eitaa logo
منتـــ💚ـــظران،ظهورنزدیکه🤲🏻
10.6هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
7.7هزار ویدیو
107 فایل
السلام علیک یاابا صالح المهدی ادرکنی🌹 ثواب تمام اعمالمان نذرظهورآقابقیه الله العظم«عج»✨ کپی باذکرصلوات مجازاست ادمین کانال👈🏼 @menaso مدیر تبلیغات👇🏻 eitaa.com/khadam_mahdi_karbalaye کانال تبلیغات 👇🏻 http://eitaa.com/joinchat/476184766C9d92be78b3
مشاهده در ایتا
دانلود
سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان عج صلوات مناجات با _عج 🎙سید مجید 🔊 چون مهر...‌⬇️⬇️⬇️ 🌹اَللّٰهُــمَّ عَجِّــلْ لِّوَلِیِــکَ الْفَــرَجـــ بِحَــقِّ حَضرَتِ زِیْنَـبِ کُبْــریٰ سَــلٰامُ الله عَلَیْهٰـــا🤲🍃 ⚘🌸🍃•.⚘.•´ 🍃🌸 ✦‎࿐჻ᭂ🎀჻ᭂ࿐✦ https://eitaa.com/joinchat/2144338117C2436764f10
Banifateme-5.mp3
3.51M
چون مهر به نور خود پیدایی و پنهانی با آن كه ز من دوری، نزدیكتر از جانی اوصاف كمالت را، آیات جمالت را می خوانم و می بوسم، انگار كه قرآنی از صوت تو مبهوتم، در حسن تو حیرانم تو حضرت داوودی، یا یوسف كنعانی؟ من با تو و تو با من،انصاف كجا رفته؟ من كمترم از مور و تو فوق سلیمانی من زخم و تویی مرهم، من درد و تویی درمان من خشكی و تو دریا، من تشنه تو بارانی من شام غریبانم، تو صبحدم عیدی من خار مغیلانم، تو سرو گلستانی من بر سر راه تو، چون گوی به چوگانم تو در دل زار من، چون نوح به طوفانی با گل كنمت تشبیه، یا با نفس عیسی هم خوب تر از اینی، هم پاك تر از آنی قرآن به تو می نازد، عترت به تو می بالد تو منتقم خون سالار شهیدانی ╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸┅─╮ https://eitaa.com/joinchat/2144338117C2436764f10 ╰─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸┅─╯
15.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 🎬 بعد از ظهور چه میشود؟؟ جهت تعجیل در صلوات بفرستید 🌹اَللّٰهُــمَّ عَجِّــلْ لِّوَلِیِــکَ الْفَــرَجـــ بِحَــقِّ حَضرَتِ زِیْنَـبِ کُبْــریٰ سَــلٰامُ الله عَلَیْهٰـــا🤲 ╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸┅─╮ https://eitaa.com/joinchat/2144338117C2436764f10 ╰─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😔🥲 برگرد پشت سرت را نگاه کن 🌹اَللّٰهُــمَّ عَجِّــلْ لِّوَلِیِــکَ الْفَــرَجـــ بِحَــقِّ حَضرَتِ زِیْنَـبِ کُبْــریٰ سَــلٰامُ الله عَلَیْهٰـــا🤲🍃 ⚘🌸🍃•.⚘.•´ 🍃🌸 ✦‎࿐჻ᭂ🎀჻ᭂ࿐✦ https://eitaa.com/joinchat/2144338117C2436764f10
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غدیر_عهدی_با_مهدی ▫️پیامبر صلی الله علیه وآله: مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَجْمَعَ اللَّهُ لَهُ الْخَيْرَ كُلَّهُ فَلْيُوَالِ عَلِيّاً بَعْدِي وَ لْيُوَالِ أَوْلِيَاءَهُ وَ لْيُعَادِ أَعْدَاءَهُ. 🔸️هرکس دوست دارد خدا تمام خوبی‌ها را نصیبش کند بعد از من ولایت علی علیه‌السلام را قبول کند و با دوستانش دوست و با دشمنانش دشمن باشد. 📚 الامالی شیخ صدوق، ص۴۷۴. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👈 ۱۶ روز تا برترین عید.()✨ ✋نشر دهیم مولایمان ⏤͟͟͞͞🌺منتظران ظهور ⏤͟͟͞͞🌺 ╭────────┈➤🦋 https://eitaa.com/joinchat/2144338117C2436764f10 ╰────┈➤🦋 اللهم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج 🤲
30.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
