eitaa logo
ܩـבـفل طلو؏🌤
381 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
2.1هزار ویدیو
51 فایل
بسم رب الشهدا و الصدیقین🌤 بہ‌قول‌آقاسید میلاد" حُسین گونھ زندگـے کنید ڪھ تمام عاقبت بخیرۍها در همین راه است! شھیدسیدمیلادمصطفوی |شھیدبی‌سر! سلام رفیق🧡 محفل توسط خادمین شهدا اداره می شود💫 اصفهان ادمین @admin_mahfell احوالات چنل @andar_ahvalate_ma
مشاهده در ایتا
دانلود
: 1. کلاس های محفل مخصوص متوسطه اول و دوم هست و ورود سنین پایین تر ب کلاس ممنوع می باشد⚠️ 2.از آوردن خواهر و برادر های کوچک تر خود داری کنید 🚫 3.از فردا ب بعد کسانی ک غایب کنند و به تعدادی برسد دیگر نمی توانند در کلاس های این دوره محفل شرکت کنند استاد جدید می باشند و جلسات ب صورت کار گاهی هست [۸/۳۱،‏ ۲۱:۱۱] گمنام♡: استاد جلسه قبل نتوانستند تشریف بیارند ولی این جلسه در خدمتشون هستیم. استاد (تقیان) 🚫 : کسانی ک می خواهند فردا تشریف بیاورند حتما اسامیشون را برای من ارسال کنند ❤❤💛💛 منتظر اسامی شما هستم
🤍💞
•°🌱 ♥️ صبح است و هوایت به دلم افتاده...... °【 ای رفیق ابدی حضرت ارباب سلامـــ♥️....】°
تولد داریم چه تولدی😍 تولد یه دهه هفتادی😍🌱 یه دهه هفتادی که لذت های این دنیــ🌍ـــاش رو با دفاع از حــ🕌ــــرم بی بی جانمون عوض کرد🤩 و در آخر بی بی هم برگه ی شهـــ🥀ـــادتش رو امضــــ🖋ــا کرد علا حسن نجمه❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[❤️🌱] تولدٺ‌مبارڪ . . .🎊💙 گـرچه تولد اصݪۍ تو🙂 شهادٺ‌اسټ . . .💔✨ ڪه مردان‌خدا‌باشهادټ🕊 زنـده‌مــی‌شوند . . .🍃 مبارک 🕊 💕❤️❤️
ܩـבـفل طلو؏🌤
کاری از بچه های محفل _دخترانه طلوع تولد شهید مصطفی صدر زاده تهیه رزق معنوی
سلام امروز محفل تشکیل می شود
ساعت ۱۷ ونیم مسجد بزرگ کربکند
💛منتظر حضور قشنگتون هستیم ♡♡
⚘﷽⚘ روضه از زبان همسر شهید مهدی_نعمایی کفن را بازنکردند برای بچه ریحانه پرسید اگردوست باباست پس چرا عکس بابا مهدیِ من روی اونه آرام در گوشش گفتم این بابا مهدی یهو داد ‌زد نه،این بابای منه دوباره در گوشش گفتم ریحانه جان،یک کار برای من می‌کنی با همان حال گریه گفت چه کار بوسیدمش گفتم پاهای بابا را ببوس پرسیدچرا خودت نمیبوسی؟گفتم همه دارند نگاهمان میکنند فیلم میگیرندخجالت میکشم گفت من هم نمیبوسم گفتم باشه ولی اگر خواستی یکی هم از طرف من ببوس انگار دلش سوخته باشد.خم شد و پاهای مهدی را بوسید و دوباره بوسید آمد توی بغلم و گفت مامان از طرف تو هم بوسیدم حالا چرا پاهایش گفتم چون پاهاش همیشه خسته بود درد می‌کرد چون برای دفاع از حرم حضرت زینب و حضرت رقیه قدم برمی‌داشت یهو ساکت شد و شروع کرد به لرزیدن.بدنش یخ یخ بود احساس کردم ریحانه دارد جان می‌دهد همه حواسم به ریحانه بود و از مهرانه سه ساله غافل بودم به برادرم التماس کردم ببردش گفتم اگر سر بابایش را بخواهد من چه کار کنم اگر بخواهد صورت بابا مهدی را ببیند چه طور نشانش بدهیم؟ اگر می‌دید طاقت میآورد؟نه،به خدا که بچه‌ام دق می‌کرد
۴ ونیم امروز محفل دخترانه طلوع تشکیل می شود مسجد،بزرگ