eitaa logo
♡ مـــاهِ مــن ♡
3.8هزار دنبال‌کننده
95 عکس
12 ویدیو
4 فایل
♡﷽♡ جانِ من است او، هی مزنیدش....♥️ آنِ من است او، هی مبریدش....♥️ جمعه ها پارت نداریم💥
مشاهده در ایتا
دانلود
' بُغضمو قورت میدم، ولے غرورمو زیر پام نمیزارم! @mahee_man
Dᴏɴ·ᴛ ᴀsᴋ ғᴏʀ ᴀ ᴛʜɪɴɢ ᴛᴡɪᴄᴇ﹐ ᴇxᴄᴇᴘᴛ ғʀᴏᴍ Gᴏᴅ. هیچ‌چیزے رو از هيچ‌ڪس جز خدا دوبار طلب نڪن ♥️ @mahee_man
⠀ 𝗡 𝗢 𝗦 𝗧 𝗔 𝗟 𝗚 𝗜 𝗔 ɪs ʀᴏᴏᴛᴇᴅ ɪɴ ᴍʏ ʜᴇᴀʀᴛ..! دِلتنگي در قلبِ من ریشه ڪردِه..! ⠀ @mahee_man
🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸 🌸 -چی چیو حوصله ندارم آترین تو خری یا خودت و به خریت زدی؟تو نمیفهمی کل دنیا تو رو میشناسن کوچیک ترین رفتارت مثل بمب همه جا میپیچه بعد تو زدی تو گوش مریییی؟؟ اونم تو بیمارستان؟؟ جلو چشم هزار نفر که تو رو میشناسن کلافه لایه موهام دست کشیدم حدس که چه عرض کنم مطمئن بودم خبر میپیچه ولی نه به این سرعت -خبرش و کی گذاشته؟ -خبر؟؟؟ فیلمتو گذاشتن بدبخت اینستاگرام و سایتا پر شده از فیلم تو مری از تعجب نزدیک بود شاخ در بیارم سریع سمت گوشیم رفتم و وارد اینستا شدم با دیدن فیلمم تو اکسپلور روی مبل پخش شدم باورم نمیشد -ای وای چیکار کنم برایان؟ -گند زدی پسر گند باید پاشی با مری برید جلو دوربین بگید که یه سوتفاهم بود و رفع شد و الان باهم دیگه اوکی هستید از فکر به مری اخمام شدید تو هم دیگه رفت -من حتی اگه شهرتمم از دست بدم کل زندگیمم از دست بدم با اون دختری از خود راضی دیگه همکلامم نمیشم -آترین لج نکــ با صدای زنگ خونه حرفش و قطع کرد و سمت ایفون رفت بعد از دیدن شخص پشت در کلیدو زد و در خونه رو هم باز کرد -جیکوب داره میاد برات به قصد کشتت در باشدت باز شد و جیکوب روبه برایان گفت -این کله خر کو هان کجاست؟ -اینجام داد نزن سمتم اومد تا به خودم بیام مشت محکمی به صورتم زد که پخش زمین شدم برایان مچ دستش و گرفت و ازم دودش کرد -تو مگه بی صاحابی که میای حاشیه میسازی برای خودت هان؟تو مگه فقط خودتو نون اب میدی که این بلارو سر کل تیم اوردی با فیلمی که ازت پخش شده درسته تعداد فالورات زیاد شده ولی گند زدی اقا آترین گند زدی به تمام برنامه هامون دِ لامصب اگه نمیخواستی با مری قرارداد ببندی چرا زدی در گوشش هان؟ میخواستی بزنی چرا تو جمع زدی؟ چرا بــ با فریادی که کشیدم صداش تو دهنش خفه شد -بستهههههه خودم کم بدبختی ندارم فاز نگیرید برا من. شما چی میدونید هان؟ از جام بلند شدم و با دستای لرزون ادامه دادم -عشقمم دلیل زندگیمم نیست...تابانم همخونم رفتهه بخاطر اون مری عوضی رفتهه...اون بی همه چیز نقشه کشید تا تابان و به من بدبین کنه بخاطر اون زنیکه عشقم راهی بیمارستان شد برای همین زدم در گوشش برای همین هیچ کدوم از چرت و پرتایی که میگید برام مهم نیست لرزش بدنم شدید تر شد و من برای اولین بار جلو رفیقام شکستم اره من، آترین راسل امروز بخاطر تابان له شدم با زانو هام روی زمین فرود اومدم و شونه هام به لرزش در اومد 🌸 🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸
توهمان بخیری" هستی ڪه ڪوچه هایِ شبم را به نگاهے دلبرانه سپید مے ڪنی✌️ @mahee_man
ʙʀᴏᴋᴇɴ ʜᴇᴀʀᴛs ᴀɴᴅ ᴛᴇᴀʀs ʙᴜɪʟᴅ ʏᴏᴜ ɪɴᴛᴏ ᴀ sᴛʀᴏɴɢ ᴘᴇʀsᴏɴ . اشڪها و قلبهایِ شڪسته ازت یک آدم قوے تر میسازه! @mahee_man
از زرنگیاتون اینقد تعریف نڪنید شهر ڪوچیڪه همه همدیگرو میشناسن😏✌️ @mahee_man
🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸 برایان سمتم و اومد -پاشو مرد خودتو جمع کن پیداش میکنیم -چجوری برایان چجوری؟ از دیروز زمین و زمان و گشتم نبود ..اگه بلایی سرش اومده باشه چی ؟اگه کاری با خودش کرده باشه چی؟ چه خاکی باید تو سرم بریزم هان.. برایان بازوم گرفت و کمکم کرد روی مبل بشینم سرم و بین دستام گرفته بودم که با قرار گرفتن لیوان آب جلو صورتم سرم و بالا اوردم که با جیکوب روبه رو شدم که با اخم داشت به لیوان اشاره میکرد نفس عمیقی کشیدم و لیوان ازش گرفتم -من و تو میریم دنبال کارات تا گندی که زدی و جمع کنی برایانم پیگیر کار تابان میشه به جیکوب نگاه کردم و سرم و به نشونه نه تکون دادم که با اخم خودش و جلو کشید -با کی داری لج میکنی آترین با مال خودت یا مال رفیقات؟چرا حرف تو گوشت نمیره اگه با مری نرید جلوی دوربین و به ظاهر باهم خوب نشید رسما بدبخت میشیم -جیکوب تابان اگه یه درصد احتمال پیدا شدنش باشه که من براش همه چیزو توضیح بدم اونم با پخش شدن مصاحبمون میپره بهتره که فیلم سیلی خوردن مری ببینه شاید برگرده -بس کن آترین بس کن...من اجازه نمیدم خودتو مارو بدبخت کنی خیر سرم وکیلتم پس باید به حرفم گوش کنی به مری میگم بیاد اینجا و باهم سمت برج میریم درخواست بازدید کننده هم میکنیم و مصاحبه میگیریم ازتون... همین که گفتم فهمیدید و با اخم کتش و تو دستش گرفت و روبه من ادامه داد -بلند شو پسر داره دیر میشه نفسم و پر شدت بیرون دادم و با حال خراب پاشدم دست و صورتم و شستم خواستم باهمون لباسایه دیشب راه بیفتم که با اخم برایان و جیکوب روبه رو شدم حقم داشتن اگه ابروی من میرفت و سهامم پایین میومد حقوق خیلی ها قطع میشد و این عین نامردیه باید درستش کنم برای همین کت و شلوار مشکی رنگم و پوشیدم و بعد از درست کردن موهام پیش بچه ها رفتم برایان با دیدنم سوت زد: -افرین این شد برید که گندی که زدی و درست کنید منم میگردم دنبال تابان با یاداوری نبود تابان بازم قلبم فشرده شد که با کشیده شدن دستم توسط جیکوب از فکر در اومدم با بدترین حال ممکن همراهیش کردم 🌸 🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸
ι ωαηт ѕσмσηє ωнσм ι ωιℓℓ вє нιѕ ƒιяѕт ρяισяιту ... ڪسے و میخوام ڪہ اولویت اولش باشم... @mahee_man
پرنده ے بیقرار دلم هواے پرواز دارد وقتے ڪه‌ آشیان تویی✌️ @mahee_man
دردِ عشـــــــــــق را دارو ب جـــــــــز دیدار نیست...✌ ‌@mahee_man
صبح یعنے :طلوع ، روشنایے ، نور .. زندگے ، عشق ، لبخند ..صبح یعنے : تـــــــــو ...✌️ @mahee_man
✿ Gᴇᴛ ᴜsᴇᴅ ᴛᴏ ɴᴏᴛ ɢᴇᴛ ᴜsᴇᴅ ᴛᴏ ᴀɴʏᴏɴᴇ﹗ عادت ڪن به هیچڪس عادت نڪنی! @mahee_man
This pain is not for staying without you, it's for staying with you ... اینے ڪه من دارم میڪشم، درد بے تو بودن نیست تاوان با تو بودنه ... @mahee_man
وقتے بخاطر چیزاے خیلے ڪوچیک از دستت ناراحت میشم بدون ڪه خیلے دوستت دارم...! @mahee_man
🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸 🌸 از دانشگاه بیرون زدم و نفس عمیقی کشیدم بلاخره بعد ده ساعت تونستم فرم انتقالیم و پر کنم خداروشکر پرفسور رابینسون مردی عاقل و بالغ بود و من شرایطم و براش تعریف کردم سریع قبول کرد اولش که اومدم مطمئن بودم آترین میاد جلو دانشگاه و منتظرم میمونه حتی من حرفایی که قرار بود با دیدنش بهش بزنمم تو ذهنم ردیف کرده بودم ولی حالا چندین ساعته تو این دانشگاهم ولی هیچ خبری ازش نیست سوار تاکسی شدم تا نامه دانشگاه رو حضوری برای دانشگاه جدیدم ببرم تا کارام زود تر انجام بشه و از درسام عقب نیفتم ـــــــــــــ هوا تاریک شده بود و من هنوز تو خیابون ها بودم درخواست خانه رو دادم و چون از طرف دانشگاه معتبرم درخواست دادم خیالم راحت بود که به زودی باهام تماس میگیرن همینجوری مشغول را رفتن بودم که با دیدن آترین توی تلویزیون بزرگ کنار خیابون وایسادم و با لبخند بهش نگاه کردم داشت ترک جدید اهنگش و میخوند این ویدیو رو چندین بار دیده بودم قطره اشکی از چشم چکید و با عشق به صدای زیباش گوش دادم که یهو اهنگ قطع شد و مجری وسط سالن بزرگی شروع کرد به حرف زدن راجب آترین حرف میزد که فیلمی ازش پخش شده بود با حالت مشکوک نگاهش کردم که در اخر دعوت کرد از آترین همونجا گوشه خیابون وایساده بودم و داشتم نگاه میکردم صدای ماشین ها انقدر زیاد بود که نمیتونستیم گوش بدیم خیلی ها کنارم وایساده بودن و گوش میدادن و این جای تعجب نداشت چون آترین پیش همه معروف و عزیز بود برنامه زنده بود و آترین با کت و شلواری که خیلی بهش میومد بالای استیج رفت و همه براش دست زدن حتی کسایی که تو خیابون کنار من بودن -من اینجا دارم از غصه دوری اون میمرم بعد اون برای خودش برنامه ترتیب داده؟ آترین بعد از قطع شدن صدای تشویقش شروع کرو به حرف زدن -سلام دوستان و طرفدارای عزیزم امروز این برنامه به این منظور ترتیب داده که شمارو از بهت و ناباوری که راجب من پیش اومده خارج کنم به تازگی فیلم فیکی از من یکی از بهترین دوستان و همراهان من به بیرون منتشر شده که خیلی هاتون از دست من ناراحت کرده و من از واکنش شدید شما نسبت به این قضیه تشکر میکنم من و دوست عزیزم که در ان فیلم بودیم امروز اینجا هستیم تا به شما بگویم تمام ان خبر ها فیک و به دور از واقعیته .... 🌸 🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸
صبح یعنے :طلوع ، روشنایے ، نور .. زندگے ، عشق ، لبخند ..صبح یعنے : تـــــــــو ...✌️ @mahee_man
‌ ‌ Lᴏɴᴇʟɪɴᴇss ɪs ᴡʜᴇɴ ʏᴏᴜ ғᴏʀɢᴇᴛ ᴛʜᴀᴛ Gᴏᴅ ɪs ᴡɪᴛʜ ʏᴏᴜ..﹗﹗ تنهایے زمانیه ڪه فراموش میڪنے خدا باهاته‌‌‌‌..!! @mahee_man
‌‌‌❴ ⁰⁰:⁰⁰ ❵‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌  « ‏طُ روشنیِه زِندگیمــي ..💚! » @mahee_man
🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸 🌸 با تعجب داشتم به حرفاش گوش میدادم یه کلمه از حرفاشو نمیفهمیدم تا خواستم از یکی از عابرا ماجرارو بپرسم با شنیدن جمله بعدیش قلبم فشرده شد -مری عزیزم همراهی میکنی؟ و دوربین سمت مری چرخید که ماکسی کوتاه قرمز رنگ پوشیده بود و با ناز و عشوه به سمت استیج رفت و همه تشویقش میکردن.... با هر قدمی که مری به آترین نزدیک میشد انگار یه قسمت از قلبم خورد میشد و وقتی همدیگه رو تو آغوش کشیدن چشمام سیاهی رفت و روی زمین افتادم -خانم حالتون خوبه؟خانم صدای مارو میشنوید؟ سری به نشانه نه تکون دادم که منو از روی زمین بلند کرد و روی جدول نشوند بغض لعنتی تو گلوم سنگینی میکرد کاش این برنامه رو نمیدیدم باورم نمیشد که آترین انقدر بیخیال من باشه...باورم نمیشد که دنبالم نیاد..