🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان زهرابانو💗
قسمت117
امشب شروع سفرمان بود .
چمدانم را کامل بسته بودم.
قرار بود بی بی همراه خانواده امشب مهمان ما باشند و شب از همین جا به فرودگاه برویم.
ملوک همه ی کارها را مثل همیشه با سلیقه و با وسواس انجام داده بود.
مهمان ها که آمدند در را برایشان باز کردم.
اول بی بی مثل همیشه مهربان و پر محبت، بعد هم نرگس، دختری که از روز
اول لبخند از لبانش کم نشده بود وارد شدند.
نرگس دختری که در اوج مذهب بامزه و شوخ طبع بود و برای من بسیار عزیز...
خواستم در را ببندم که نرگس گفت:
نبند در را این بار داستان ادامه دارد.
اگر عمو ماشین را پارک کند حتما می آید.
بعد از تعارف کردن آنها به سالن رفتند و در همان لحظه صدای یا الله گفتن آقاسید آمد.
- سلام بفرمایید...خوش آمدید
- سلام علیکم
نگاهی انداخت وقتی دید کسی متوجه اش نیست گفت:
- ممنونم زهرابانو...
فکر کنم اشتباه کردم خواهش دومش را قبول کردم.
آخر مگر میشود این صدا این همه زیبا من را صدا بزند و من فقط شنونده باشم و سکوت کنم.
دست و پا شکسته تشکری کردم که از هُل شدنم خنده اش گرفته بود.
- صدای خوش آمدگویی ملوک که آمد خودم را جمع جور کردم و به آشپزخانه رساندم.
شام را زودتر خوردیم که برای رفتن آمده شویم.
حواسم به آقاسید بود خوب با ماهان گرم خوش و بش بودند.
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــو🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان زهرابانو💗
قسمت118
ملوک رو به بی بی کرد و اجازه گرفت برای صحبت کردن.
- ماهان جان می شود چند لحظه به اتاقت بروی من با آقاسید کار داشتم.
ماهان که رفت سید هم به طرف ملوک چرخید و آماده ی گوش دادن شد.
- بفرمایید هستم در خدمتتون
- ممنونم پسرم
اول اینکه خدا خیرتون بده باعث و بانی این سفر شدید.
دوم اینکه من و زهراجان کامل به شما اعتماد داشتیم و داریم که الان شرایط این هست.
ولی چون زهرا امانت هست پیش من وظیفه دارم یک سری چیزها را از شما خواهش کنم.
کسی چیزی نمی گفت چون مخاطب ملوک فقط آقاسید بود.
آقاسید همان طور که سربه زیر نشسته بود گفت:
- حاج خانم خواهش چرا شما امر بفرمایید.
- زنده باشی پسرم...
امانت حاج آقا علوی، تو این سفر همراه شماست. فقط خواهش ام این هست امانتدار خوبی باشید و همه جوره مراقب زهرا باشید تا نه من و نه شما شرمنده نشویم.
- چشم گفتن آقاسید یعنی همه چیز تایید شده خیالتان راحت باشد.
آماده شدیم برای رفتن به فرودگاه
دم در ملوک دست دست می کرد که در آخر گفت:
آقاسید تا آشپز خانه بیایید من با شما یه کار واجب دارم.
پیش خودم گفتم مگر من بچه ام که این همه توصیه می کند.
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــو🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان زهرابانو💗
قسمت119
حالا تعجب من و نرگس کامل مشخص
بود ولی بی بی خونسرد نگاه می کرد و رو به سید گفت:
- برو مادر و هر اطمینانی خواست به او بده دلواپسی اش قابل درک است.
چند دقیقه ای را حرف زدند ؛ کنجکاو نگاهشان می کردم که نرگس گفت:
من که لب خوانی بلد نیستم کاش می فهمیدم چه می گویند که تا این حد عمو خجالت می کشد. عمویم سرخ شد، آب شد کاش ملوک خانم بی خیال شود.
