eitaa logo
مهدی یاوران جوان
179 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
625 ویدیو
56 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃☀️🍃 🍃آن را که به زلـف تو دل آویخته باشــــد ☀️گر ملک جهانش رود از دست٬ غمی نیست 🍃ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا..‌. اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج 🍃☀️🍃 @mahdishoshyavaran✨🌸 ❱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلااامم😍✋🏻 حالتون چطوره؟؟ اعیاد شعبانیه رو به همه ی شما عاشقان ائمه ی اطهار تبریک میگم🌸🌿 میدونید که دو روز دیگه تولد بابا مهدی مون هست😃🌱 میگم... چقدر در مورد مادر آقامون میدونی🤔 میدونی چیشد که یهو مادر منجی عالم بشریت شدن😳⁉️ در مورد ولادت بابا مهدی چقدر خبر داری🤨 کم؟☹️ متوسط؟🙁 خیلی؟😃 میخوایم ان شاءالله از امروز تا ۱۷ اسفند ( ۱۵ شعبان ) جواب این سوالات رو در غالب داستان واقعی با کمی چاشنی طنز بررسی کنیم😉✨ راستی! چیزایی که قراره براتون تعریف کنیم با مراجعه به کلیه ی منابع مربوط به موضوع تنظیم شده و حتی یک کلمه به عنوان تخیل آورده نشده‼️🌸 میتونید این جلسات رو با هشتگ دنبال کنید🌼💫 @mahdishoshyavaran 💚🌱
مهدی یاوران جوان
سلااامم😍✋🏻 حالتون چطوره؟؟ اعیاد شعبانیه رو به همه ی شما عاشقان ائمه ی اطهار تبریک میگم🌸🌿 میدونید که
میریم تا اولین جلسه از از ولادت بابامهدی مون رو بررسی کنیم☺️🌱 ۱ طبق قولی که دادیم اول میخوایم ببینیم مادر آقامون کی بودن و چطور وارد خاندان امامت و در آخر مادر امام زمان مون شدن❤️🦋 همین اول بگیم که نام مادر آقا در ابتدا ملیکا و بعد از مسلمان شدن شون به نرگس یا نرجس تغییر کرد😇🍃 ما توی داستان مون با نام نرگس از ایشون صحبت میکنیم🌷 نرگس دختر یَشوعا فرزند قیصر روم بود که نسب مادرش به ( شَمعون الصَّفا ) وصی حضرت عیسی میرسید✨🌹 وقتی که نرگس به ۱۳ سالگی رسید ، پدر بزرگش ، قیصر ، تصمیم گرفت تا اون رو به عقد یکی از نوه هاش که پسر عموی نرگس میشد در بیاره😄🌱 برای همین دستور داد سیصد نفر از کشیشان و راهبان 👳🏻‍♂( منظور عابدان و روحانیون مسیحی) از نسل حواریین ( که شاگردان حضرت عیسی بودن ) و همچنین از بزرگان روم🤵🏻نهصد نفر رو دعوت کرد و سرلشکران و فرماندهان و سرکردگان عشایر رو که چهار هزار نفر میشدند هم به این مجلس دعوت کرد♥️🕊 پس نشون میده جشن خیلی بزرگی بوده😲💐
مهدی یاوران جوان
میریم تا اولین جلسه از #گزارش_لحظه_به_لحظه از ولادت بابامهدی مون رو بررسی کنیم☺️🌱 #قسمت ۱ طبق قولی ک
در اون جشن تختی رو به صحن قصر آوردن که بلندی اون چهل پله بود!و با انواع جواهر 💎 تزیین شده بود و از اشیاء ارزشمند قصر به حساب میومد☘ بعد صلیب هارو اطرافش چیدن و آقا دوماد🤵🏻قدم روی تخت گذاشتن و اسقف ها ( مسئولیت نظارت و رهبری بر کلیسا ها و کشیش هارو داشتن🍂) به احترام آقا دوماد برخاستن و به حالت تعظیم ایستادن😊✨ حالا میخوان مراسم عقد و شروع کنن🥳 به دستور قیصر انجیل هارو باز کردن تا شروع کنن که ناگهان.... صلیب ها از بالای تخت سرنگون شدن و بر زمین افتادن و پایه های بلند اون تخت بزرگ لغزیدن😰و تخت در حالی که داماد بالای اون بود افتاد زمین و داماد بیچاره از ترس بیهوش شد😢 + دلم سوخت☹️ اسقف های گرامی با دیدن این مناظر ترسیدن😥 و بدن هاشون به لرزه افتاده بود و رنگ شون تغییر کرده بود😨 حالا به نظرتون چرا انقد ترسیدن🤔 باید بگم که سقوط صلیب ها در لحظه ی شروع عقد خبر از واقعه ای ناگوار برای مسیحیان میداد😱 بزرگ کشیشان اومد پیش قیصر و گفت : ای پادشاه ، مارو از انجام این ازدواج ناگوار معاف کن! چون باعث زوال دین و حکومت مسیحی میشه💥
