند گزاره ساده را باهم مرورکنیم.
یکم.شما ممکن است (مثلا)آیت الله بهجت را اصلح بدانید. رای می دهید؟ احتمالا می خندید. می گوئید روح آن بزرگ شاد. پس باید اصلح زنده باشد.
دوم. شما ممکن است (مثلا)رحیم پورازغدی را اصلح بدانید. رای می دهید؟احتمالا تعجب می کنید.میگوئید مگر نامزد شده؟ پس باید اصلح وارد رقابت شده باشد.
سوم. شما ممکن است عباس آقای محله تان را که نامزد شده و اتفاقا از سد شورای نگهبان هم رد شده اصلح بدانید. رای می دهید؟ احتمالا پاسخ می دهید خیر: "عباس آقا خیلی خوب است ولی اصلا دیده نمی شود."درست است عباس آقا اصلا در رقابت واقعی نیست ولو حاضر در انتخابات باشد.
نتیجه کلی اینکه اصلح باید در رقابت اصلی باشد و در میدان نهایی رقابت انتخاب شود. انتخاب اصلح امری نسبی است در نسبت میدان رقابت.
البته در مورد عباس آقا ممکن است کسی بگوید چنین فردی اصلا واجد شاخص های اصلحیت نیست. چرا؟ چون کسی که در عصر شبکه شناخته شده نیست، یا محافظه کار بوده است و یا غافل و جاهل در سیاست. مگر ممکن است کسی انقلابی باشد و ساکت بزنگاهها باشد؟ آنهم این روزها که هر کس خودش می تواندرسانه باشد.
ساده تر و روشنتر؛
ما وظیفه داریم اصلح را شناسایی کنیم و برای اصلح تبلیغ کنیم تا مقبول شود و مردم رای دهند. اما سوال اصلی اینجاست که تا کجا؟
تاجایی که وارد رقابت اصلی شود. اما اگر به هر دلیلی با هر روشی به این نتیجه رسیدیم که نامزد مورد علاقه مان در رقابت اصلی نیست، تکلیف چیست؟ تکلیف اینست که مجدد اصلح را از رقابت اصلی انتخاب کنیم.
دقت کنیم که رای ما، در اصل نه به دیگری است. رای نه به آنکس که ناصلاح میدانیم. پس باید همان اندازه که تلاش می کنیم اصلح رای بیاورد باید مراقبت کنیم ناصلح هم رای نیاورد. ایندو را باید جمع کرد. واگرنه خیلی وقت ها ممکن است رای به اصلح اجتهادی ما، رای به ناصلح باشد. چون کمک به رای آوری یک ناصالح می کند. اما جمع ایندو چطور ممکن است؟ انتخاب اصلح از رقابت اصلی.
اول یک شبهه قدیمی و نخ نما را حل کنیم. ما مامور به تکلیفیم یا نتیجه؟ ماموربه تکلیفی که به نتیجه توجه دارد. نتیجه درون تکلیف است. این شرط عقل است. تکلیف بدون اعتنا به نتیجه، توهمی است از تکلیف.
خلاصه تر؛
ما برای مقبول کردن اصلح تلاش می کنیم. تا جایی که احساس می کنیم به هر دلیل سبد رای نامزدمان بیشتر رشد نمی کند. آنوقت اگر نامزد مان در رقابت اصلی بود که ادامه می دهیم. اگر نبود مجدد اصلح را از رقابت اصلی انتخاب می کنیم. به سخن دیگر کاری که در دور دوم انتخابات ها می کنیم را در دور اول انجام می دهیم. یعنی برای جلوگیری از ریسک، دور دوم را باید به دور اول بکشیم.
از همین رو یک ملاحظه را در مسیر رقابت و تبلیغ باید مراقبت کنیم. اینکه اثبات یکنفر با سلب غیراخلاقی دیگری همراه نباشد که اگر زمانی لازم شود رای مان تغییر کند امکان بازگشت داشته باشیم.