راست می گفت از همان فاصله هم مشخص بود آیاسید چقدر در عذاب و خجالت گیر کرده.
بعد از توصیه های ملوک راهی شدیم.
داخل فرودگاه هم کارهایمان را مدیر کاروان پیگیری کرده بود.
زیاد طول نکشید که موقع خداحافظی شد. بعد از خداحافظی من و همسفرم همراه کاروان راهی سفر حج شدیم.
داخل هواپیما نشسته بودیم و آماده ی پرواز...
تمام تنم میلرزید، توی دلم چیزی فرو می ریخت از بلند شدن هوایپما ترس داشتم واین را خیلی واضح داشتم نشان می دادم.
دستانم را زیر چادرم قفل کردم و سعی کردم با خواندن آیه الکرسی کمی به خود آرامش بدهم انگار فشارم افتاده باشد دستانم یخ کرده بود.
حال خرابم باعث شد آقاسید که حالا صندلی کنارم نشسته بود هم متوجه شود.
آرام گفت:
یادت هست موقعی که ما در حیاط مسجد بازی می کردیم و تو چقدر دلت می خواست هم بازی ما شوی ؛ ولی حاج بابا اجازه نمیداد؟
چه شیرین خودمانی حرف می زد.
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــو🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان زهرا بانو💗
قسمت120
با حرص گفتم:
- من هیچ وقت نمی خواستم با شما ها بازی کنم... اصلا...
- دختر خوب یادت رفته؟
من یادآوری کنم؟
همیشه کنار حوض با حسرت به ما نگاه می کردی!
آخر هیچ دختر بچه ای هم نبود که هم بازی، قایق هایت شود ما هم که چون پسر بودیم با دخترها بازی نمی کردیم...
از حرف هایش جوری جوش آورده بودم و حرص می خوردم. هرچه خواستم کمی خودم را کنترل کنم ولی نشد
آخر هم با لحنی شبیه به داد گفتم:
- اصلا.!!!!
من هیچ وقت نمی خواستم با شما بازی کنم.
مگر چه بازی جالبی می کردید؟
که من مشتاق باشم؟
یادتان رفته شما چادر من را کشیدید؟
خدا را شکر که حاج بابا دعوایتان کرد
آن موقع دلم برای شما سوخت ولی الان میبینم حقتان بود.
همیشه حاج بابا بهم یاد داده بود غرور داشته باشم
مخصوصا با پسرها....
حالا خنده ی ملایم همراه با رضایت روی لبش بود با همان خنده رو به من گفت:
- حاج بابا نگفته بود زود حواست پرت میشود؟
گیج نگاهش می کردم که گفت:
- آرام باش هواپیما بلند شد...
درسته،
دختر حاج آقا علوی هیچ وقت نگاهی به بازی ما نمیکرد تمام حواسش به قایق های کاغذیش بود حتی موقعی که چادرش افتاده بود در آب و من خواستم کمکش، چادرش را جمع کنم.
ولی سُر خوردن چادر همان و دعوای حاج آقا همان...
- داشتید الان من را سرگرم می کردید؟
خندید وچیزی نگفت که گفتم:
- پس آن روز هم چادرم را نکشیدید
- نه فقط بد شانس بودم.
- چه خوب همه چیز را یاد تان هست
- بعضی روزها و بعضی رفتارها خاطره هست نمیشود از یاد برد.
شکلاتی به طرفم گرفت و گفت:
- بخورید با این شکلات فشارتان تنظیم
میشود.
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــو🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
کانال ܩܣܥویوܔ
@mahdvioon
🌷شهید مهدی زین الدین:
هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آنها شما را نزد اباعبدالله یاد میکنند!
