#تلنگرانہ💡
خـــدای خــــوبــــم...!!
خطا از مــن است...!!
می دانـــــــم...!!
از من که سالهاست گفته ام...!!
... ایاک نعبد ...!!
اما به دیگران هم دلسپرده ام...!!
... از مـن که سالهاست گفته ام...!!
... ایاک نستعین...!!
اما به دیگران هم تکیه کرده ام...!!
اما رهایــم نـــکن...!!
بیش از همیــــشه دلتنــــــگم...!!
به انــــدازه ی تمـــام روزهای نبــــودنم...!!
#خداےخوبم💛
ماهـِ پنهان
هیچ بارانی نمیبارد مگر صفا دهد.
هیچ گلی جوانه نمیزند مگر هدیه شود.
هیچ خاطره ای زنده نمیماند مگر شیرین باشد.
هیچ لبخندی نیست مگر شادی بیاورد.
وهیچ بهاری نمیاید مگر سال دیگری در پیش باشد.
پس بگذار باران شوق بر زندگی ات ببارد تا روحت را صفا دهد.
گلهای عشق در دلت جوانه زنند تا انهارا به دیگران هدیه کنی .خاطراتت قشنگ باشند تا همواره بیادشان بیاوری.
لبخند بر لبانت نقش بندد تا شادی را بیفشانی.
و بهار بیاید تا بدانی باز هم فر صت بودن هست……
#رفیقانہ👑
خدای من🦋
ببخش مرا که دلم گاه می گیرد و ماوایی جز تو ندارم که با وی در
میان بگذارم.🕊
ببخش مرا که از خیلی چیزها آزرده می شوم و تنها به تو می گویم.🌸
ببخش مرا که توان شکر ندارم که آن همه خیر که به من بخشیدی را شکر گذارم.💐
ببخش که نمی توانم آن گونه که شایسته است به واسطه اینکه پای درد دلم
می نشینی و تک تک کلماتم را میگم خوانی ، برایت کاری انجام دهم.🥀
#خداےخوبم💛
#تلنگرانہ💡
دختر محجبه ...🧕🏻
تصویرترا گذاشتهای توی فضایمجازی به قول خودتخشک مذهب نیستی.📱📿
اتفاقا ‼
️ با حجاب هم گذاشته ای ؛ بیشتر از خیابان هم رو گرفته ای ...🥀
زیر عکست مینویسند : " ماشالله !!!😌 " مینویسند : " چقدر بهت میاد😚 " میگویند : "چقدر خوشگل و ناز شدی😍 " حتی مردان عرب هم میگویند " جـــــمیل 😄"ٌ
امـــــا یـــــادت نرود ‼ ️
بخدا پسر رهگذر و مزاحم توی خیابان هم همین را میگوید..
آنجــــــا ، احتمال ۹۰ درصد حیا میکنی روی بر میگردانی🌸 ؛ بی محلی میکنی و اینجــــــا میگویی مـــــتشکرم😎 ... مـــــرسی😉... چشماتون قشنگ میبینه😃 و .... نـــــمیدانم ...
