❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#خاطرات_شهید
✍سال گذشته وقتی آقا مهدی کتفشون مجروح شده بود داشتیم برمیگشتیم سوریه که تو هواپیما نزدیک فرودگاه دمشق بودیم .دم دمای رسیدنمون بود که دیدم آقا مهدی داره باند دستشو باز میکنه بهشون گفتم داداش مهدی چیکار میکنی؟؟؟ بهم گفت داداشی اگه الان سید مسئولم منو اینجوری ببینه به من میگه برگرد٬ منم نمیخوام برگردم!!!
✍باند و باز کرد بعد اینکه سید اومد و رفت دوباره براش بستم یادش بخیر برای کارش از جونش مایه گذاشت مزدشم گرفت
#شهید_مهدی_حسینی
راوے : #همرزم_شهید
iD ➠ @mahdi59hoseini 🕊🕊
🌷 #خاطره
🍃🌹| #شهید_مهدی_حسینی
سال گذشته وقتی آقا مهدی کتفشون مجروح شده بود،
داشتیم برمیگشتیم سوریه که تو هواپیما نزدیک فرودگاه دمشق بودیم.
دم دمای رسیدنمون بود که دیدم آقا مهدی داره باند دستشو باز میکنه
بهشون گفتم داداش مهدی چیکار میکنی؟؟؟
بهم گفت داداشی اگه الان سید مسئولم منو اینجوری ببینه به من میگه برگرد٬
منم نمیخوام برگردم!!! باند و باز کرد بعد اینکه سید اومد
و رفت دوباره براش بستم یادش بخیر برای کارش از جونش مایه گذاشت مزدشم گرفت...
🖊راوے : #همرزم_شهید .
.
.
🆔 @mahdi59hoseini
🌐 instagram.com/shahid_mahdi_hoseini
خیلی زینبی بود و نسبت به عمه ی سادات حساسیت خاصی داشت، همیشه می گفت : تا زمانی که به من احتیاج داشته باشند، تو سوریه می مونم و از ناموس امام حسین (علیه السلام) پاسداری می کنم.
یادم هست که می گفت با چند نفر از دوستانم با هم نشسته بودیم و در مورد سوریه صحبت می کردیم. اگر سوریه سقوط کرد چیکار کنیم
هر کدام از دوستان یه چیزی میگفت.
یکی گفت میرم لبنان یکی عراق، اون یکی ...
هرکس یه جایی گفت، اما وقتی نوبت به مهدی رسید.
لبخند همیشگی خودش زد گفت: من ميرم حرم بی بی زینب دم در حرم میمونم
تا آخرین قطره خونم از حرم خانم پاسداری می کنم.
اونجا بود که رفقاش به اذعان خودشون به تفکر #مهدی حسادت کردند...
❤️ #شهید_مهدی_حسینی
🍃📝 به روایت #همرزم_شهید
@mahdihoseini_ir🌹🕊