ممکن است سوال کنیم باید از کجا رقابت اصلی را بفهمیم؟ خیلی سخت نیست. در ایام انتخابات قابل تشخیص است. اما اینجا نقش کلیدی ریش سفید ها و اتاق های مشاوره و داوری مهم است؛ نقش ریش سفید ها اینست که در یک عهد جمعی با نامزدها روی یک مدل نظرسنجی اجماع کنند. نتیجه نظرسنجی در شب انتخابات میدان اصلی را تعیین میکند. کاری که سال 96 اتفاق افتاد. خلاصه نقش اتاق های مشاور و داوری کشاندن دور دوم به دور اول است.
@mahdian_mohsen
✅چرا احمدی نژاد باید ردصلاحیت شود؟!
برخی نامزدها مشروعیت لازم را برای حضور در یک رقابت مبتنی بر اسلامیت و جمهوریت ندارند و این فراتر از آنست که با این نامزد موافق باشیم یا مخالف. به این فهم 3 دلیل کلیدی برای رد صلاحیت آقای احمدی نژاد وجود دارد.
✅یکم بی اخلاقی.
احمدی نژادبه سادگی و بسیار روان تهمت می زند و دروغ می گوید. همین چند روز اخیر گواه است. تصریح دارد که "مسوولین تراز اول کشور" خودشان واکسن زدند. تاکید هم دارد که تراز اول. یا اینکه اعلام می کند آمار مرگ و میر کرونا دروغ است و غیره. فهرست تهمت های احمدی نژادبسیار است.
فراموش نکنیم که احمدی نژاد روزهای واپسین دولت را با تعبیر خیانت کار از سوی رهبر انقلاب ترک کرد. وقتی که رهبری فرمود از امروز هرکس تا انتخابات حاشیه درست کند خیانت کرده است و احمدی نژاد یک شنبه سیاه مجلس را رقم زد و کار بدانجا رسید که رهبری در واکنش به این رفتار فرمودند اقدام وی "غیراخلاقی و غیرشرعی وغیرقانونی وغیرمردمی" بود.
اما دلیل اصلی اینجا نیست.
✅دوم قانون شکنی.
احمدی نژاد نشان داده است هرجا که ساختار کشور علیه او باشد نمی پذیرد. 8 سال دولت او مملو از تقابل با قانون بود. صریحا اعلام می کرد قانون مجلس را قبول ندارم و اجرا نمی کنم. در برخورد عدلیه با اطرافیانش از جمله معاون اول، خط قرمز گذاشته بود و اجازه برخورد نمی داد. اما راه دور نرویم. احمدی نژاد در همین روز ثبت نام اعلام کرد اگر ردصلاحیت شود، انتخابات را تائید نمی کند و رای نخواهد داد. یعنی مشروعیت. انتخابات بند تایید صلاحیت اوست. یعنی حاضر است خلاف شرع رفتار کندو رای ندهد و انتخابات را تحریم کند، چون به سلیقه اورفتار نشده است. آیا چنین فردی می تواند حامی وحافظ قانون اساسی باشد؟
اما دلیل اصلی اینجاهم نیست.
✅سوم ضد مردمی.
اصل ماجرا در تقابل احمدی نژادبا جمهوریت است. انشالله این بخش را با طمانینه بیشتر مرور فرمائید. به این فهم مهمترین دلیل برای ردصلاحیت احمدی نژاد دیکتاتوری است. همین دیکتاتوری است که او را به رفتار های غیراخلاقی وغیرقانونی می کشد.
مردم را باید با 4 وجه تحلیل کرد. یکم. محور وحدت بخش مردم. آنچه که مردم را بهم پیوند می دهند و موجب وحدت عمیق واصیل مردم است. دوم. خواص مردم. مجاهدینی که تلاش می کنند نیروی محرکه حرکت های اجتماعی باشند و قدرت سازند و حلقه اتصال امام و امت اند. سوم. نهادهای مردم . هرآنچه که از دل مردم بیرون آمده است و چهارم متن وحدانی مردم که متکی بر خردورزی است.
احمدی نژاد را باید در تحلیل جمهوریت در نسبت این 4 اصل تحلیل کرد.
