eitaa logo
مَهـــدیــار
47.9هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
1هزار ویدیو
12 فایل
♦️رسانه مردمی مهدیار♦️ 🔷لینک نصب اپلیکیشن « آکادمی روح بخش»🔷 https://roohbakhshac.ir 🔶ارتباط با ادمین 🔶 @admiinmahdyyar به امید اینکه... مهدیار باشیم 🌿 مهدیار بمانیم💪🏻 تبلیغات نداریم ❌🙏🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
زنی به حضور حضرت داوود آمد و گفت: ای پیامبر خدا، پروردگار تو ظالم است یا عادل؟ داوود فرمود: خداوند عادلی است که هرگز ظلم نمی‌کند؛ ❌ سپس فرمود: مگر چه حادثه‌ای برای تو رخ داده است که این سؤال را می‌کنی؟ زن گفت: من بیوه‌زن هستم و سه دختر دارم، با دستم ریسندگی می‌کنم، دیروز شال بافته خود را در میان پارچه‌ای گذاشته بودم و به طرف بازار می‌بردم تا بفروشم و با پول آن غذای کودکانم را تهیه سازم. ناگهان پرنده‌ای آمد و آن پارچه را از دستم ربود و برد و تهیدست و محزون ماندم و چیزی ندارم که معاش کودکانم را تأمین نمایم هنوز سخن زن تمام نشده بود که در خانه داوود را زدند، حضرت اجازه وارد شدن به خانه را داد. ناگهان ده نفر تاجر به حضور داوود آمدند و هر کدام صد دینار (جمعاً هزار دینار) نزد آن حضرت گذاردند و عرض کردند: این پول‌ها را به مستحقش بدهید.💰 حضرت داوود از آنها پرسید: علت این که شما دسته‌جمعی این مبلغ را به اینجا آورده‌اید چیست؟ عرض کردند: ما سوار کشتی بودیم، طوفانی برخاست، کشتی آسیب دید و نزدیک بود غرق گردد و همه ما به هلاکت برسیم. ناگهان پرنده‌ای دیدیم، پارچه سرخ بسته‌ای به سوی ما انداخت، آن را گشودیم، در آن شال بافته دیدیم، به وسیله آن، قسمت آسیب دیده کشتی را محکم بستیم و کشتی بی خطر گردید و سپس طوفان آرام شد و به ساحل رسیدیم و ما هنگام خطر نذر کردیم که اگر نجات یابیم هر کدام صد دینار بپردازیم و اکنون این مبلغ را که هزار دینار از ده نفر ماست به حضورت آورده‌ایم تا هر که را بخواهی، به او صدقه بدهی. حضرت داوود هزار دینار را به آن زن داد و فرمود: این پول را در تأمین معاش کودکانت مصرف کن، خداوند به حال و روزگار تو، آگاه‌تر از دیگران است. منبع: ثمرات الحیات، سید محمود امامی اصفهانی📚 @mahdyar_59
🌱خدایا! زبان آدمیان را به من بیاموز تا سرچشمه سوءتفاهم‌‌‌ها کور شود😇 @mahdyar_59
🔷اسم بازی: پیر بابا یه بازی خوشمزه و جذاب😍💓 آشپزی غذاهای محلی و لذیذ ... 🥘 اگه توهم دوست داری موکب داری و تجربه کنی این بازی جذاب و نصب کن😉🎮 @mahdyar_59
امیدوارم همه این حس خوبو تجربه کنن😂 @mahdyar_59
خدایا شکرت که انقدر کارت درسته🌻💛 @mahdyar_59
خیلی دلم میخواد از بزهای کوهی بپرسم کجا میخوان برن؟! ضروریه ؟!😂 راه نداره منصرف بشن ؟! @mahdyar_59
🇮🇷 ▫️ولی خونه بروجردی های کاشان جوری قشنگه که آدم دلش نمی خواد چشم برداره ازش :) @mahdyar_59
