لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
پشت صحنه تولید محتوا
کاملشو شب هستم میذارم
بنظرتون مداحی بذارم روش یا صدای خودم باشه؟!
یه شعر زیبا برا حضرت علی اکبر بود همراه کار زمزمه کردم
ولی تا اینجا که رسیدم
تو دستمو گرفتیا حسین جان
اینجای زندگی سخت شده برام
محکم تر بگیر عزیز دلم❤️
@mahdipouraskari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببین برای تولید محتوا کجاها باید بیایم😄😍
صدام کلا نیومد اینقدر صدا بلند بود😂
از ما استخوان هایی خواهد ماند
که حسین را دوست دارد
وروحی که آواره ی اوست.
#مناسبتی
@mahdipouraskari
می گفت هروقت گره کور به کارت افتاد
خدا رو اینطوری قسم بده:
الهی برقیه...
@mahdipouraskari
می گویند بچه ها
تازه در سه سالگی می فهمند
بدن از دوقسمت سروبدن
تشکیل شده…
#یارقیه
@mahdipouraskari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میشه بگیکه من هنوز نازم؟!😭
@mahdipouraskari
تنها قابی که در پهنای دکورم خودنمایی میکند همین اسم زیبا و بابرکت است.
که این قاب داستانی دارد بس مفصل...
قبلا که به محضرتان عرض کرده ام
اما مجددا جهت اطلاع عزیزان جدیدالورود اندکی نطق میکنم.
اسفند سال ۹۸ بعد از انتشار خبر فراگیری کرونا آن ویروس لعنتی(البته برای بنده نعمت بود)
همه جا از جمله حوزه و مدارس و دانشگاه ها تعطیل شدند.
سر بیرون می آوردی ماسک و الکل به صورتت پاشیده می شد.
حتی به آسفالت های بدبخت کف خیابان هم رحمی نمی شد.
در حوزه من بعلت واحد های زیاد درسی و حجره نشینی فرصت زیادی برای تمرین خط و قلمی کردن کاغذ پیدا نمی کردم و همیشه در حال دویدن از کلاسی به کلاس دیگر بودم.
ویروس کووید۱۹ مرا مجبور کرد به آغوش گرم وطن یعنی شهر نخل و خرما بافق یزد برگردم.(البته اکنون آنجا گرم نیست جهنم است...بخاطر تابستان است)
مرا می گویی؟
چو مرغی که از قفس رها شده...
باور کردنی نبود که بتوانم بدون استرس درس و کلاس خطاطی کنم.
در جیبم که عنکبوت لانه بسته بود
جز تعدادی خودکار مفلوک و یک زیردستی چرمی و چندتا ماژیک چیزی نداشتم.
یاعلی گفتم و شروع کردم به خط خطی ...
عجب حال و هوایی بود...هنر عجیب آرامش را به قلبت هدیه می دهد.
در حال و هوای خودم سیر میکردم که ندای پدر بلند شد :
برخیز و جهت گذران زندگی ات و آینده نامعلومت توشه ای ذخیره کن چه کار بهتر از بنایی؟
به دستان لطیف هنری ام نگاه کردم
آخر این دستهای هنرمند چگونه باید ملات هم بزند و آجر پرت کند؟
هیچ سنخیتی بین خوشنویسی و بنایی دیده نمیشد...
خدایا چه کنم؟
دلت برایم نمی سوزد؟
ادامه در متن بعدی...