🔸یکم. محور پیوند دهنده بین مردم ولایت است. آنچه موجب وحدت مردم می شود ولی فقیه است. احمدی نژاد به روشنی بین خود و رهبری فاصله گذاشت و روز به روز این فاصله را بیشتر کرده است. از خانه نشینی 11 روزه این فاصله گذاری "علنی" شد و تاامروز هر روز بیشتر شده است.
🔸دوم. خواص مردم است. خواص بین مردم جریان مجاهدین و انقلابیون هستند. احمدی نژاد از سال82 تا امروز یک سرمایه مستحکم اجتماعی را از دست داده و اتفاقا با این جریان به تقابل رسیده است. امروز کمتر فرد شاخص انقلابی و مکتبی در اطراف احمدی نژادپیدا می کنید که از او دفاع کند.
🔸سوم. نهادهای برآمده از مردم است. احمدی نژاد با تمام نهادهای نظام که برآمده از رای و خواست مردم هستند درگیر شده است. نهادی باقی نمانده که احمدی نژاد برای آن رخ نکشیده باشد. از مجلس تا قوه قضائیه تا مجمع تشخیص مصلحت نظام تا شورای نگهبان و نهاد قانون اساسی و غیره. توجه شود که این نهادها با تمام قوت و ضعف شان، ساختارهای مبتنی بر رای و نظر مردم هستند.
🔸چهارم جنبه وحدانی مردم که بر علم و خرد آنها سوارست.
احمدی نژاد ازین جهت دو مواجهه خطرناک با مردم دارد
🔹الف. احمدی نژاد تلاش می کند بر هیجان مردم سوار شود و نه اراده و ادراک و علم مردم. او مردم را چون توده هایی جاهل می داند که می تواند با بالا رفتن از دیوار و حرف های شاذ و بگم بگم ها و تهدید کردن ها و منم منم کردن ها و افسانه سرایی هایی مثل اینکه در معرض ترور هستم بفریبد و آنهارا هیجان زده کندو محبوبیت توده ای و نه عالمانه کسب کند.
🔹ب . اینکه احمدی نژاد مردم را مقابل مردم قرار می دهد و با رفتارهای دوقطبی ساز بین مردم جنگ درست می کند. آنطور که 88 ایجاد کرد. رهبرانقلاب نیز در سال 96به همین دلیل به او توصیه کرد تا وارد انتخابات نشود. فرمود حضور شما منجر به دوقطبی سازی می شود.
@mahdian_mohsen
یکم. جهانگیری بغض کرد. 4 سال پیش هم در چنین روزی بغض کرده بود. اینبار وقتی به کلمه فقر رسید بغض کرد.
نزدیک ترین به نماد روحانی.
دوم. ضرغامی گفت با کفش کوهنوردی میزنم زیر میز. طرفدارهاش هم با ناجا درگیر شدند.
نزدیک ترین به نماد احمدی نژاد.
سوم.لاریجانی شعار عقلانیت داشت: نه درفش و نه کلید و نه سوپر من. کاربران از او با هشتگ روحانی سوم استقبال کردند.
نزدیک ترین به نماد ناطق نوری.
چهارم. رئیسی بالاخره آمد. پربسامدترین جمله اش: مستقلم. چون مردم گفتند آمدم. جناح ها رقیبم نیستند.
پنجم. محسن هاشمی گفت:گفتند بیایم.
تلاش می کند نزدیک به نماد مرحوم آیت الله باشد.
ششم. جلیلی آمد؛ در واپسین لحظات. سوال اینست که می ماند یا چی؟ برخی نگرانند دوقطبی ها هستند. امااو امروز از نفی دوقطبی های کاذب گفت.
هفتم. زاکانی آمد تالاریجانی حساب کار دستش بیاید. گفت کشور را نمی شود باتصمیم های 20 دقیقه ای اداره کرد.
هشتم. محسن رضائی قرار نبود بیاید ولی آمد. با کنایه به لاریجانی وجهانگیری پاسخ داد. کلا بازار کنایه وطعنه امروز داغ بود.
نهم.آخوندی گفت منتقد های من پوپولیست اند. همچنان بافاصله، نزدیک ترین به نماد تبختر.