باورم نمیشه این همه سال با همچین ادمی زندگی کردم و هیچی نفهمیدم به کمک دختری که کنارم نشسته بود بلند شدم و ازش تشکر کردم با گیج ترین حالت ممکن که بدنم تلو تلو میخورد راه میرفتم،در اصل خودم و روی زمین میکشیدم. نمیدونم چقدر راه رفتم چقدر فکر کردم ولی وقتی به خودم اومدم تو خیابونی بودم که اصلا نمیشناختمش هوا تاریک شده بود و کسی تو خیابون نبود ترس برم داشت برای همین کنار خیابون موندم تا تاکسی بگیرم ولی مگه این موقع شب تاکسی پیدا میشد؟ دوسه تا ماشین به قصد مزاحمت نگه داشتن ولی وقتی بی محلی و حال خرابم و دیدن راهشون کشیدن و رفتن بلاخره معجزه شد و تاکسی برام نگه داشت سوار شدم و ادرس خونه امیر و بهش دادم. وارد خونه شدم و خودم و روی مبل پرت کردم با یاداوری آترین و مصاحبش بغضی که تو گلوم نشسته بود شکست... انقدر پر صدا شکست که دلم به حال خودم سوخت اشکام پشت سر هم از چشمام خارج میشد به هق هق افتاده بودم حالم دست خودم نبود.. شاید به مرز جنون رسیدم از تنهایی..از بی کسی..از عاشقی.. 🌸 🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸
تو را دوسٺ خواهم داشٺ و هر روز صبح بہ تو می‌گویم: من از آنِ توأم...✌️ @mahee_man
🖤ɪ ʜᴀᴛᴇ ʏᴏᴜ ᴍʏ ᴄᴜᴛᴇ ᴅᴇᴍᴏɴ متنفرم از تو دیو ناز من! @mahee_man
‌‌‌❴ ⁰⁰:⁰⁰ ❵‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌  خواستم زنده بمانم و فکر کردن به تو، تنها سلاحم بود، تنها کمانم، تنها سنگم.. @mahee_man
من از حاشا کردن این عشق، بیزارم...الا یا ایها الناس دوستش دارم...✌️ @mahee_man
🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸 🌸 با تعجب داشتم به حرفاش گوش میدادم یه کلمه از حرفاشو نمیفهمیدم تا خواستم از یکی از عابرا ماجرارو بپرسم با شنیدن جمله بعدیش قلبم فشرده شد -مری عزیزم همراهی میکنی؟ و دوربین سمت مری چرخید که ماکسی کوتاه قرمز رنگ پوشیده بود و با ناز و عشوه به سمت استیج رفت و همه تشویقش میکردن.... با هر قدمی که مری به آترین نزدیک میشد انگار یه قسمت از قلبم خورد میشد و وقتی همدیگه رو تو آغوش کشیدن چشمام سیاهی رفت و روی زمین افتادم -خانم حالتون خوبه؟خانم صدای مارو میشنوید؟ سری به نشانه نه تکون دادم که منو از روی زمین بلند کرد و روی جدول نشوند بغض لعنتی تو گلوم سنگینی میکرد کاش این برنامه رو نمیدیدم باورم نمیشد که آترین انقدر بیخیال من باشه...باورم نمیشد که دنبالم نیاد..باورم نمیشه این همه سال با همچین ادمی زندگی کردم و هیچی نفهمیدم به کمک دختری که کنارم نشسته بود بلند شدم و ازش تشکر کردم با گیج ترین حالت ممکن که بدنم تلو تلو میخورد راه میرفتم،در اصل خودم و روی زمین میکشیدم. نمیدونم چقدر راه رفتم چقدر فکر کردم ولی وقتی به خودم اومدم تو خیابونی بودم که اصلا نمیشناختمش هوا تاریک شده بود و کسی تو خیابون نبود ترس برم داشت برای همین کنار خیابون موندم تا تاکسی بگیرم ولی مگه این موقع شب تاکسی پیدا میشد؟ دوسه تا ماشین به قصد مزاحمت نگه داشتن ولی وقتی بی محلی و حال خرابم و دیدن راهشون کشیدن و رفتن بلاخره معجزه شد و تاکسی برام نگه داشت سوار شدم و ادرس خونه امیر و بهش دادم. وارد خونه شدم و خودم و روی مبل پرت کردم با یاداوری آترین و مصاحبش بغضی که تو گلوم نشسته بود شکست... انقدر پر صدا شکست که دلم به حال خودم سوخت اشکام پشت سر هم از چشمام خارج میشد به هق هق افتاده بودم حالم دست خودم نبود.. شاید به مرز جنون رسیدم از تنهایی..از بی کسی..از عاشقی.. 🌸 🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