مهدی یاوران جوان
در اون جشن تختی رو به صحن قصر آوردن که بلندی اون چهل پله بود!و با انواع جواهر 💎 تزیین شده بود و از ا
قیصر که از دیدن منظره ی سقوط تخت و بیهوش شدن داماد تعجب کرده بود😳به غلامان دستور داد : تخت رو بالا ببرید و پایه هاشو دوباره برپا کنید . بعد صلیب هارو بر روی آن بگذارید و برادر این داماد بخت برگشته ی سرنگون شده رو حاضر کنین تا نرگس رو به ازدواج او در بیارم . شاید نحس بودن این برادر با سعادت دیگری از بین برود😐💔 کارگزاران قصر که در تعجب مونده بودن با دستور قیصر دوباره به جنب و جوش در اومدن و غلامان تخت و آماده و تزیینش کردن✨💐 بعد پسر عموی دیگه ی نرگس و آوردن و اونم بالای تخت رفت😇🌱 چشم تون روز بد نبینه... وقتی اسقف ها و کشیشان بلند شدن تا مراسم عقد و شروع کنن ، دوباره پایه ها لغزید و تخت در حالی که داماد بالاش بود ، زمین افتاد😱 قیصر که از این ماجرا درمانده شده بود و چاره ای براش پیدا نکرد ، بسیار غمگین شد و با متفرق شدن مردم مجلس برگشت و به استراحتگاهش رفت🚶🏿‍♂ اون روز تموم شد در حالی که همه متحیر بودن و متاسفانه نرگس هم از وقوع این حوادث تعجب کرده بود!!!
مهدی یاوران جوان
قیصر که از دیدن منظره ی سقوط تخت و بیهوش شدن داماد تعجب کرده بود😳به غلامان دستور داد : تخت رو بالا ب
همون شب نرگس در عالم رویا خواب حضرت عیسی رو دید که با شمعون و عده ای حواریین توی صحن قصر جمع شدن بعد در همون مکانی که صبح به دستور قیصر چهل پله گذاشته شده بود ، به دستور حضرت عیسی یه منبری گذاشتن که سر به آسمون داشت. (یعنی خییلی بلند بود که تهش معلوم نبوده🤯🌱) بعدش پیامبر ما و امام علی و عده ای فرزندان شون همراه با یک جوون وارد قصر شدن🌷 حضرت عیسی به احترام اون حضرت از جا برخاستن و نزدیک رفتن و بهشون دست دادن و حضرت محمد رو در اغوش گرفت❤️🌸 پیامبر به اون جوونی که همراه شون اومده بود اشاره کرد و به حضرت عیسی گفتن: ای روح الله، من برای خواستگاری دختری از نسل وصی تو شمعون برای فرزندم ابومحمد آمده ام ( منظورشون آقا امام حسن عسکری هست☺️💐 ) حضرت عیسی با شنیدن این حرف پیامبر به شمعون گفتن : عزت و شرف برتو روی آورده😍نسل خود را با نسل محمد پیوند بده🌿 شمعون هم گفت قبول کردم😄🕊 وقتی شمعون جواب مثبت داد ، پیامبر از اون منبر بالا رفتن و خطبه ی عقد نرگس و پسرش امام حسن عسکری ( علیه السلام ) رو خوندن و ائمه و مسیح و حواریین شاهد ازدواج این عروس و دوماد بودن😍✨♥️ +شیرینیش کو؟😊😂
مهدی یاوران جوان
همون شب نرگس در عالم رویا خواب حضرت عیسی رو دید که با شمعون و عده ای حواریین توی صحن قصر جمع شدن بعد