@mahdian_mohsen
✅جانفداها/ سواد هواداری در انتخابات
هواداری در انتخابات یک ارزش است؛ به شرط اینکه به آدابش وفادار باشیم. واگرنه سطح طرفداری به دعوای بی تی اس ها با طرفداران هیراد یا دعوای تتلیست ها با خواننده قماربازها یا هیاهوی دربی و موج مکزیکی ورزشگاه ها تقلیل پیدا می کند.
🔸ما اساسا 3 مدل رای دادن داریم.
🔹یکم آرای آماری. کسانی که در روز انتخابات تنها یک رای به آرای منتخب اضافه میکنند و خلاص.
این گروه را با نام رای دهنده های آماری بشناسیم.
🔹دوم آرای پرقدرت. آرای کسانی که هم خود رای میدهند و هم برای جذب رای دیگران تلاش می کنند.
این گروه را با طرفداران بشناسیم.
🔹سوم. آرای متعصب. آرای کسانی که فراتر از رای دادن و رای جمع کردن، اهل هزینه دادن هستند. رقابت برای این افراد فراتر از رای دادنست و انتخابات همه ابعاد زندگی شان را تحت تاثیر قرار داده است.
این گروه را به هواداران یا وفاداران یا جانفداها بشناسیم.
این متن درباره گروه سوم است. اینکه مرز جانفدایی ممدوح با مذموم چیست.
🔸هواداری ممدوح زمانی است که فرد، برای تحقق یک ارزش یا آرمان هوادار می شود. چنین هواداری هیچ گاه در مسیر طرفداری دچار تعصب کور و تعطیلی ذهن وعقل نمی شود. اما برعکس؛ هواداری مذموم زمانی است که فرد با هواداری برای خودش هویت اجتماعی کسب می کند. اینجا ملاک خودش است نه آرمانش.
🔹فرد با هواداری، احساس عزت اجتماعی پیدا می کند و معنا می یابد. هواداری وقتی تبدیل به هویت اجتماعی شود، هرنوع پیروزی یا شکستی منجر به انطباق حس مثبت و منفی در عزت نفس او می شود، لذا از هرنوع مانعی برای پیروزی هراسناک است.
🔹هواداری ضعف های فردی را می پوشاند و افراد را در کسب منزلت، بی نیاز از ارزش ها ومزیت های اصیل و واقعی می کند. افراد با جانفدایی حس سرخوشی پیدا می کنند و قدرت توهمی وعزت خیالی می گیرند.
🔸دچار کوررنگی و ندیدن اشکالات می شوند و تعصب شدید مقابل نقد ها پیدامی کنند. هرکس با او همراه شود، به او عشق می ورزد و حتا تفاوت ها را نمی بیند و هرکس او را نقد کند به او نفرت می ورزد و حتا مشترکات را نمی بیند.
نکات مثبت رقیب را نمی بینند و به کمتر از تکفیر او فکر نمی کنند. برای او کل کل بسیار جذاب تر و دلنشین تر از گفت وگوست. با کل کل رجز می خواند و خود را به رخ می کشد و تلاش می کند قدرتش را تحمیل کند.
🔸 برای او مهم نیست به چه کسی عشق می ورزد. مهم اینست که هوادار باشد. هواداری اصل است نه آنکه هوادارش است. لذا به سفیدخوانی می رسد. تلاش می کند یک نفر سفید پیدا کند که بتواند روی او تصویر خیالی بسازد.آدم های بی سابقه و بدون نشان و بی کارنامه بهترین ها هستند برای تصویر گری و هواخواهی خیال انگیز. اگر هم سفید نباشند یک ویژگی را گرفته و انقدر بزرگ می کنند که دیگرویژگی ها را تحت شعاع قرار دهد و خطای هاله ای ایجاد کند.
🔸افراد با هواداری، همدیگر را یافته و حس قدرت مشترک پیدا می کنند؛ حسی فراتر از حس فردی. بغض جمعی وحیرت جمعی و لذت جمعی و نفرت جمعی و غیره... حس مشترک جمعی، قدرتی فراتر از حس فردی دارد. نترسید نترسید ما همه با هم هستیم بخاطر حس مقاومت جمعی است که فراتر از حس تاب آوری فردی است.
