eitaa logo
ماهـ‌ِ پنهان
1.4هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
61 فایل
﷽ تِب فراق تو بیچارهـ کرد دنیـا را بدۅن تو به دل ما قرار بی‌معناسـت🌱💙 . . •شـروط:🌸 •| @Penhaan |• . . •پای مکتبِ حـاج قاسـم:)🌿 •| @deltange_o_o |•
مشاهده در ایتا
دانلود
امام زمان عج در روز جمعه👌
من‌بقي‌معك؟ + اللھ ↶ـ - ڪی‌برات‌موند؟ +پروردگآࢪ (: . .🌿♥️ 💛
سلامی به قشنگیه آفتاب پاییزے🍂🍁 خدمت شما عزیزان🍏🍭 یک نکته ای رو بگم ↯♥ فعالیت کانال ما در روز کمتر شدہ😁☺️ چون ما اعتقاد داریم کیفیت مهمه نه کمیت💪🏼📘 منتظر نظرات شما هستیم در لینک ناشناس 🗳🚙🚗🚙🚗🚙🚗🚙🚗🚙 https://harfeto.timefriend.net/16064810758894 سپاعس😎
🌻 آقاےجہان! دلٺنگۍ و انتظار،،، داࢪد میکُشد مرا :( امروز هم نیامدۍ... لااقل تسلا؎دلِ سوخټہ‌ام نگاهۍ بفرست...😞✨🌱 💚 پیج مارو در اینسٺاگࢪام دنباݪ ڪنٻد☺️↯ https://www.instagram.com/mahepenhanamm?r=nametag 🌳🌸🌳🌸🌳🌸🌳🌸🌳🌸🌳🌸🌳 ·٠•●@Mahepenhanamm●•٠·
آیدی لطفا🌱🙃🙃
مردم ما چادر را انتخاب کرده‏ اند.🌹 البته ماهیچ وقت نگفتیم که «حتماً چادر باشد، و غیر چادر نباشد.»🍁 گفتیم که «چادر بهتر از حجاب‌هاى دیگر است.»🌼 ولى زنان ما مى‏خواهند حجاب خودشان را حفظ کنند.🦋 چادر را هم دوست دارند. چادر، لباس ملى ماست.🌱 ✨بیانات رهبر‌ معظم انقلاب در رابطه با حجاب ✨🌸 🔮
۱.شرمنده🙃 ... ... ۴‌:)))
با خبر شدیم دانشمند عزیز و پر افتخار کشورمون (محسن فخری زاده) به دست ترورسیم های متجاوز ترور شدن و به درجه رفیع شهادت رسیدند🥀 روحشون شاد و یادشون گرامی باد🕊 انشالله شفیع همه ی ما باشند🌸
چند تا جمعه دیگه باید خبر شهادت بشنویم؟😭 أین صاحبنا؟ أین امامنا؟ أین بقیه الله؟ 💚
واکنش همسر شهید داریوش رضایی‌نژاد به شهادت «محسن فخری‌زاده»
سرلشکر باقری: انتقام سختی در عاملان ترور شهید فخری‎زاده است 🔹راهي را که شهيد فخری‎ز‎اده‎ها آغاز کرده‎اند، هرگز متوقف نخواهدشد. گروه‎های تروريستی و آمران و عاملان اين اقدام کور هم بدانند که انتقام سختی در انتظار آنها خواهد بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤🖤🖤🖤🖤🖤 (ماشاءالله)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهادتت🥀 رویشی دوباره خواهد بود🌱 بر درخت انقلاب🌳
باز هم جمعه شد و قاسمِ دیگر دادیم باز هم یک خبر تلخ به رهبر دادیم رفت از بین رفیقان وطن یک سرباز باز هم هدیه به مهدی گلِ پرپر دادیم💔😞 ♥️
بکشید ما را ملت ما بیدار تر می شوند🥀🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ با لحنی ساده شروع کرد _چند روز پیش دوتا ماشین بمب گذاری شده تو دمشق منفجر شد، پنجاه نفر کشته شدن. خشونت خوابیده در خبرش نگاهم را تا چشمانش در آینه کشید و او نمیخواست دلبسته چشمانم بماند.. که نگاهش را پس گرفت و با صدایی شکسته ادامه داد _من به شما حرفی نزدم که دلتون نلرزه! لحنش غرق غم بود و مردانه مقاومت میکرد تا صدایش زیر بار غصه نلرزد... _اما الان بهتون گفتم