نرگس از خواب بیدار شد و چیزایی که دیده بود رو توی ذهنش مرور کرد🧐 وقتی که علت سرنگون شدن تخت عروسی رو فهمید با خودش تصمیم گرفت که رویایی که راست و صادق هست رو برای هیچکس حتی پدر بزرگش هم نگه چون میترسید اونا با شنیدن عقد نرگس و پسر پیامبر ، تصمیم به قتل امام حسن عسکری بگیرن😥💔 چند روزی گذشت و نرگس همچنان تو فکر همسرش ( امام حسن عسکری ) بود و رازش و به هیچکس در میون نمیگذاشت انتظار دیدار حضرت لحظه به لحظه و روز به روز تو دل نرگس شعله میکشید و اونو بی تاب میکرد... به قدری از دوری امام حسن و ندیدن شون غمگین شده بود که اخرش مریض شد و لب به غذا و نوشیدنی نزد تا جایی که خیلی ضعیف شد😓 قیصر که سلامتی نوه ش رو در خطر میدید تصمیم گرفت یه کاری کنه تا نرگس خوب بشه. اون تمام پزشکان عالی روم رو حاضر کرد و از اونا دارویی برای بیماری نرگس خواست ، اما هیچ کدوم بیماری نرگس و تشخیص ندادن🤧 وقتی قیصر دید دیگه کاری از دستش برنمیاد ، فکر کرد مرگ نرگس نزدیک شده ‌. برای همین رفت پیش نرگس و گفت: ای نور چشمم ، آیا آرزویی در این دنیا داری که برآورده کنم؟؟ نرگس که منتظر این فرصت بود گفت😄: ای پدر بزرگ ، درهای آسایش را به روی خود بسته میبینم . اگه از اسیران مسلمانی که در زندان تو هستند شکنجه رو برداری ، زنجیر ها رو باز کنی ، بهشون رحم کنی و اونا رو ازاد کنی امید دارم که مسیح ( حضرت عیسی ) و مادرش ( حضرت مریم ) منو شفا بدن🙂🦋 قیصر تنها درخواستِ نرگس رو به سرعت انجام داد و برای خوشحالی اون ، به اسیران احترام گذاشت و دستور داد مهربون تر باهاشون رفتار کنن😇☘ نرگس که دید به حرفش گوش دادن برای اینکه پدر بزرگش همچنان به کارش ادامه بده ، نشون داد که حالش بهتر شده و کمی هم غذا خورد. قیصر با دیدن سلامت او ، بیشتر از قبلا به مسلمونا احترام گذاشت🤩🍃
مهدی یاوران جوان
نرگس از خواب بیدار شد و چیزایی که دیده بود رو توی ذهنش مرور کرد🧐 وقتی که علت سرنگون شدن تخت عروسی رو
نرگس از خواب بیدار شد و خوابی که دیده بود رو به یاد آورد و فهمید که از فردای اون شب امام حسن (علیه السلام) رو خواهد دید😍🌿 برای همین شهادتی که توی خوابش دیده بود رو دائم تکرار می کرد فردای اون شب نرگس خوابید و در خواب امام حسن پیش اون اومدن💫 نرگس گفت: چرا پس از آنکه دلم پر از محبت تو شد دیگر نزد من نیامدی؟ امام حسن فرمودن: ای نرگس، حالا که مسلمان شدی هرگز ملاقات تو رو ترک نخواهم کرد و هرشب به دیدار تو خواهم آمد💐 یکی از شب هایی که امام حسن به دیدار نرگس آمده بود گفت : به زودی جدت قیصر لشکری برای جنگ مسلمانان میفرستد و خود نیز همراه لشکر میرود . تو لباستو تغییر بده و در لباس کنیزان به طور ناشناس همراه لشکر بیا✨🕊 نرگس، طبق دستور امام حسن عسکری ، لباسی مثل کنیزان پوشید و همراه لشکر راه افتاد🌱 وقتی داشتن میومدن ، پیش قراولان مسلمان ( یعنی کسانی که جلوتر از لشکر برای نگهبانی حرکت میکنن ) اونا رو اسیر کردن😥 بقیش بمونه برای فردا شب 😜👋🏻🏃🏻‍♂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🌟🌹 🌹همۀ هستی‌ام 🌟گاهی که دلم می‌گیرد، روزی را در خیالم به تصویر می‌کشم و دلم را به آن تصویر آرام می‌کنم. روزی که فریاد می‌کشم و تو را فریاد می‌زنم. با فریادی مستانه به عالم اعلام می‌کنم که نه دنیا می‌خواهم نه آخرت، زیرا به دنیا و آخرتم دست یافته‌ام و عاشق شده‌ام، عاشق کسی که دنیا برای او پابرجاست و همۀ بهشت، اندکی از بهای عشق اوست. 🌹🌟🌹 🌟دلم را به همه نشان می‌دهم تا بدانند جز نقش تو هیچ نقش دیگری روی دلم نیست و در کلاس خدا جز نام و یاد و عشق تو چیز دیگری یاد نگرفته‌ام. یک روز این خیال، به حقیقت می‌پیوندد. 