کارکرد اصلی حس مشترک جمعی اینست که فرد خود را از فکر کردن بی نیاز می بیند و ماموریت فکر کردن را به جمع می سپارد و هرکاری جمع انجام میدهد برایش مشروع می شود. مثلا خیلی وقت ها افراد در اعتراضات خیابانی دست به خشونت هایی می زنند که اگر در خلوت، رفتارشان را مرور کنند دچار پشیمانی می شوند.
🔹خلاصه اینکه در هواخواهی فرد خودش مهم است، هواخواهِ هوای نفس است. خودش ارج و قرب میگیرد و هویت پیدا می کند. اینجاست که هرکس وهرجا مانع او شود، موجب شکست عزت نفس او می شود. اینجاست که کارش به عبور از خط قرمزها و رفتارهای هنجارشکنانه می کشد. جلوه این تلاطم بیرونی و ویرانگری مقابل موانع، برای برخی سطل آشغال آتش زدن می شود و برای برخی دیگر عبور از شورای نگهبان و طعنه به نظام و انتخابات و حتا رهبری وغیره.
✅نمونه های هواداری مذموم که روشن است و دهها مورد آنرا همین روزها شاهدیم. اما هواداری ممدوح مثل جانفداهای خمینی هستند که پای منبرش از شدت علاقه و جانفدایی، اشک می ریختند اما آنقدر امام به عقلانیت آنها اعتماد داشت که میگفت اگر از من خطایی سر بزند همین مردم جلوی مرا خواهند گرفت.
✅و نکته ظریف و نهایی ماجرا همینجاست؛
مراد در رفتار مرید نقش تعیین کننده دارد؛ اینکه نامزدهای انتخاباتی روی هیجان و نفس سرکش هوادار حساب کند و رفتار غیرارادی او را تحریک کنند یا روی عقلانیت و اراده منطقی او.
@mahdian_mohsen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کارکرد برچسب هایی مثل دادگاه و سرهنگ و سوپرمن در انتخابات چیست؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اسطوره های دست ساز/ چرا برخی سراغ آدم های سفید می روند؟
⭕️باکسی که قهر کرده است چطور مواجه شویم!؟
کسی که رای نمی دهد حرف حسابش دقیقا چیست؟ اگر علت اصلی را متوجه نشویم، ممکن است در استدلال چیره شویم ولی بازهم ترغیب به رای نکرده ایم.
تا انتها همراه باشید. در انتها سراغ حرف مگوی شان می روم.
تاکید شود که منظور از قهرکننده ها وطن فروش ها نیستند. آرای سیاه را کنار بگذاریم، دغدغه این متن آرای خاکستری است.
⭕️برخی دلائل رای بی رای:
1⃣یکم. می گویند هیچکدام باهیچکدام فرقی ندارند؛
واقعا بین روحانی و خاتمی واحمدی نژاد تفاوت نبود؟ عملکردها یکسان بود؟
2⃣دوم. می گویند چیزی تغییر نمی کند؛
یعنی اگر روحانی نبود هم باز وضعیت مرغ وپوشک و روغن و ارز و سکه و بورس و غیره همین بود؟ جبرست است که بدبخت باشیم؟
3⃣سوم. می گویند دولت هیچ کاره است؛
اگر دولت هیچ کاره است اینهمه نامزد برای هیچ آمدند؟ برجام محصول دولت هیچ کاره است؟ دولت چون هیچ کاره است قیمت بنزین را چندبرابر کرد؟ چون کاره ای نیست سربودجه اش در مجلس دعواست؟
4⃣چهارم. می گویند اگر با رای ما چنین شد، رای نمیدهیم تابهتر شود
واقعیت اینست که با قهر هم باز رای میدهید؛ رای ندادن خودش رای است:
رای به اینکه دیگران بجای من انتخاب کنند؛
رای به استمرار وضع موجود؛
رای به حاکمیت اقلیت؛
و در نهایت رای به شیادان؛
کسانی که تلاش کردند با فشار تحریم، مردم را از کشور و خاک شان جدا کنند. رای ندادن یعنی " آی شیادها شما موفق شدید.لطفا بازهم تحریم بفرمائید."