حیای خود را باخته ای🥀؛ یا اینجا همه به تو مـــــحرمند🌱 تصویرت را گذاشته ای توی فضای مجازی📲
#چادرانہ🔮
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما ملت شہادتیم🥀
#حاج_قاسم🌙✨
#ما_ملت_امام_حسینیم💎🌈
سلام دوستااان
نماز ظهر قضای امروز فراموش نشود😉
فقط یک اراده می خواهد 💪🏻
بقیه اش درست می شود😊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خداےخوبم💛
#محظاستورے 📲
#ادیت_ادمین 🍭
•
•
•^-^
🔺🔻کپۍ آزاد✅فقط اسم و لوگوی کانال حذف نشه رضایت نداریم😇😇💜
·٠•●@Mahepenhanamm●•٠·
هدایت شده از ماهـِ پنهان
وقٺــ اذانہ✨🌤
نمازمون سرد نشــہ رفیق:)🌱🌈
دعا ڪنیم برای ظہور آقاے بہــار🌸🍃
+الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج 💚
بریم رفیق وایســیم پشٺــ سرِ امام زمانمـوݩ😍😍🌻
#وقت_عاشقی📿
🌸🌳🌸🌳🌸🌳🌸🌳🌸🌳🌸🌳🌸
بہ احٺرام اذان🦋تا یڪ ربع از گذاشتن پسټ معذوریم😇🕊
#التماس_دعــا🤲🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ࢪهبࢪانـہ✨🌸
#محظاستورے 📲
#ادیت_ادمین 🍭
•
•
•^-^
🔺🔻کپۍ آزاد✅فقط اسم و لوگوی کانال حذف نشه رضایت نداریم😇😇💜
·٠•●@Mahepenhanamm●•٠·
•﷽•
سیدعلی حسینی خامنه ای
عضو فعال بسیج🤩
درجه:فرماندهی کل قوا ولی امر مسلمین😍😍😍
هر زاویه به این عکس نگاه می کنم کیف می کنم شما رو نمی دونم😁😍
#ࢪهبࢪانـہ✨🌸
·٠•●@Mahepenhanamm●•٠·
رمانی در ژانر علمی تخیلی است
که حوادث آن در سال ۱۴۲۰ هجری شمسی روایت میشود.
دورانی که در آن یک بیماری وحشتناک به نام «زی.اُ.»
یا «زایو» سراسر دنیا را فراگرفته است
ویروسی عجیب شناسایی شدهاست که گفته میشود
بیشتر کشورهای دنیا را آلوده کرده و رسانهها اعلام کرده اند
که هیچ راهی هم برای ساختن ضد ویروس نیست....
و نیمی از جمعیت زمین به واسطه گسترش این بیماری مردهاند.
از جانب فلسطین گزارشی به ایران میرسد که در آن به وجود یک آزمایشگاه مشکوک در اعماق زمین، در منطقهای در فلسطین اشاره میشود. دکتر علی پارسا محقق و میکروبشناس ایرانی برای یافتن سرنخهایی از زایو و نجات ساکنان زمین از دست این میکروب کشنده با یک گروه آموزشدیده برای رفتن به این آزمایشگاه آماده میشوند ولی در طول مسیر با اتفاقات عجیبی روبرو میشوند که باعث آشنایی آنها با یک تیم حرفهای بینالمللی در حوزه شناسایی و مبارزه با بیماریهای میکروبی میشود.
زایو🔬
نویسنده:مصطفیرضاییکلوزی✍🏻
#معرفےکٺابــ📚
#یکشنبههاےکتابۍ🧡
هدایت شده از کانال تخصصی نماز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥اینو حتما ببینید در هولناکترین لحظه ی زندگی به کارتون میاد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°پـس چـرا
بـه نـبـودنـٺ
عـادت نـمیکنـم... :)♥️
#حاج_قاسم 🌙✨
#محظاستورے 📲
#تلنگرانہ 💡
💔 واقـعـاً وقتش نرسیده بـرای امــام مون دعــــا کنیم؟!! 😕
❣ یعنی دعــــا کردن اینقد سختہ؟!! 🙄
💔 پس چرا وقتی ماشین و خونہ و بچہ میخوایم،سخٺ نیسٺ؟!! 🧐🤨
💔 بیایید براے کسی که یک عمر دعامون کردھ دعا کنیم 😭💔
#امامزمانـم 🌻
#الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج 💚
·٠•●@Mahepenhanamm●•٠·
-میگفت:
وَقتیتَنهاشُدیباخُداباش...🌱
وَقتیهَمکهتَنهانَبودی
بیخُدايىنکُن!✋🏻
بیخُداباشیضَررمیکُنی...♥️((:
#پروفایل ✌️🏻
#غلیان ❄️
#خداےخوبم 💛
·٠•●@Mahepenhanamm●•٠·
حاج آقا راستگو درگذشت...
محمد حسن راستگو ملقب به عمو راستگو که از سالها پیش برای کودکان و نوجوانان قصه های قرآنی میگفت امروز در سن۶۷سالگی درگذشت.
