eitaa logo
مهستان | بسیج دانشجویی پیام نور رشت
315 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
553 ویدیو
45 فایل
مهستان | رشد و تربیت انسان تراز الهی رسانه‌ی بسیج دانشجویی دانشگاه پیام نور مرکز رشت 📌 راه های ارتباطی : @mahestaan_pnu ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید: https://mahestaan.yek.link
مشاهده در ایتا
دانلود
"بسم الله قاصم الجبارین" در پی شهادت تعدادی از هموطنان عزیزمان در حادثه تروریستی کرمان، بسیج دانشجویی دانشگاه پیام نور مرکز رشت بیانیه صادر کرد. متن کامل بیانیه در تصویر قابل مطالعه است اللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّڪَ الۡفَرَج 🖤 ••• @Basij_pnur  ••• ▪️مهستان | بسیج‌‌دانشجویی‌‌پیام‌‌نور‌رشت
✅پویش نذر خون 💠 پویش نذر خون جهادگران و دانشجویان استان گیلان برای حادثه دیدگان حمله تروریستی 🗓 زمان: پنج شنبه و جمعه ۱۴ و ۱۵ دی ماه 📍مکان : پایگاههای انتقال خون استان گیلان اللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّڪَ الۡفَرَج 🖤 ••• @Basij_pnur  ••• ▪️ مهستان | بسیج‌‌دانشجویی‌‌پیام‌‌نور‌رشت
🏴 به مناسب سالگرد تدفین شهید گمنام دانشگاه پیام نور، آیین گرامی‌داشت مقام شهید گمنام برگزار می‌شود: 🔹به همراه نشست تبیینی محکومیت حادثه جنایت بار تروریستی در کرمان و شهادت ۹۵ نفر از هموطنان و بررسی و تبیین ابعاد حادثه تروریستی. 🔶 مهمان ویژه: برادر مجتبی صولتی 🔶 🔳 حضور عموم آزاد است 🔳 📅 ۱۶ دی ۱۴۰۲ | ساعت ۱۲:۳۰ ⏬ مکان : سالن شهید بابک نوری دانشگاه پیام نور مرکز رشت اللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّڪَ الۡفَرَج ♥️ ••• @Basij_pnur  ••• ◽️مهستان | بسیج‌‌دانشجویی‌‌پیام‌‌نور‌رشت
آغاز ثبت نام مراسم اعتکاف ویژه دانشگاهیان استان گیلان ( اساتید ، دانشجویان ، یاوران علمی) زمان ثبت‌نام: ۱۱ الی ۲۰ دیماه زمان برگزاری: ۵ الی ۷ بهمن مکان اعتکاف: مسجد حضرت باقر العلوم علیه السلام دانشگاه گیلان جهت ثبت نام به آیدی زیر پیام دهید: ❗️ @nahad_pnurr ❗️ شماره تماس دفتر نهاد رهبری پیام نور رشت‏ : 01332613147 اللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّڪَ الۡفَرَج ♥️ ••• @Basij_pnur  ••• ◽️مهستان | بسیج‌‌دانشجویی‌‌پیام‌‌نور‌رشت
❤ بسم رب الشهدا ❤ 💕 علی روزها وقتی از اداره به من زنگ می‌زد و می‌پرسید چه می‌کنی اگر می‌گفتم کاری را دارم انجام می‌دهم می‌گفت:«نمی‌خواهد! بگذار کنار، وقتی آمدم با هم انجام می‌دهیم.» می‌گفتم :«چیزی نیست، مثلاً‌ فقط چند تکه ظرف کوچک است» می‌گفت:«خب همان را بگذار وقتی آمدم با هم انجام میدیم!» 💟 مادرم همیشه به او می‌‌گفت «با این بساطی که شما پیش می‌روید همسر شما حسابی تنبل می‌شود ها!» علی جواب می‌داد «نه حاج خانم! مگر زهرا کلفت من است.» 🍃 همیشه برای شوخی به خانه که می‌آمد دستهایش را به علامت احترام نظامی کنار سرش می‌گرفت. ⭐ عادت داشتم ناهار را منتظرش بمانم، صبحانه را دیرتر می‌خوردم. اوایل به علی نمی‌گفتم که ناهار نخوردم، ناراحت می‌شد. وقتی به خانه می‌آمد با هم ناهار می‌‌خوردیم. حدود 5-4 وقت ناهار ما بود. خیلی لذت داشت این منتظر بودنش. ⭐ حتی ماه رمضان افطار نمی‌خوردم تا او بیاید. علی هم روزه‌اش را باز نمی‌کرد تا خانه. پیش آمده بود که ساعت 11-10 افطار خورده بودیم. واقعا لذت‌بخش بود این با هم غذا خوردن. ✳ علی ابهت و غرور خاصی داشت و واقعاً هر کس بیرون از خانه او را می‌دید تصور می‌‌کرد آدم بسیار جدی و حتی بد اخلاق است. وقتی پایش را از خانه بیرون می‌گذاشت کلاً عوض می‌شد...  