5⃣پنجم. می گویند رای حق منست، نمیخواهم استفاده کنم.
بله شما می توانید رای ندهید اما محق نیستید. رای ندادن یعنی "لطفا سرنوشت مرا شما تعیین کنید." هیچ کس چنین حقی ندارد. چرا؟ برخی حقوق قابل انتقال نیستند.مثل اینکه انسان مالک دستش است و بگوید حق دارم به کس دیگری بدهم.
6⃣ششم. می گویند "رای ندهیم تاادب شوند"
مهمترین گزاره ای که این روزها در دفاع از تحریم انتخابات می شنویم همینست. اما واقعا قهر چه چیزرا اصلاح میکند؟
فرض کنیم به تعبیر شما با قهر، نظام عاقل شود. خب دقیقا چه می کند؟ گام اولش چیست؟ آیا غیر همین فرآیند انتخابات راهی هست؟ غیر همین آدمهای موجود، آدم شگفتی ساز داریم؟ آیا تصور کردیم قهر ما باعث می شود عصای معجزه موسی جای فرآیند انتخابات را بگیرد و مثلا بجای لاریجانی ورئیسی از مریخ یا بهشت برین آدم نازل شود؟
ممکن است بگوئید: "ما می خواهیم قهر کنیم تا شورای نگهبان اصلاح شود و مثلا امثال تاج زاده ها تائید صلاحیت شود."
مثل کودکی که از پدر ومادرش قهر می کند تا والدینش اجازه دهد او زهر بخورد. مزاح نیست؟ حقیقت اینست که هیچ قهری موجب زائل شدن عقل پدر ومادر نمی شود تا فرزندشان را دستی دستی بکشند.
⭕️در نهایت اینکه:
🔸کدام آدم عاقلی است که؛
راهی کوه و بیابان شود و بعد بگوید برایم مهم نیست راه بلد چه کسی باشد؟ یا بگوید دیگران راهبر برای من انتخاب کنند؟
🔸کدام آدم عاقلی است که؛
روی کشتی باشید و برای ادب کردن ناخدا و کاپیتان، کشتی راسوراخ کند؟
🔸کدام آدم عاقلی است که؛
نسخه پیشنهادی اراذل و اوباش محله اش را که بارها روی او و خانواده اش تیغ کشیدند، باور کند؟ امروز میداندار رای بی رای ظالمان تحریم و رسانه های شیادشان است. واقعا دلسوز مردم شدند؟
✅همه اینها را گفتند و اما نگفتند؛
واقعیت اینست که دلیل اصلی هیچ کدام ازاینها نیست. دلیل اصلی یک ناخوشی روانی است نه یک شبهه اعتقادی و منطقی.
فرض کنید شما خدای نکرده در یکی ازخیابان های تهران تصادف کرده باشید و یکی از نزدیکان تان را از دست داده باشید. احتمالا تا مدتها از آن مسیر عبورنمی کنید. هیچ استدلالی هم ندارید. ولی نمی روید...
علت اصلی قهر با صندوق همینست. برخی از مردم ما آخرین خاطره ای که از صندوق رای دارند بسیار تلخ است. سفره شان کوچک تر شدند. دارایی شان از بین رفت. بیکار شدند. آبان رقم خورد. در صف مرغ و روغن تحقیر شدند و ....صندوق رای تداعی همان خاطرات تلخ است.
اما راه چاره چیست؟ فرار و فراموشی این خاطره ها؟ نه. برعکس. مواجهه تهاجمی با خاطرات بد. برای از بین بردن این خاطرات بایدآنها را موشکافی کرد. این راه حلی است که همه کارشناسان روانشناسی رسانه پیشنهاد میکنند.
اجازه ندهید این خاطرات مثل هاله ای تلخ شما را بترساند. حقیقت این خاطرات تلخ یک جمله است: "اگرروحانی نبود چنین نبود."
