آقا مهدی
💌نامه ای شیرین و خواندنی از یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس که بعد ۳۱ سال پیکرش به دست خانواده اش
بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت برادر عزیزم
پس از عرض سلام، امیدوارم حال خودم خوب باشد و همیشه سلامت باشم. بعد از آن همه دردسر که در راه پادگان داشتیم، آمدیم خط مقدم. همین الان که این نامه را می نویسم، دو تا خمپاره زدند بغلمان.
خلاصه برایت بگویم. آتش خمپاره است. دیشب قرار بود حمله کنیم و یک تپه را بگیریم. ما این جا کنار یک تنگه هستیم که عراقی ها از آن تنگه جاده را میبینند و جاده را می زنند، موقعی که با (یکی دیگه زدند) تویوتا می آمدیم، پنج یا شش تا خمپاره زدند بغل ماشین و قرار بود برویم و یک تپه که جلویمان قرار دارد، بگیریم. و بعد از تپه، دشت صاف تا مندلی (یکی دیگر خمپاره زدند) در مقابلمان قرار دارد.
برایت بنویسم که وقتی ساعت ۴ بعد از ظهر از سفارت راه افتادیم (یکی دیگه زدند) ساعت ۶ صبح، رسیدیم به اسلام آباد غرب و تا بعد از ظهر ول بودیم. بعد از ظهر آمدند و پلاک دادند و ما را به عنوان امدادگر رزمی به سومار فرستادند و شب رسیدیم آنجا.
به ما گفتند که آیا شما آموزش دیدید. و ما هم که آموزش ندیده بودیم فردایش فرستادند پادگان ششدار ایلام. یک هفته آنجا بودیم و بعد از آموزش تئوری، یک روز هم در درمانگاه ایلام بودیم.
در درمانگاه، باند برای باندپیچی نبود و خلاصه برگشتیم به پادگان و ما را فرستادند به اورژانس مادر تیپ محمدرسول الله (صلوات الله علیه) و از آنجا آمدیم به گردان باهنر، دسته ۳ که لب خط قرار دارد فرستادند و شب همانروز قرار بود حمله کنیم که حمله به عقب افتاد و بچه ها می گویند شاید امشب حمله کنیم. خلاصه نیامده یک حمله به تورمان خورد.
توجه توجه. همین الان معاون گردان آمد گفت ساعت ۵/۵ بعد از ظهر حرکت خواهیم کرد و حتمی امشب حمله خواهیم کرد و خلاصه برادر جان. امشب ما حمله خواهیم کرد و من چون وقت نیست، نامه را تمام می کنم.
لطفا اگر بعد از حمله نامه ننوشتم، نگران نشوید چون من نامه نوشتن بلد نیستم و اگر توانستید به آدرس پشت نامه، نامه بنویسید و چون خودکار مال کس دیگری است، او هم می خواهد نامه بنویسد، دیگر چیزی نمی نویسم و فقط سلامتی همگی شما را از خداوند، خواهم. به همه سلام برسانید
والسلام
#شهید_بهروز_صبوری| #دفاع_مقدس
🖥 @mahdihoseini_ir