#عموراستگو🌱
ماهـِ پنهان
حاج آقا راستگو درگذشت... محمد حسن راستگو ملقب به عمو راستگو که از سالها پیش برای کودکان و نوجوانان ق
انشالله خداوند ایشان را
غریق رحمت واسعه خودش قرار بده✨
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #پنجاه_وچهار
بلافاصله ماشین را متوقف کرد،..
از نگاه سنگین مصطفی فهمید باید تنهایمان بگذارد که در ماشین را باز کرد و با مهربانی بهانه چید
_من میرم یه چیزی بگیرم بخوریم!
دیگر منتظر پاسخ ما نماند و به سرعت از ماشین پیاده شد...
حالا در این خلوت با بلایی که سعد🔥سرش آورده بود بیشتر از حضورش #شرم میکردم..
که ساکت در خودم فرو رفتم...
از درد سر و پهلو چشمانم را در هم کشیده بودم..
و دندانهایم را به هم فشار میدادم تا ناله ام بلند نشود😣😖 که لطافت لحنش پلکم را گشود
_خواهرم!
چشمم را باز کردم و دیدم کمی به سمت عقب چرخیده است،..
#چشمانش همچنان #سربه_زیر و نگاهش به نرمی میلرزید.
شالم نامرتب به سرم پیچیده بود، چادر روی شانه ام افتاده و لباسم همه غرق گِل بود که از این همه درماندگی ام خجالت کشیدم.😖😞
خون پیشانی ام بند آمده و همین خط خشک خون روی گونه ام برای آتش زدن دلش کافی بود که حرارت نفسش را حس کردم
_خواهرم به من بگید چی شده! والله کمکتون میکنم!
در برابر محبت بی ریا و پاکش، دست و پایم را گم کرده و او بی کسی ام را حس میکرد که بی پرده پرسید
_امشب جایی رو دارید برید؟
و من امشب از جهنم مرگ و کنیزی آن پیرمرد وهابی فرار کرده بودم..😖😭
و دیگر از در و دیوار این شهر میترسیدم که مقابل چشمانش به گریه افتادم.😭چانه ام از شدت گریه به لرزه افتاده..
و اواز دیدن این حالم طاقتش تمام شده بود که در ماشین را به ضرب باز کرد و
پیاده شد...
دور خودش میچرخید و #آتش_غیرتش درخنکای این شب پاییزی خاموش نمیشد که کتش را درآورد...
ادامه دارد....
🌹نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🕌 #کپی_فقط_باذکرنام_نویسنده
·٠•●@Mahepenhanamm●•٠·
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #پنجاه_وپنج
کتش را درآورد..
و دوباره به سمت ماشین برگشت. روی صندلی نشست و اینبار کامل به سمتم چرخید،..
صورت سفیدش از ناراحتی گل انداخته بود، رگ پیشانی اش از خون پُرشده و میخواست حرف دلش را بزند..
که #به_جای_چشمانم به دستان لرزانم خیره ماند و با صدایی گرفته گواهی داد
_وقتی داشتن منو میرسوندن بیمارستان، تو همون حالی که حس میکردم دارم میمیرم، فقط به شما فکر میکردم! شب پیشش خنجر رو از رو گلوتون برداشته بودم و میترسیدم همسرتون...
و نشد حرفش را تمام کند،..
یک لحظه نگاهش به سمت چشمانم آمد و دوباره #نجیبانه قدم پس کشید، به اندازه یک نفس ساکت ماند و زیر لب زمزمه کرد
_خدا رو شکر میکنم هر بلایی سرتون اورده، هنوز زنده اید!
هجوم گریه گلویم را پُر کرده..😣😭
رفیقش به سمت ماشین برگشته و دلش میخواست پای دردهای مانده بر دلم بنشیند که با دست اشاره کرد منتظر بماند و رو به صورتم اصرار کرد
_امشب تو حرم چی کار داشتید خواهرم؟همسرتون خواست بیاید اونجا؟
اشکم تمام نمیشد..