"کارهای نکرده" و "کرده" دولت روحانی رامرورکنید؛ ریشه تلخی ها همانجاست. دولتی میخواهیم که آن تصمیمات غلط را تکرار نکند و آن بارهای روی زمین را بردارد. همین.
"راه هست"؛ تنها "مرد تحول" می خواهد.
@mahdian_mohsen
🔴درباره تصمیم جنجالی شورای نگهبان
ردصلاحیت ها گسترده تر از آن بود که پیش بینی می شد. واقعیت اینست که مخالفان و متحیران هم حق دارند. کدام حق؟
چند گزاره را با هم مرور کنیم.
1⃣یکم. اول اینکه احراز صلاحیت با ردصلاحیت متفاوت است. همه را یک دست قضاوت نکنیم.
2⃣دوم. وظیفه شورای نگهبان تنها و تنها اجرای مر قانون است. وظیفه شورای نگهبان نه ایجاد مشارکت است و نه صیانت از رقابت.
3⃣سوم. شورای نگهبان ایندوره شفاف عمل کرد. همینکه شاخص های خود را مستند به سیاست های کلی انتخابات منتشر کرد قابل تقدیر است.
4⃣چهارم. ردصلاحیت علی لاریجانی در ترکیبی که برادر و برخی نزدیکان وی در شورا بودند ممدوح است.
5⃣پنجم. اثر تصمیم شورای نگهبان ممکن است در عمل منجر به حذف حامیان و بانیان وضع موجود باشد، اما شورای نگهبان مستند به قانون عمل می کند و علت تصمیمش مهم است نه اثرش. ایندو با هم متفاوت است.
✅اما این 5 گزاره به کنار؛
با همه اینها یک ملاحظه اساسی وجود دارد که نمی توان و نباید از کنار آن به سادگی گذشت. فراتر از شورای نگهبان، نظام حاکمیت ما باید برایش این حیرت اجتماعی پس از ردصلاحیت ها اهمیت داشته باشد و نباید به سادگی از کنارش بگذرد.
قرار نیست مردم از پشت درهای بسته از تصمیم شورای نگهبان قانع شوند. حجیت شورای نگهبان برای تصمیمش یک سویه ماجراست و اقناع افکارعمومی از این تصمیم سوی دیگر. اگر بی اعتنایی کنیم، هم مشروعیت انتخابات و هم مشروعیت شورای نگهبان صدمه می بیند.
بالاخره سوال است که فارغ از نقدهای سیاسی به برخی نامزدها، چطور ممکن است افرادی که تا همین امروز مورد اعتماد نظام بودند، امروز صلاحیت شان رد شود؟
✅یک راه حل ساده وجود دارد
و آنهم شفافیت شورای نگهبان و نامزدها در بیان منطق ردصلاحیت ها و عدم احراز صلاحیت هاست.
شورا معتقد است بیان علنی علت ردصلاحیت ها خلاف اخلاق اسلامی است. حرف دقیق و درستی است. اما شورا می تواند مشروح دلائل و مستندات ردصلاحیت یا عدم احراز صلاحیت را در اختیار نامزد ها قرار دهد و افراد به اختیار و برای تنویر افکار عمومی، دلائل شورا را منتشر کنند.
راه حل نهایی اینست که رسانه ها و دلسوزان و منتقدان از نامزدها درخواست کنند، بجای اعتراض و حرف های کلی، مشروح دلائل ردصلاحیت خود را از شورای نگهبان مطالبه کنند و آنرا علنی و منتشر سازند.
این اقدام می تواند صلاحیت نامزد و تصمیم شورای نگهبان را مورد قضاوت شفاف افکار عمومی قرار دهد.
@mahdian_mohsen
انقلاب هر میزان قوی تر می شود
آزمایش هایش سخت تر می شود؛ آنهم برای مدعیان.
دوران،دوران آزمایش انقلابیون است.
دوران خالص سازی.
دوران پاک سازی.
والله لتمحصن... والله لتغربلن ثم لتغربلن...
@mahdian_mohsen