﷽
🔘 وقتی امتحان سخت شد
🔰 خداوند در سوره عنکبوت میفرماید:
«آیا مردم گمان کردهاند که به حال خود رها میشوند همین که بگویند ایمان آوردیم، و مورد آزمون قرار نمیگیرند؟»
✍️🏻 خداوند مؤمنان را برای آشکار شدن صدق ایمانشان میآزماید. این امتحانات، بهویژه در شرایط پیش از ظهور، سختتر میشود؛ مخصوصاً برای کسانی که محبت امام زمان(عجلاللهتعالیفرجهالشریف) را ادعا میکنند.
⬅️ عمل به خودی خود ارزش ندارد؛ صداقت و پایداری در ایمان مهم است. مثل داستان حضرت ابراهیم(علیهالسلام)، که مأمور قربانی کردن اسماعیل شد. خدا به خون اسماعیل نیازی نداشت؛ بلکه صدق و تسلیم ابراهیم را میخواست.
🔖صدق واقعی کجا محک میخورد؟
در امید به لقاء الهی. ایمان واقعی آن ایمانی است که از درون انسان، شوق به ملاقات خدا میجوشد و میرویَد.
وقتی ایمان در دل جا میگیرد، اگر دل سالم باشد، نه بیمار، شوق لقاء الهی در آن شعلهور میشود. دل سالم نهتنها آماده است، بلکه بیتاب و مشتاق است.
▫️مثل حاج قاسم در شب آخر، که بیتاب بود، همه را واسطه میکرد و هرجا میتوانست تیری میانداخت تا زودتر برسد.
این همان صدق است.
📌 برگرفته از جلسات «به وقت شام، قبیله سلمان»
#ایمان_واقعی
#صدق
#شوق_لقاء_الله
📎 eitaa: ایتا
🆔@mahdiyeh_garmsar
❀ ⃟⃟ ⃟ ⃟•✿•═══•🦋•═══•༻⃘⃕❀༅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹
🌷بیوگرافی بسیجی شهید حسین درخشانی🌷
🍃نام : حسین
🍃نام خانوادگی : درخشانی
🍃فرزند : علی بابا
🍃متولد : ۱۳۳۱/۱۰/۰۵ گرمسار-نه حصار
🍃تحصیلات : دیپلم
🍃وضعیت تاهل : متأهل
🍃یگان : سپاه گرمسار-تیپ۱۷-گردان رزمی
🍃مدت حضور : ۶ ماه و ۹ روز
🍃مسئولیت : تیربارچی
🍃نوع عضویت : بسیج
🍃تاریخ شهادت : ۱۳۶۱/۰۹/۰۱
🍃محل شهادت : زبیدات
🍃عملیات : محرم
🍃محل دفن : گرمسار _گلزار شهداء
🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹
🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹
🌷زندگینامه بسیجی شهید حسین درخشانی🌷
بسم الله الرّحمن الرّحیم
شهید حسین درخشانی ، پنجمِ دی ماهِ سالِ هزار و سیصد و سی و یک ، در روستای نهحصار از توابع شهرستان گرمسار ، چشم به جهان گشود .
پدرش علی بابا نام داشت .
تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت ، معلم بود ، ازدواج کرد و ثمرهی این ازدواج یک پسر و یک دختر شد .
به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت . یکمِ آذر ماهِ سالِ هزار و سیصد و شصت و یک ، در زبیدات عراق بر اثر موج انفجار دچار سانحه رانندگی شد و به شهادت رسید .
پیکر مطهّر ایشان را پس از تشییع در گلزار شهدای شهرستان زادگاهش به خاک سپردند .
🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹
🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹
🌷خاطراتی از زندگانی بسیجی شهید حسین درخشانی🌷
🍃 برادر شهید
حسین جبهه بود و مدتی همدیگر را ندیده بودیم . خیلی دلم برایش تنگ شده بود . کارمند بانک بودم و رئیس موافقت نمیکرد به جبهه بروم ، دلم هوای جبهه کرده بود .
با خودم گفتم : به رئیس میگم ، اگه موافقت کرد که هیچ ، وگرنه یکی از همکاران رو جای خودم معرفی می کنم .
صبح دیدم برادر خانم حسین ، به بانک آمد و پس از احوالپرسی سراغ رئیس رفت . بعد از چند دقیقه صحبت ، او هم مثل دیگر ارباب رجوع ها بعد از انجام کارش خداحافظی کرد و رفت . نزدیک ظهر دل به دریا زدم و برای گرفتن مجوز جبهه ، رو به روی رئیس نشستم . برخلاف انتظارم ، رئیس موافقت کرد و خوشحال به خانه رفتم . دامادمان عباس ، منزل مان بود و خیلی پَکَر بود .
پرسیدم : اتفاقی افتاده ؟ عباس همیشگی نیستی !
گفت : خبر نداری حسین شهید شده ؟
بغضم ترکید و چاره ای جز پذیرفتن تقدیر الهی نداشتم .
