ديروز ميخنديدم ، امروز ميخندم ، فردا هم خواهم خنديد . . .
فقط چون به خودم قول دادم ك ،
حال خوبی داشته باشم . .
این زندگی خیلی كوتاه تر از اونه ك بخوام هر شبش رو با چشمهای خیس صبح کنم !
گفت : اگه یه ماشینِ زمان داشتی ، باهاش میرفتی گذشته یا آینده !؟
دستامو دورِ لیوان چای سفت حلقه کرده بودم ،
نگاش کردم ، گفتم : هیچکدوم !
گفت : بگو دیگه !؟ یکیشونو انتخاب کن !
گفتم : اگه ماشین زمان داشتم ، نه میرفتم گذشته
نه میرفتم آینده .
گفت : پَس چیکار میکردی دیوونه !؟
گفتم : زمان رو همینجا متوقِف میکردم وُ تا ابد به بهونهیِ سرد شدن این فنجونِ چای همینجا پیش تو میموندم !
‹ وقتی دو نفر شیفته یك دیگر میشوند ،
کوچکترین اشاره ، کوچکترین تماس ، کوچکترین نگاه برای اینها ؛ به اندازهی
عالمی قیمت دارد...
یه دختر بچه زنگ زد گفت ‹ الو بابایی ؟! › گفتم اشتباه گرفتی ولی طوری ذوق مرگ شدم که هرچی میخواست براش میخریدم . حالا میفهمم چرا نقطه ضعف هر پدری
دخترشه :) ♥️ !
مَهدیآ؛
که تو خداوندِ رویدادهای محالی
از شبلی پرسیدند ك : ‹ توکّل چیست !؟ ›
گفت : ‹ در دیدار دل فراموش کردن همه کس ›
مَهدیآ؛
« كانت كُلَّما تَنَّفستْ تَأَلمَّت ... »
هر بار كه نفسش را فرو مي برد ، درد جانش را فرا مي گرفت....
میگفت ؛
دیوونه به معنای بدش نه؛به معنی خوبش ،دوست داشتنیش،کسیه که ادم حالش باهاش خوب باشه
مث خوده خودت....!🥲
مَهدیآ؛
تو مطبِ دکتر یه دختره نشسته بود کنارم ؛ سرم تو گوشیم بود و داشتم لبخند میزدم . . ماسک
پیام های شما مثل پیام های عادی بقیه نیستن
پیام های شما دلیلِ خوشحالیِ مَنَن...!