تا بدونید چرا با رفتن تون مخالفت نمیکنم تو و ، ولی معلوم نیس چه خبر میشه، خودخواهیه بخوام شما رو اینجا نگه دارم. به قدری ساده و صریح صحبت میکرد که دست و پای دلم را گم کردم و او راحت حرف دلش را زد _من آرامش شما رو میخوام، نمیخوام صدمه ببینید. پس برگردید ایران بهتره، اینجوری خیال منم راحتتره. با هر کلمه قلب صدایش بیشترمیگرفت، حس میکردم حرف برای گفتن فراوان دارد... و دیگر کلمه کم آورده بود که نگاهش تا ایوان چشمانم قد کشید و زیرلب پرسید _سر راه فرودگاه از زینبیه رد میشیم، میخواید بریم زیارت؟ میدانستم است که برای این دختر شیعه در نظر گرفته... و خبر نداشت ۸ ماه پیش... وقتی سعد🔥 مرا به داریا میکشید، دل من پیش زینبیه😢💚 جا مانده بود که به جای تمام حرف دلم تنها پاسخ همین سؤالش را دادم _بله!😢💚 و بی اراده دلم تا دو راهی زینبیه و داریا پر کشید،.. نذری که ادا شد...😢😍 و از بند سعد🔥 آزادم کرد،... دلی که دوباره شکست و نذر دیگری که میخواست بر قلبم جاری شود و صدای مصطفی خلوتم را پُر کرد _بلیطتون برای ساعت ۹ شب، فرصت زیارت دارید. و هنوز از لحنش.. ادامه دارد.... 🌹نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد 🕌 ·٠•●@Mahepenhanamm●•٠·
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ با نگاهش میچشید که با آهنگ گرم صدایش به دلم آرامش داد _تا هر وقت بخواید من اینجا منتظر میمونم، با خیال راحت زیارت کنید! بی هیچ حرفی از مصطفی🌸 گذشتم و وارد صحن شدم.. که گنبد و ستونهای حرم آغوشش را برای قلبم گشود..💚😍😢 و من پس از این همه سال و بی وفایی از در و دیوار حرم میکشیدم.. 😢😓 که قدم هایم روی زمین کشیده میشد و بی خبر از اطرافم ضجه میزدم...😞😭 از شرم روزی که اسم زینب را ،..😞😭 از شبی که را از سرم کشیدم،..😐😭 از ساعتی که از نماز و روزه و همه مقدسات بریدم..😓😭 و حالا میدیدم حضرت زینب (س) دوباره آغوشش را برایم گشوده...💚 که دستانم، دامن ضریحش را گرفته و به پای محبتش زار میزدم😭 بلکه این زینب را ببخشد... گرمای نوازشش را روی سرم حس، میکردم که دانه دانه گناهانم را گریه میکردم، 😭😞او اشکهایم را و من ضریحش را غرق بوسه میکردم و هر چه میبوسیدم عطشم برای عشقش بیشتر میشد...😭💚😍 با چند متر فاصله از ضریح پای یکی از ستونها زانو زده بودم،.. میدانستم باید از محبت مصطفی بگذرم و راهی ایران شوم.. که تمنا میکردم این دلبستگی را از دلم بگشاید..😭🙏 و نمیدانستم با پدر و مادرم چه کنم که دو سال پیش رهایشان کرده و حالا روی برگشتن برایم نمانده بود...😓😥 حساب زمان از دستم رفته بود،.. مصطفی منتظرم مانده و دل کندن از حضور حضرت زینب(س) راحت نبود... که قلب نگاهم پیش ضریح جا ماند و از حرم بیرون رفتم...😢😞 گره گریه تار و پود مژگانم را به هم بسته و با همین چشم پُراز اشکم😢 در صحن دنبال مصطفی میگشتم.. ادامه دارد.... 🌹 نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد 🕌 ·٠•●@Mahepenhanamm●•٠·