🍃 خواهر شهید
آنها را نشناختیم . حال و احوال کردند و پس از تعارف ، به خانه آمدند . زن و شوهری بودند که لهجه گیلکی داشتند . وقتی شنیدند حسین شهید شده ، برای دیدن خانواده ما ، از روستای ملک ، شهرستان رودسر آمده بودند .
می گفتند : اهالی روستا ، مدیون زحمت های حسین در دوران سپاهِ دانش هستن . برای درس بچه های ما شب و روز نداشت . خبر شهادت حسین ، همه ما رو داغ دار کرد . به نمایندگی از طرف اهالی ، خدمت خانواده شهید رسیدیم تا عرض تبریک و تسلیت داشته باشیم .
🍃 دوست شهید
چندتا از بچه ها دور هم نشسته بودیم و صحبت می کردیم . روحیه ی معلمی داشت و هر وقتی ، پند و نصیحت می کرد .
گفت : اگه سر به زیر باشین سه تا حُسن داره :
اول اینکه هیچ وقت یقه پیراهنتون کثیف نمیشه که زحمت مادرتون زیاد بشه .
دوم میگن فلانی پسر سر به زیریه ، خواستگاری برین زود بهتون زن میدن .
و در آخر اینکه همیشه بهتون مژدگانی میدن ، چون هرکسی چیزی رو گم کنه ،شما پیداش میکنین .
➰➰➰➰➰➰
دائم به من اصرار میکرد که بیا بریم جبهه .
برایش دلیل می آوردم : نمیام ! برای اینکه نه خدمت رفتم و نه آموزش نظامی دیدم . از تیر و ترکش جبهه می ترسم . مگه اونجا حلوا تقسیم می کنن ؟
آنقدر در گوشم خواند تا راضی ام کرد . برای ثبت نام ،
به سپاه رفتیم و از آنجا ما را فرستادند بسیج .
توی راه پرسیدم : حسین ! چرا این همه اصرار داری که من هم بیام جبهه ؟
با خنده گفت : می خوام وقتی شهید شدم ، یکی از فامیل باشه و من رو به عقب منتقل کنه .
🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹
🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹
🌷وصیتنامه بسیجی شهید حسین درخشانی 🌷
هم اکنون که این وصیت نامه را می نویسم ، چند روزی بیش نیست که برای رفتن به جبهه آماده می شوم .
از خانواده همسر و خانواده خود ، فرزندان و دوستانم می خواهم که در پشت جبهه همکاری داشته باشند .
رهبر عزیزمان را تنها نگذارند ، مسجد سنگر است ، سنگر ها را خالی نگذارند و برای پیروزی انقلاب دعا کنند .
تقوای الهی را پیشه کنند و حجاب فاطمی (س) را رعایت کنند .
از همسرم می خواهم که پسرم را علی وار و دخترم را زینب وار بزرگ کند .
ان شاءالله هرچه زودتر راه کربلا باز شود .
به امید پیروزی انقلاب اسلامی .
eitaa: ایتا
🆔@mahdiyeh_garmsar
🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹
☀️مهدیه بزرگ گرمسار☀️
💢مراسم پرفیض دعای ندبه ✨️مهدیه بزرگ گرمسار✨️ ❄️جمعه: ۱۴۰۳/۱۰/۰۷ شروع مراسم ۶:۴۵ صبح ⚜️با کلام است
15.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آرشیو استودیویی ویژه اربعین
#حاج_مهدی_سروری
#شب-جمعست-هوایت-نکنم-میمیرم
بسیار زیبا
#پیشنهاد_ویژه
💠 حاج مهدی سروری(از شهر مقدس مشهد) این هفته دعای ندبه مهمان مردم گرمسار هستند
eitaa: ایتا
🆔@mahdiyeh_garmsar
❀ ⃟⃟ ⃟ ⃟•✿•═══•🦋•═══•༻⃘⃕❀༅
اذان.mp3
2.42M
✨خدایا در این #لحظات_نورانی مارا به کاروان
#نمازگزاران _اول_وقت که به امامت و پیشوایی
#مهدی_فاطمه_سلام الله علیهااز کوچه های شهرمان در گذر هست برسان
🌱 با صلوات بر محمدو آل محمد .....
✨اللّهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهم✨
#اذان
#نماز_اول_وقت
-------------------------------------
eitaa: ایتا
🆔@mahdiyeh_garmsar
❀ ⃟⃟ ⃟ ⃟•✿•═══•🦋•═══•༻⃘⃕❀༅
•
تنِ من قایقِ لنگر زده در طوفان است
خودم اینجا،دلِ من پیشِ تو سرگردان است【🥹❤️🔥】
#آقای_امام_حسین
#کرببلا
eitaa: ایتا
🆔@mahdiyeh_garmsar
❀ ⃟⃟ ⃟ ⃟•✿•═══•🦋•═══•༻⃘⃕❀༅