روزی انوشیروان از وزیرش بزرگمهر خشمگین شد😡 و در خانه ای تاریک او را زندانی کرد و دستور داد او را به زنجیر بستند⛓، چند روزی گذشت، انوشیروان کسانی را فرستاد تا از حالش خبر گیرند. آنان بزرگمهر را دیدند با دلی قوی و شادمان به او گفتند: در این تنگی و سختی، تو را آسوده دل می بینیم! گفت: معجونی ساخته ام از شش جزء و به کار می برم و چنین که می بینید مرا نیکو می دارد. گفتند: دستورالعمل آن معجون را بگو که ما نیز هنگام گرفتاری استفاده کنیم. گفت: جزء نخست، اعتماد بر خدای عزوجل است، دوم آنچه مقدر است شدنی است، سوم شکیبایی، که برای گرفتار بهترین چيزهاست. چهارم اگر صبر نکنم چه کنم، پس بی جهت خودم را به جزع و زاری آزار ندهم، پنجم آنکه شاید شرایطی سخت تر از این پیش می آمد. ششم آنکه از این ساعت تا ساعت دیگر امید گشایش است. چون این سخنان به انوشیروان رسید او را آزاد کرد و گرامی داشت. @mahdyar_59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میشه مثل همیشه... هوامو داشته باشی🥺 پدر خوبی ها... 💚🌱 @mahdyar_59
دلخوشی های کوچیک زندگی رو اگه از یاد ببری خیلی چیزا نمی تونه خوشحالت کنه ...😀😍 @mahdyar_59
دست برسینه،سلامی بفرستیم،ز دور اینچنین در حرمت زائر نامحسوسیم♥️ @mahdyar_59
امام علی (ع) : با این سه خصلت محبت و دوستى بدست مى آورى: 1- انصاف در معاشرت✨ 2- همدردى با دیگران در خوشى و ناخوشى 🌿 3-برخورد با قلب پاک و سالم❤️ @mahdyar_59
امام على عليه السلام: رَدُّ الغَضَبِ بِالحِلمِ ثَمَرَةُ العِلمِ خشم را با بردبارى باز گرداندن، نتيجه دانش است @mahdyar_59
سرخپوست پیری برای کودکش از حقایق زندگی چنین گفت: در وجود هر انسان، همیشه مبارزه ایی وجود دارد مانند، مبارزه ی دو گرگ! که یکی از گرگها سمبل بدیها مثل، حسد، غرور، شهوت، تکبر، وخود خواهی و دیگری سمبل مهربانی، عشق، امید، وحقیقت است. کودک پرسید: پدر کدام گرگ پیروز می شود؟ پدر لبخندی زد و گفت: گرگی که تو به آن غذا می دهی.👌 موضوع همان نفس اماره و لوامه است.... @mahdyar_59
الهی! گره میزنم تقدیرم را به خواست و اراده ات و قدر شناسی میکنم از تقدیر الهی ات…❤️ @mahdyar_59
منتظر رسیدن جمعه نباش... منتظر رسیدن تابستون نباش... خوشبختی زمانی به دست میاد که دست از انتظار کشیدن برداری و از زمان حال بیشترین استفاده رو بکنی😉🌱 @mahdyar_59
مامانم تو هر مهمونی: پسرم برنامه نویسه 😌 -اپی که من طراحی کردم: 😂😂😂 @mahdyar_59
⁉️اگه توهم این سوال برات پیش اومده و منتظر جوابی... بیا این قسمت از رو ببین رفیق😉❤️
بیا جواب این سوال رو اینجا ببین رفیق 😉💚🌱
ایرانی ام 💚🇮🇷 ▫️امروز از این دختر در رویدار ملی نهضت تقدیر شده‌. هنوز سخنرانیش جلوی دبیر کل آژانس اتمی ایران یادمون نرفته. خواهشا به هرکسی نگید دختر ایران. این لفظ فقط به آرمیتا میاد، آرمیتا رضایی‌نژاد💪 @mahdyar_59