🌹شبت بخیر همۀ هستی‌ام! 🌹🌟🌹 @mahdishoshyavaran✨🌸 ❱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷اَلسَّلاَمُ عَلَي الْقَائِمِ الْمُنْتَظَرِ وَ الْعَدْلِ الْمُشْتَهَرِ 🌷سلام بر قيام كننده مورد انتظار، و عدل آشكار 📚فرازی از زیارت نامه حضرت مهدی(عج) 🌸سلام امام زمانم🌸 تمام سلام‌ها و تمام تحیّت‌ها نثار تو باد، ای مولایی که حقیقت سلام هستی. سلام بر تو و بر روز آمدنت... 🌷🌸🌷 @mahdishoshyavaran✨🌸 ❱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️🌺☀️ 🌺 روز ظهور، روز روشن شدن حقایق ☀️«يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ» در آن روز اسرار نهان آشكار می‌شود. (طارق/۹) ☀️🌺☀️ 🌺 امیرالمومنین علیه‌السلام فرمودند: «مَا مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ وَ أَنَا أَفْتَحُهُ وَ مَا مِنْ سِرٍّ إِلاَّ وَ اَلْقَائِمُ عَلَيْهِ‌السَّلاَمُ يَخْتِمُهُ» ☀️هیچ علمی نیست مگر آنکه من آن را افتتاح نمودم؛ و هیچ سرّی نیست، مگر اینکه قائم علیه‌السلام آن را پایان می‌بخشد. 📙بحارالأنوار، ج ۷۴، ص ۲۶۶ إثبات الهداة، ج ۵، ص ۱۵۰ ☀️🌺☀️ 🌺 با ظهور حضرت مهدی علیه السلام و برپا شدن دولت الهی، تمام حقایق روشن میشود؛ و دیگر هیچ چیز بر مردم پوشیده نخواهد بود؛ تمام اسرار خلقت آشکار میشود و هیچ نقطه ابهامی برای کسی باقی نمیماند. دروغ دانشمندان، رهبران سیاسی و مذهبی دنیا، برملا میشود؛ آن روز برای ستمگران، دروغگویان، شبهه‌اندازان، بدعتگزاران، مدعیان، پیروان باطل و... روز بسیار سختی‌ خواهد بود! ☀️🌺☀️ 🌺فقط خدا مى‌داند بر اثر پيشرفت علم و دانش و تكامل عقل، چه تحولات عظيم و گسترده‌اى در جهان رخ خواهد داد! و چه اسرار و رازهايى از جهان آفرينش و عالم خلقت آشكار خواهد شد! ☀️🌺☀️ @mahdishoshyavaran✨🌸 ❱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎈🎊🎈 🎈قدم ‌هایت بوسه‌گاه چشم‌هایمان ای گل نرگس 🎈جشن میلادت کاش به ضیافت ظهور می‌پیوست اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج 🎈🎊🎈 @mahdishoshyavaran✨🌸 ❱
🌹🌷🌹 🌹چگونه می‌توانيم در زمان غيبت امام زمان عجل الله، به آن حضرت خدمت کنيم 🌹پاسخ : خدمت به امام زمان عليه السّلام، خدمت به دين مقدّس اسلام است هر چه انسان به اسلام بيشتر خدمت کند به امام زمان عليه السّلام بيشتر خدمت کرده است، 🌷🌹🌷 🌹 چون امام زمان عليه السّلام کار شخصی به آن صورت ندارند که مثلا بخواهند سوار اسب شوند شما کمکشان کنيد، در هيچ يک از اين گونه مسائل احتیاجی به کسی ندارند، بهترين خدمت و کمکی که می‌توان کرد همان کاری است که خود آن حضرت هم مشغول آن کار هستند وخدمت به هدف آن حضرت است که تربيت انسانها می‌باشد 🌷🌹🌷 🌹و اينکه شما افرادی را که با شما در ارتباط هستند به سوی انجام واجبات و ترک محرّمات وتزکيه نفس بکشانيد. اين بهترين خدمتی است که می‌توان به آن حضرت کرد. 🌹لذا وظيفه واجب هر مسلمانی اين است که مردم را با آن حضرت آشنا کند تا مطيع فرمايشات او و اجداد و آباء طاهرينشان عليهم السّلام باشند. 📕《کتاب شریف انوارصاحب الزمان》 🌹🌷🌹 @mahdishoshyavaran✨🌸 ❱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مهدی یاوران جوان
