✨ما مِن رَجُلٍ يكونُ بأرضٍ قِيٍّ فيؤذّنُ بِحضـرةِ الصَّلاةِ و يُقِـمُ الصَّلاةَ ، إلاّ صلّى خَلفَهُ مِنَ الملائكةِ ما لا يُرى طَرَفاهُ .
🍃 كسى نيست كه در دشتى باشد و به هنگام نماز اذان بگويد و نماز بر پاى دارد، مگر آن كه پشت سر او صفى از فرشتگان كه دو سوى آن ناپيداست، به نماز مى ايستند.
📚( كنز العمّال : ۲۰۹۳۰ )
#اذان
#نماز_اول_وقت
eitaa: ایتا
🆔@mahdiyeh_garmsar
❀ ⃟⃟ ⃟ ⃟•✿•═══•🦋•═══•༻⃘⃕❀༅
9.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸برای ارتباط با امام زمان چه عمل منظم روزانهای را توصیه میکنید؟
🎙استاد مؤیدی
#امام_زمان_عج_الله
eitaa: ایتا
🆔@mahdiyeh_garmsar
❀ ⃟⃟ ⃟ ⃟•✿•═══•🦋•═══•༻⃘⃕❀༅
#مهدیه_بزرگ_گرمسار
#وصیت
*وظیفه دیگران نسبت به محتضر
_واجب است او را به پشت، طوری بخوابانند که کف پای او به سمت قبله باشد.
_رو به قبله کردن محتضر بر هر مسلمان واجب است و اجازه گرفتن از ولیّ او لازم نیست.
💢نشر بدون لینک مهدیه گرمسار، جایز نیست.
eitaa: ایتا
🆔@mahdiyeh_garmsar
❀ ⃟⃟ ⃟ ⃟•✿•═══•🦋•═══•༻⃘⃕❀༅
6.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❀•🌺•༻⃘⃕❀༅🌺•༻⃘⃕❀༅🌺•༻⃘⃕❀༅
🌷بیوگرافی شهید گرامی علی اکبر رشمه زاد 🌷
🌺نام : علی اکبر
🌺نام خانوادگی : رشمه زاد
🌺نام پدر : عباس
🌺محل تولد : روستای رشمه _گرمسار
🌺تاریخ تولد : ۱۳۴۳/۰۵/۱۶
🌺مسئولیت : سرباز
🌺تاریخ شهادت : ۱۳۶۷/۰۲/۰۱
🌺محل شهادت : منطقه جنوب
🌺محل دفن : گرمسار _ روستای رشمه
❀•🌺•༻⃘⃕❀༅🌺•༻⃘⃕❀༅🌺•༻⃘⃕❀༅
❀•🌺•༻⃘⃕❀༅🌺•༻⃘⃕❀༅🌺•༻⃘⃕❀༅
🌷 زندگینامه شهید گرانقدر علی اکبر رشمه زاد 🌷
بسم الله الرحمن الرحیم
علی اکبر رشمه زاد ، فرزند عباس ، در شانزدهمِ مرداد ماهِ سالِ هزار و سیصد و چهل و سه ، در روستای رشمه گرمسار به دنیا آمد .
دوره ابتدایی ، راهنمایی و متوسطه را در رشمه و کردوان گذراند .
برای تحصیل در رشته دامپروری وارد دانشگاه شد . دو سال در مامازن و در دانشگاه ابوریحان بیرونی و دو سال هم در زنجان تحصیل کرد . پس از پایان دانشگاه ، دوبار به عنوان سرباز در جبهه حضور پیدا کرد.
سرانجام در اولِ اردیبهشت ماهِ سالِ هزار و سیصد و شصت و هفت در منطقه جنوب ، شیمیایی شد و به شهادت رسید . پیکر مطهر ایشان پس از تشییع در روستای رشمه به خاک سپرده شد .
✓از این شهید گرانقدر وصیتنامه ای در دسترس نیست .
❀•🌺•༻⃘⃕❀༅🌺•༻⃘⃕❀༅🌺•༻⃘⃕❀༅
❀•🌺•༻⃘⃕❀༅🌺•༻⃘⃕❀༅🌺•༻⃘⃕❀༅
🌷خاطراتی از زندگانی شهید عالیقدر علی اکبر رشمه زاد 🌷
🌺 مادر شهید
شیمیایی شده بود . وقتی ما رسیدیم ، پیکرش را شسته بودند . روی صورتش را کنار زدم ، کبود بود . چون جسمش را شناسایی نکرده بودند ؛ دوازده ، سیزده روز از این شهر به آن شهر منتقلش کرده بودند .
🌺 خواهر شهید
همیشه شب های تابستان پشه بند می زدیم . یک شب دیدم از داخل پشه بند صدای گریه می آید .
تعجب کردم .
از مادرم پرسیدم : صدای گریه کیه ؟
مادرم گفت : صدای علی اکبره . رادیو رو برده توی پشه بند ، داره دعای کمیل گوش می ده و گریه می کنه .
eitaa: ایتا
🆔@mahdiyeh_garmsar
❀•🌺•༻⃘⃕❀༅🌺•༻⃘⃕❀༅🌺•༻⃘⃕❀༅