آقا مجید از جوانی در همین کوچه پس کوچه‌های شلوغ و پهلوان‌پرور بود شهیدی که در فضای مجازی با صفت های متعددی شناخته و تصاویر خاصی از او منتشر شده است 🎞 یک جا خواندم که «مجید سوزوکی» صدایش می‌کنند و جای دیگری از او به عنوان «مجید بربری» نام برده بود لقب‌هایی است که در فضای مجازی به مجید داده‌اند مجید سوزوکی که به دلیل شباهت نام شهید قربانخانی با مجید فیلم اخراجی‌ها رویش گذاشته‌اند. اما مجید بربری... دایی‌های پدرش نانوایی بربری دارند، مجید عصرها که از سرکار برمی‌گشت، پشت دخل بربری فروشی می‌رفت و نان دست مردم می‌داد. یکی می‌گفت مجید دو تا نان بده، آن یکی می‌گفت مجید چهار تا هم به من بده. سه تا هم به من و. . . همین طور شد که در محله نامش را مجید بربری گذاشتند. وگرنه کار و بار مجید چیز دیگری بود... مجید یک نیسان داشت که با آن کار می‌کرد و روزی‌اش را در می‌آورد🛻 پشت دخل نان بربری هم تنها به این دلیل می‌رفت تا اگر مستمندی را می‌شناسد، نان مجانی به دستش بدهد. آقا مجید از آن دست بچه‌های جنوب شهری لوطی مسلکی بود که دست خیرش زبانزد است. مجید بچه زبر و زرنگی بود و درآمد خوبی داشت. غیر از نیسان، یک زانتیا هم برای سواری خودش داشت. اما عجیب دست و دلباز بود و اگر مستمندی را می‌دید، هرچه داشت به او می‌بخشید. فکر هم نمی‌کرد که شاید یک ساعت بعد خودش به آن پول نیاز پیدا کند. گاهی طی یک روز کلی با نیسانش کار می‌کرد، اما روز بعد پول بنزینش را از من می‌گرفت! ته توی کارش را که درمی آوردی می‌فهمیدی کل درآمد روز قبلش را بخشیده است. واقعاً دل بزرگی داشت، تکه کلامش این بود که «خدا بزرگ است می‌رساند.»😇😢 از زبان مادر شهید... قسمتی از زندگینامه شهید .... 💚 @mahdyar_59
روزی یکی از پادشاهان به شهرى رسيد كه در آب و هوا و نعمت و صفا نظير آن را نديده بود فرمان داد تا در آن حوالى چادر بر پا کنند⛺️ ناگاه به قبرستانى رسيدند ديد بر قبر يكى نوشته شده او يكسال عمر كرده و بر ديگرى نوشته سه سال و بر ديگرى پنج سال و خلاصه هيچ کدام... عمرشان از پانزده سال و بيست سال بيشتر نبود. در حيرت شد كه چرا اهالی این منطقه عمر کمی دارند😨 دستور داد جمعى از بزرگان شهر را حاضر كردند و دید همه آنها عمرهای زیاد دارند و كهنسال هستند، از معماى عمر كم قبرها پرسيد گفتند: اموات ما نيز مانند ما عمر زياد كرده اند ولى روش ما اين است كه از ايام زندگى خود آن مقدار را که براى تحصيل علم و دانش و پرورش روح گذرانديم از عمر خود میشماريم و بقيه را باطل و بيهوده می دانيم❌ پس هر كه از ما از دنیا می‌رود، آن مقدار زمان را حساب كنند و بر روى قبر او نويسند كه با علم و دانش بوده است🪦 امام صادق علیه السلام: دوست دارم شما جوانان را در یکی از این دو حالت ببینم: یا در حال تحصیل علم باشید و یا در حال آموزش علم😇 @mahdyar_59
✨و لا تقرَعنی قارعة یذهب لَها بَهائی و مرا چندان به سختی دچار نکن که بزرگی و سرزندگی ام را از میان ببرد… 🌷 @mahdyar_59