نرگس از خواب بیدار شد و خوابی که دیده بود رو به یاد آورد و فهمید که از فردای اون شب امام حسن (علیه ا
ولادت بابامهدی😍🌱 از این به بعد فصل جدید زندگی نرگس شروع میشه😄🌸 بشر بن سلیمان برده فروش یکی از شیعیان و همسایه های امام هادی (علیه السلام) در سامرا بود . یک شب غلام امام هادی اومد پیش بشر و گفت که امام هادی کارت دارن بشر سریع آماده شد و رفت خدمت امام هادی. وقتی رسید ، امام هادی رو دید که با پسرشون امام حسن عسکری (علیه السلام) صحبت میکنن و خواهرشون حکیمه هم پشت پرده ای نشستن🌱 امام هادی به بشر فرمودن: ای بشر ، تو از فرزندان ابو ایوب انصاری هستی و ولایت اهل بیت همیشه در خاندانتان بوده و شما معتمدان ما هستید . من تو رو برای خرید کنیزی میفرستم و سِری رو به تو خبر میدم که سرفراز و نورانی خواهی شد و ولایت افزون خواهد گردید💐 بعد امام هادی نامه ای به خط و زبان رومی نوشتن و مهر زدن . و کیسه ای زرد بیرون آوردن که در اون ۲۲۰ دینار بود و به بشر دادن و فرمودن: این کیسه را بگیر و به شهر بغداد مسافرت کن و در ظهر فلان روز کنار رودخانه ی دجله برو . وقتی که رسیدی قایق های اسیران به بغداد میرسن و کنیزا رو میفروشن . اونجا عمرو بن یزید و پیدا کن و تمام روز از دور حواست بهش باشه تا وقتی که کنیزی رو با صفاتی که برات میگم بیاد . اون کنیز دوتا لباس حریر ضخیم روی هم پوشیده🌷 اون کنیز بر خلاف کنیزای دیگه اجازه نمیده که اون رو بفروشن و خریداران صورتش رو ببینن و با صدایی ناله مانند به زبان رومی میگه : وای از شکستن حرمت و آبروی من😔 در همون لحظات یکی از خریداران نزدیک میشه و به فروشنده میگه : عفت این کنیز میل منو به خرید او بیشتر کرد و حاضرم ۳۰۰ دینار طلا برای خرید او بپردازم 😲 اما اون کنیز رومی به اون شخص خریدار به زبان رومی میگه : اگر در لباس سلیمان بن داوود ظاهر شوی و ملکی همچون او داشته باشی ، هرگز به تو رغبت نخواهم کرد . پس بر مال خود رحم کن و آن را بر باد مده!!💥 عمروبن یزید به کنیز خواهد گفت : پس چیکار کنیم ؟😐 من باید تو رو بفروشم🙄 اون کنیز میگه : چرا عجله میکنی؟ من باید خریداری پیدا کنم که قلبم به امانت و وفای او اطمینان یابد🌹 ✨در اون هنگام تو نزدیک برو و بگو : من نامه ای از یکی از بزرگان دارم که اون رو به زبان و لغت رومی نوشته و صفاتش رو توضیح داده . این نامه رو به کنیز بده تا در گفتار صاحب نامه فکر کند و اگه راضی شد ، من وکیلم اون رو خریداری کنم🌸🍃
مهدی یاوران جوان
#گزارش_لحظه_به_لحظه ولادت بابامهدی😍🌱 از این به بعد فصل جدید زندگی نرگس شروع میشه😄🌸 بشر بن سلیمان برد
با این دستور امام هادی (علیه السلام) بشر بن سلیمان بلند شد و آماده ی سفر به سمت بغداد شد🌱 طبق فرموده ی حضرت ، وقتی اون به بغداد رسید قایق های کنیزان اومدن . بشر بعد از پیدا کردن عمرو بن یزید ، یک گوشه ایستاد و منتظر شد تا کنیز مورد نظر رو بفروشن🦋 بشر همچنان نگاه میکرد و فرمایشات امام هادی لحظه به لحظه عملی میشد😍تا وقتی که کنیز به عمروبن یزید گفت :‌ چرا عجله میکنی؟ من باید خریداری پیدا کنم که قلبم به امانت و وفای او اطمینان یابد . در این هنگام بشر نزدیک شد و نامه رو به عمروبن یزید داد و چیز هایی که امام هادی گفته بودن رو گفت🌿 عمرو نامه رو به کنیز داد و کنیز با دیدن نامه گریه ی شدیدی کرد😭و به عمرو بن یزید گفت: منو به صاحب این نامه بفروش که در غیر این صورت خودمو هلاک میکنم.. بشر و عمرو سر قیمت کنیز کمی صحبت کردن تا اینکه بر ۲۲۰ دینار توافق کردن و این همون مبلغی بود که امام هادی در اون کیسه ی زرد گذاشته بودن🌺💫 بشر کنیز رو از عمرو تحویل گرفت و همراه اون به اقامتگاهی که توی بغداد اجاره کرده بودن رفتن😇✨