کانال ܩܣܥویوܔ
@mahdvioon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔گفتیم حسین ، تا فدایش باشیم
ما مثل کبوتر به هوایش باشیم
💔ای کاش که لیله الرغائب هر سال
ما زائر صحن کربلایش باشیم
💔💔💔
🌷اولین شب جمعه ماه رجب ، شب زیارتی ارباب ، به نیابت از ارواح طیبه همه شهداء و همه عاشقان امام حسین:
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
کانال ܩܣܥویوܔ
@mahdvioon
هدایت شده از Mitra nori
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.#قرار_شبانه💚
قرار شبانه مون یادمون نره بانو😍😍
خوندن سوره واقعه هر شب قبل از خواب ✅
قرار
وضو یادمون نره وقتی خواستیم بخوابیم☺️☺️☺️☺️☺️
همینطور که داری کارهای آخر شبت رو انجام میدی صوت رو بزار گوش بده بانو 👌👌👌👌
#قرارشبانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینگونه دعای فرج بخوانید 🤲🏻
🔺رهبر معظم انقلاب
🖤🖤 قرار شبانه
💎 امشب با سوز دل دعای فرج را بخوان و ظهور را بخواه💎
🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸
⚜️الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜️
💠دعــای ســلامتی امــام زمـــان(عج)💠
⚜️"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜️
⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ⛅️
🌱بِحِقِّ زینبڪبرۍ سلاماللهعلیها
کانال ܩܣܥویوܔ
@mahdvioon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💜✨نیایش شبانه با حضـــــرت عشق ❤ ❤
🤍✨خــــدایـــــا🙏
💜✨ﻣـــﺜــﻞﻫــﻤــﯿـﺸــﻪ
🤍✨ﺣﻮﺍﺳﻤﺎڹ ﻧﺒﻮﺩ و ﻫﻮﺍﯾﻤﺎڹ
💜✨ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻲ بـدون آنـکـه
🤍✨متوجه بشیم گره ازکارمان گشودی
💜✨و ما را درمسیرخوبیها
🤍✨قراردادی ؛ خدایا هرلحظه وهمیشه
💜✨کــنــــارمـــان بـــاش🤲
🤍✨آمــــیـــن یــــا رَبَّ🤲
💜✨بــا سپـردن هـمـه چیــز
🤍✨بـــه دســتــان گــرم خــدا
💜✨خـودت را برای فردایی بهتر آماده کن
🤍✨آن وقــت زیـبـاتـر از هـمـیـشـه
💜✨نفس میکشی …و زیباتر از همیشه میبینی
🤍✨بـــه امــیــد فــردایـی بـهـتـر
💜✨شبتون قشنگ و سرشار ازآرامش
شب_بخیر
کانال ܩܣܥویوܔ
@mahdvioon
#مولاجانم
🍂هوای خواب ندارد
دلی که کرده هوایت...
🍂چه میشود که بیایی
و من شوم بفدایت؟
#امام_زمان عج
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
#شبتونمهدوی🌙
کانال ܩܣܥویوܔ
@mahdvioon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای امشب🤲
پرودگارا🤲
آنچه از دست داده ایم
را با چیز بهتری برایمان جبران کن
و امیدهایمان را به آنچه
آرزو داشتیم ناامید نکن 🙏
آمیــن یا رَبَّ 🙏
🌷هر روزی که به پایان میرسد ...
آن را به کناری بگذارید
آنچه در توان شما بوده است
را انجام داده اید🌷
فردا روز جدیدی است 🌷
آن را با اشتیاق و امید شروع کنید
و درگیر افکار پریشان گذشته نشوید
🌷فردا هم روز خداست
میشود دوباره تلاش کرد
و همه چیز را از نو ساخت 🌷
به امیـد فردایی بهتر 🌷
شبتون پر امید 🌷
کانال ܩܣܥویوܔ
@mahdvioon
💚🤲🖤🤲💚🤲🖤🤲💚✨️✨️
📌🖇برای دسترسی به اعمال قبل ازخواب،متن آبی راکلیک کنید⤵️
👈اعمال_قبل_از_خواب😴