🌸 اما در خانه واقعاً آدم متفاوتی بود.تا درِ خانه را باز می‌کرد با چهره شاد و روی خندان، شروع به شیطنت و شوخی می‌کرد. 🌹 آخر شب هم خوردنی‌های مختلف می‌آوردیم و تا نیمه‌های شب فیلم و سریال و ... نگاه می‌کردیم. همان زمان‌ها هم با خودم می‌گفتم چقدر به من خوش می‌گذرد و چقدر زندگی خوبی دارم... واقعا هم همین‌طور بود. من با داشتن علی، خوشبخت‌ترین زن دنیا بودم... ادامه دارد.... [ قسمت هشتم : ذوق زندگی ] اللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّڪَ الۡفَرَج ♥️ ••• @Basij_pnur  ••• ◽️مهستان | بسیج‌‌دانشجویی‌‌پیام‌‌نور‌رشت
مهستان | بسیج دانشجویی پیام نور رشت
❤ بسم رب الشهدا ❤ #داستان_مذهبی #قسمت_هفتم #من_نوکر_نیستم 💕 علی روزها وقتی از اداره به من زنگ می‌ز
❤ بسم رب الشهدا ❤ 🌠 گاهی در خانه با هم ورزش رزمی کار می‌‌کردیم. نانچیکو را به صورت حرفه‌ای به من یاد داد. 🔫 تیراندازی با اسلحه شکاری با اهداف روی سنگ، برگ درخت و ... هردومان برای زندگی خیلی ذوق داشتیم. ✳اواخر علی می‌گفت «زهرا خیلی بد است که ما این طور هستیم، باید وابستگی ما به هم کمتر شود...» انگار که می‌دانست قرار است چه اتفاقی بیفتد. برای من می‌‌ترسید. حرف‌هایش را نمی‌فهمیدم. ❌اعتراض کردم که «چرا اینطور می‌گویی؟ خیلی خوب است که 2 سال و 8 ماه از زندگی مشترک ما می‌گذرد و این همه به هم وابسته‌ایم که روز به روز هم بیشتر عاشق هم می‌شویم.» 💯 واقعاً‌ علاقه ما به نسبت ابتدای آشناییمان خیلی بیشتر شده بود. گفت «آره، خیلی خوب است اما اتفاق است دیگر. خدایی ناکرده...» 🔸 گفتم «آهان! اگر من بمیرم برای خودت می‌ترسی؟» 🔹گفت «نه، زهرا زبانت را گاز بگیر این چه طرز حرف زدن است؟ اصلاً‌ منظورم این نیست!» از این حرف‌ها خیلی ناراحت می‌شد. ❤ گفتم «همه از خدا می‌خواهند که اینقدر با هم خوب باشند!» دیگر چیزی نگفت... 💕 برای جشن ازدواج برادرم آماده می‌شدیم. می‌دانستم علی قرار است به مأموریت برود اما تاریخ دقیق آن مشخص نبود. تاریخ عروسی و رفتنش یکی شده بود. به او گفتم «علی ، تو که می‌دانی همه زندگیم هستی ...» خندید و گفت «می‌دانم. مگر قرار است شهید شوم؟.»  گفتم «خودت می‌دانی و خدا،که در دلت چه می‌گذرد اما می‌دانم آنجا جایی نیست که کسی برود و به چیز دیگری فکر کند.» 🔸سر شوخی را باز کرد گفت «مگر می‌شود من جایی بروم و خانمم را تنها بگذارم؟» ✳باز هم نگفت که قرار است به کجا برود. و می‌گفت به مأموریت اصفهان میروم . اما در دل من آشوبی به پا شده بود و فکر میکردم واقعیت رو به من نمی‌گوید. ادامه دارد.... [ قسمت نهم : خانمم را تنها نمیگذارم ] اللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّڪَ الۡفَرَج ♥️ ••• @Basij_pnur  ••• ◽️مهستان | بسیج‌‌دانشجویی‌‌پیام‌‌نور‌رشت
گزارش تصویری | ۱۶دی۱۴۰۲ 🏴 به مناسب سالگرد تدفین شهید گمنام دانشگاه پیام نور، آیین گرامی‌داشت مقام شهید گمنام 🔹به همراه نشست تبیینی محکومیت حادثه جنایت بار تروریستی در کرمان و شهادت ۹۵ نفر از هموطنان و بررسی و تبیین ابعاد حادثه تروریستی. اللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّڪَ الۡفَرَج ♥️ ••• @Basij_pnur  ••• ◽️مهستان | بسیج‌‌دانشجویی‌‌پیام‌‌نور‌رشت