مهدی یاوران جوان
با این دستور امام هادی (علیه السلام) بشر بن سلیمان بلند شد و آماده ی سفر به سمت بغداد شد🌱 طبق فرموده
اون کنیز که کسی جز نرگس نبود ، خییلی خوشحال بود و میخندید😍 وقتی که توی اقامتگاه بودن ، بشر دید که کنیز نامه ی امام هادی رو از آستین بیرون آورده و به صورت و چشماش میذاره بشر خییلی تعجب کرد و بهش گفت: آیا نوشته ای که صاحب آن را نمیشناسی انقدر دوست داری😳! نرگس سرگذشت عروسیش و سقوط صلیب ها و عقدش توسط پیامبر و دیدار با حضرت زهرا و امام حسن عسکری رو براش توضیح داد💚🌱 بشر پرسید : عجیبه🧐تو رومی هستی اما به زبان عربی هم صحبت میکنی!؟ نرگس هم گفت : آره ، جدم قیصر منو خیلی دوست داشت و در تعلیم من تلاش میکرد🌼اون زنی رو که چندین زبان میدونست معلم من کرد و صبح و عصر زبان عربی یاد میگرفتم تا تونستم با این زبان گفتگو کنم🌹 فردای اون روز شعر همراه نرگس به سامرا اومدن و نزد امام هادی رفتن🦋 ✨امام هادی (علیه السلام) به نرگس فرمودن : عزیز بودن اسلام و ذلیل شدن نصرانیت و شرافت اهل بیت چگونه به تو نشان داده شد؟🍃 نرگس گفت : یابن رسول الله، چگونه آنچه را که از من آگاه ترید برای شما توضیح بدم؟💐 امام هادی فرمودند : دوست دارم هدیه ای به تو بدم ، ده هزار درهم رو میخوای یا بشارتی که تو رو به شرافت ابدی سرفراز خواهد کرد⁉️ نرگس که مسیر طولانی از روم تا سامرا رو در انتظار این بشارت اومده بود گفت : بشارت رو میخوام😊🌸 💥امام فرمودند : به تو بشارت میدهم فرزندی را که شرق و غرب دنیا را مالک میشود و زمین را پر از عدل و داد میکند ، همچنان که پر از ظلم شده باشد❤️🌿 نرگس پرسید : پدر آن فرزند کیست؟ حضرت فرمود: آن فرزند از کسی است که پیامبر در فلان شب تو را برای او خواستگاری کرد💛🕊 آیا به یاد می آوری که مسیح و وصی او ، تو را به عقد چه کسی در آوردند؟! 🌺نرگس گفت: به عقد فرزند شما امام حسن ( علیه السلام)☺️☘ امام هادی فرمودند : آیا او را میشناسی؟ گفت : چگونه همسرم را نشناسم! از آن شبی که به دست حضرت زهرا مسلمان شدم تا دیشب، شبی نبوده که به ملاقات من نیاید...💫 بعد امام هادی به غلام شون گفتن : حکیمه را نزد من بیاور🌱 وقتی حکیمه اومد ، حضرت فرمود : ای خواهر ، این است آن کسی که خبرش را به تو داده بودم❤️ حکیمه از خوشحالی نرگس و در آغوش گرفت🤗💛 امام هادی فرمود : ای حکیمه ، او را با خود ببر و احکام اسلام را به او بیاموز🌼زیرا این دختر همسر فرزندم حسن و مادر آخرین امام است . . .😍🧡
مهدی یاوران جوان
اون کنیز که کسی جز نرگس نبود ، خییلی خوشحال بود و میخندید😍 وقتی که توی اقامتگاه بودن ، بشر دید که کن