و با نفسهایی که از گریه بند آمده بود، ناله زدم😭😩😭😭
_سعد شش ماه تو خونه #زندانیم کرده بود! امشب گفت میخواد بره ترکیه، هر چی التماسش کردم بذاره برگردم ایران،😭🇮🇷 قبول نکرد! منو گذاشت پیش ابوجعده🔥😭😰 و خودش رفت ترکیه!
حرفم به آخر نرسیده،...
انگار دوباره خنجر سعد🔥 در قلبش نشست که بی اختیار فریاد کشید
_شما رو داد دست این مرتیکه؟😡
و سد صبرش شکسته بود...
ادامه دارد....
🌹نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🕌 #کپی_فقط_باذکرنام_نویسنده
·٠•●@Mahepenhanamm●•٠·
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #پنجاه_وشش
سد صبرش شکسته بود که پاسخ اشکهایم را با داد و بیداد میداد
_این تکفیری با چندتا #قاچاقچی_اسلحه از مرز عراق وارد سوریه شده! الان چند ماهه هر غلطی دلش میخواد میکنه و داریا رو کرده انبار باروت!😡🗣
#نجاست_نگاه نحس ابوجعده😈👹 مقابل چشمانم بود..
و خجالت میکشیدم به این مرد #نامحرم بگویم برایم چه خوابی دیده بود که از چشمانم به جای اشک، خون میبارید..😞😭
و مصطفی ندیده از اشکهایم فهمیده بود امشب در خانه آن نانجیب چه دیده ام که گلویش را با تیغ غیرت بریدند و صدایش زخمی شد
_اون مجبورتون کرد امشب بیاید حرم؟😡😡
با کف هر دو دستم جای پای اشک را از صورتم پاک کردم،..😭😭
دیگر توانی به تنم نمانده بود تا کلامی بگویم..
و تنها با نگاهم التماسش میکردم که تمنای دلم را شنید و مردانه امانم داد
_دیگه نترس خواهرم! از همین لحظه تا هر وقت بخواید رو چشم ما جا دارید!
کلامش عین عسل کام تلخم را شیرین کرد؛..
شش ماه پیش سعد 🔥از دست او فرار کرده و با پای خودش به داریا آمده بود..
و حالا باورم نمیشد او هم اهل داریا باشد تا لحظه ای که در آرامش منزل زیبا و دلبازشان🏠 وارد شدم...
دور تا دور حیاط گلکاری🌸🌼 شده و با چند پله کوتاه به ایوان خانه🌱🍃متصل میشد...هنوز طراوت آب به تن گلدانها مانده و عطر شب بوها در هوا میرقصید..
که مصطفی با اشاره دست تعارفم کرد و صدا رساند
_مامان مهمون داریم!
تمام سطح حیاط و ایوان با لامپهای مهتابی روشن بود، از درون خانه بوی غذا میآمد..
و پس از چند لحظه زنی میانسال🌺 در چهارچوب در خانه پیدا شد..
و با دیدن من، خشکش زد. مصطفی قدمی جلو رفت..
ادامه دارد....
🌹 نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🕌 #کپی_فقط_باذکرنام_نویسنده
·٠•●@Mahepenhanamm●•٠·
سلام رفقا✋🏻
شبتون بخیر🌙🌸
از اونجایۍ ڪہ الآن فصݪ درس📝
وامتحانات هست 📚📖
و اکثرشماعزیزان هم
دانش آموز هستید👩🏻🎓👨🏻🎓،
ممڪنہ تعداد پیامہاےڪاناڵ
خاطࢪتون رو آزرده کنه🙍🏻♀🙍🏻♂
و احتمال هم میره دلیل لفت دادن های شما عزیزان☹️هم
همین زیادی تعداد پست ها باشه💝🌔
به همین دلیل ما ادمیݩهاےڪاناڵ↯
∞•|مــ🌙ــاهپنہــاݩ|•∞
تصمیم گرفتیم🤓
تا فعالیت و تعدا پستہارو☃
در روز کمتر کنیم
تا شما کمتر اذیت بشید☺️😌❤️
ممنون از همراهیتون💐
یاعلی🍀
#ادمیننویســــ 😁🖐🏻