روزها‌ یکی بعداز دیگری میگذشت😍🌱 و نرگـس به عنوان همسر امام حسـن عسکری ″علیـه السـلام ″ در خانه ایشان مورد توجه و محبـت همگی بود🌸❤️ اما از آینـده تابناک و پر افتخـاراو به عنـوان مادر موعود امت ها کسـی جز امام و حکیمه خاتون،کسی خبر نداشت!♥️ در روزگاری که امام دهم یعنی امام هادی ″ علیه السـلام ″،به شهادت رسیده بودن💔 و امام حسـن عسکری ″علیه السـلام″،درسن ۲۲سالگی بودند ، نرگـس مهدی مـوعود ″عج″🌿را حامـله شد اما خواسـت خدا این بود که فرزنـد اونهـا،ازچـشم دشمنانی که سال ها به دنبال نابـودی او بودن،مخفی بمونه‼️ حالا‌ ۹مـاه از دوران بارداری نرگـس میگذشت،ولی در کمال ناباوری هیـچ اثری از حاملگی او دیده نمی‌شد! 🤔 حتی حکمیـه خاتون هم از این مسئله اطلاعی نداشت تا اینکه درروز پنجشنبه چهاردهم شعبان سال ۲۵۵هجری امـام حسن عسکـری ″علیـه السلام″ حکیمه‌خاتـون رو به منزل خودشون دعوت میکنن و به ایشون میگن👇🏻🧐 ای عمـه دوست دارم،امشب افطار پیش ما باشی💚زیرا آن فرزندی که از خدا برای من طلب میکـردی ومنتظـرش بودیم؛ در این شب بدنیا خـواهد آمد! 😄✨ و پروردگـار با ظاهـر کردن حجـت خود و جانشیـن من✋🏻 تورا خوشحـال میکنـد💐 عمه جان،امشـب فرزندی به ما عطا میگـردد که قائـم آل محمـد ″عج″ است و زمیـن را پس از آنکه از مـرده است، زنده میکنـد❤️ + یه صلوات تقدیم به قائم آل محمد😍💚 { اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم }
مهدی یاوران جوان
روزها‌ یکی بعداز دیگری میگذشت😍🌱 و نرگـس به عنوان همسر امام حسـن عسکری ″علیـه السـلام ″ در خانه ایشان
حکیمه با عجله به خونه ی امام حسن اومد و پیش امام حسن رفت و پرسید: آیا به راستی امشب آن فرزند متولد میشود؟😃 امام حسن گفتن : آری😄🍃 حکیمه که داستان نرگس رو میدونست و بشارت امام هادی رو درباره ی اون شنیده بود ، برای اطمینان بیشتر پرسید : ای آقای من🌸فدایت شدم❤️مادر این فرزند بلند مرتبه کیست ؟ امام پاسخ داد : نرگس🦋 حکیمه علاقه ی زیادی به نرگس داشت و نرگس هم متقابلا در احترام به او از کوششی دریغ نمیکرد ، به اندازه ای که هروقت حکیمه رو میدید میومد و دستاش رو میبوسید و با دستش کفش های ایشون رو در می اوردن✨💚 وقتی که امام حسن خبر داد امشب شب ولادت اون فرزند از نرگس هست ، حکیمه وارد اتاق نرگس شد☘ نرگس به استقبالش اومد و گفت : فدایتان شوم😍حالتان چگونه است؟🌱 حکیمه گفت : من و تمام عالم فدای تو شویم!😇🌸 نرگس گفت : اجازه دهید کفش های شما رو از پایتان در بیاورم و در خدمت شما باشم . و خم شد اما حکیمه خودشو بر قدم های نرگس انداخت و پاهای نرگس و بوسید و گفت: تو سرور من هستی!❤️ به خدا قسم نمیگذارم کفش هایم را در بیاوری . خود نیز با تمام وجود در خدمتگذاری تو آماده ام...☺️🌹
مهدی یاوران جوان
حکیمه با عجله به خونه ی امام حسن اومد و پیش امام حسن رفت و پرسید: آیا به راستی امشب آن فرزند متولد م
نرگس از حرفا و رفتار حکیمه تعجب کرده بود😳چون هرکاری که میخواست انجام بده نمیگذاشت در همین حال اون خبر بزرگ رو به نرگس گفت: خداوند فرزندی به تو عطا کرده که امشب متولد میشود❤️🌸آن مولود پسری عظیم الشان در دنیا و آخرت است و او باعث گشایش کار های مومنین است😍🌱 نرگس که منتظر این خبر نبود از حرف عمه ی امام خجالت کشید و با شرم و حیا و تعجب گفت : ای خانم من ، این سخن چیست که میگویید؟! حکیمه گفت : تو خانم و سرور من و سیده ی زنان این روزگار هستی و از این مقام خود تعجب نکن☺️🌼 اما حکیمه آثار بارداری رو در نرگس نمیدید❓ برای همین از حال نرگس پرسید و اون گفت : ای عمه ، من چیزی احساس نمیکنم... حکیمه به امام حسن عسکری گفت : ای آقای من🦋فدایت شوم💚اثری از بارداری در نرگس نمی‌بینم؟! 🌺امام فرمودن : به راستی که مولود امشب از او خواهد بود🌷 ای عمه جان ، مادر فرزندم همانند مادر موسی است که تا هنگام ولادت علائم بارداری در او آشکار نمیشد ؛ چرا که فرعون شکم زن های باردار را می درید تا به موسی دست یابد و این فرزند مانند موسی است💐✨ ای نرگس، فرزند تو پسر است و اسم او ❤️محمد❤️است و امام پس از من اوست💫 با شنیدن این سخنان ، عظمتی در چهره ی نرگس آشکار شد😍و پرسید : آن فرزند امشب متولد میشود؟🌹 امام حسن پاسخ داد : آری🌿 پرسید : در چه ساعتی از شب ؟🌙 فرمود : همزمان با طلوع فجر متولد خواهد شد🌝🌟
مهدی یاوران جوان
نرگس از حرفا و رفتار حکیمه تعجب کرده بود😳چون هرکاری که میخواست انجام بده نمیگذاشت در همین حال اون خب
هنگام غروب روز چهاردهم، بعد از نماز مغرب و عشا سفره ی افطار آوردن و حکیمه با نرگس افطار کردن☕️ بعد از افطار نرگس خوابید و حکیمه برای مراقبت از نرگس کنارش استراحت کرد و امام حسن هم در گوشه ی دیگه ی اتاق خوابیدن🍃 حکیمه بعد از کمی استراحت، قبل از وقت همیشگی برای نماز شب برخاست و توی حیاط وضو گرفت و به اتاق برگشت و همچنان در فکر وعده ی امام بود🤔✨ بعد از نماز شب برای تعقیبات نشست و لحظه ای خوابش برد😴 ناگهان بیدار شد و دید امام حسن و نرگس برای نماز شب برخاستن و نرگس به حیاط رفت و بعد از وضو برگشت☘ بعد هرکدوم به محراب شون رفتن و به نماز شب مشغول شدن✨🌙 نرگس نماز شبش رو تموم کرد و به رختخوابش برگشت و خوابید اما امام حسن در محراب ماند و حکیمه هم نخوابید و همچنان منتظر واقعه ی عظیم بود🧐🌷 چند ساعت گذشت و حکیمه فکر کرد فجر طلوع کرده🤨برای همین به حیاط رفت و به آسمون نگاه کرد . ستاره های آسمون نشون میداد که پایین تر اومدن و فجر نخست پدیدار شده بود🌖 برای لحظه ای سوالی در قلب حکیمه رخنه کرد و با خودش گفت : اینک طلوع فجر نزدیک است ، اما هنوز وعده ی امام ظاهر نشده🤯! ناگهان صدای امام رو شنید که به او گفت : عمه جان در وعده ام شک مکن و به وقوع خواهد پیوست و لحظه ای بیشتر نمانده است🌸🍃 بعد حضرت به سجده رفت و ذکری گفتن که حکیمه متوجه ش نشد . حکیمه از اون گمان خجالت زده شد و به اتاق برگشت و به تلاوت سوره های سجده و یاسین مشغول شد🌱
مهدی یاوران جوان
هنگام غروب روز چهاردهم، بعد از نماز مغرب و عشا سفره ی افطار آوردن و حکیمه با نرگس افطار کردن☕️ بعد
در همین حال اون لحظه فرا رسید😍💚 امام حسن به حکیمه گفت: ای عمه ، سوره ی قدر را بر او تلاوت نما💐 حکیمه سوره ی قدر رو شروع کرد و ناگهان دید که کودک نرجس هنوز به دنیا نیامده اما سوره رو با حکیمه تلاوت میکنه و به حکیمه سلام میکنه😳 حکیمه از سلام کودک تعجب کرد و نزد امام دوید . امام فرمود : ای عمه ، از کار خدا تعجب مکن ❗️ آیا نمیدانی که خداوند مارا در خردسالی ناطق و گوینده ی حکمت میکند و در بزرگسالی حجت خود قرار میدهد💥 حکیمه دوباره پیش نرگس برگشت و نرگس دستان عمه رو در دستان خودش گرفت و چشمانش رو محکم بر هم فشرد. بعد ناله ای زد و شهادتین رو خوند ناگهان نرگس از دیده ی حکیمه ناپدید شد😥 جوری که بین نرگس و حکیمه پرده ای کشیده شده باشه🌼🌿 حکیمه نگران شد و فریاد زنان پیش امام حسن رفت 😰 اما امام فرمود : برگرد که او را در جای خود خواهی دید💫