توضیحات سعیدیسم درمورد پدیده ای موسوم به عقد_آریایی که در عروسی هم خوانده شد!! در ادامه جملات جعلی که به اسم کوروش میزدن، یکی متنی نوشته و گفته این عقد آریایی هست و همشونم دارن تکرارش میکنن 😅😅 🌹اَللّٰهُــمَّ عَجِّــلْ لِّوَلِیِــکَ الْفَــرَجـــ بِحَــقِّ حَضرَتِ زِیْنَـبِ کُبْــریٰ سَــلٰامُ الله عَلَیْهٰـــا🤲🍃 ⚘🌸🍃•.⚘.•´ 🍃🌸 ✦‎࿐჻ᭂ🎀჻ᭂ࿐✦ https://eitaa.com/joinchat/2144338117C2436764f10
8.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اختراع شگفت‌آور وسط میدان جنگ!! ♨️ اختراعات دانشمند نابغه، در دورانی که ایران سیم خاردار هم نداشت! 🔹 برشی از سخنرانی به مناسبت ۳۱خرداد‌ماه، سالروز شهادت شادی روحشان صلوات 🌹اَللّٰهُــمَّ عَجِّــلْ لِّوَلِیِــکَ الْفَــرَجـــ بِحَــقِّ حَضرَتِ زِیْنَـبِ کُبْــریٰ سَــلٰامُ الله عَلَیْهٰـــا🤲🍃 ⚘🌸🍃•.⚘.•´ 🍃🌸 ✦‎࿐჻ᭂ🎀჻ᭂ࿐✦ https://eitaa.com/joinchat/2144338117C2436764f10
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان ناحله آروم گفتم _قسمتُ خودمون میسازیم. انگار که شنید پاشو گذاشت رو گاز و با تمام وجود گاز داد‌ یه لبخند پیروزمندانه نشست رو لبم یه حسی بهم میگفت نمیرسم ولی به قول بابا هم فال بود هم تماشا!! بعدِ یه ربع تا بیست دیقه رسیدیم دم هیئت. خلوت بودنِ خیابون هیئت نشون از تموم شدن مراسم میداد. با حالت اشکبار رو به بابا گفتم _اه دیدینننن چرا اخه انقدر دیرررر حالا دیگه ساعت نُهِ!!! نه ! +خب حالا برو ببین شاید کسی باشه. _نه دیگه دست شما درد نکنه ممنون لطف کردین تا همینجاشم برگردین خونه لطفا. بابا سوییچِ ماشینو زد که دیدم یکی از در هیئت اومد بیرون بلند گفتم _عههههه نگه دارین یه دقیقه این و گفتمو از ماشین پریدم بیرون دلم یه جورِ خاصی شد . هیچ وقت تو عمرم این حسُ نداشتم. ناخودآگاه کشیده شدم سمت در ورودی. به اونی که از هیئت اومد بیرون گفتم _هستن هنوز ؟ سرشو تکون داد و گفت +تو مردونه!!! ولی مراسم تموم شده. کفشمو در اوردم و رفتم قسمت آقایون. یه جای خیلی بزرگ بود . انتهاش یه سری آدم جمع شده بودن . بدون اینکه به دور و برم نگاه کنم اروم قدم بر میداشتم . که یه دفعه همه بلند شدن یه صدای آشنا گف +آروم بچه هآ آروم بلندش کنید!!! بسم الله یه یاعلی گفتنو تابوتو بلند کردن و گذاشتن رو شونشون ‌. حس کردم قلبم داره میاد تو دهنم. بی اختیار قدمامو تندتر کردم و رفتم سمتشون ‌ اوناهم دیگه حرکت کردن‌ چند قدمِ اخرِ باقی مونده رو دوییدم که همه نگاشون زوم‌شد رو من با هول و ولا دنبال آشنا میگشتم که دیدم محسن زیر تابوتُ گرفته... با چشایِ پر اشک نگاهش کردم اونم نگاهم کرد . دیگه اشکام سرازیر شد ملتمسانه گفتم _آ...آقا محسن....!! اطرافشو نگاه کرد _با شمام. میشه خواهش کنم یه دیقه نرید؟ همه با چشایِ گرد زل زدن به من. _خواهش میکنم یه دیقه شهیدُ بزارید زمین من به زور خودمو رسوندم اینجا . دیگه وایستاده بودن . مردد نگام کرد و نگاشو برگردوند یه سمت دیگه که صدای ریحانه رو شنیدم . +عه اومدی ؟ چرا انقد دیر؟ _میگم‌برات بعدا. میشه به اینا بگی فقط یه دیقه اجازه بدن منم ببینم شهیدُ؟ ریحانه با چشاش یه سمتُ نگاه کرد برگشتم طرف زاویه دیدش. که دیدم داره به یه پسری که لباس چریکی بسیجی تنشه نگاه میکنه .اول نشناختم بعد که بیشتر دقت کردم فهمیدم محمدِ!!! به محسن نگاه کرد و سرشو تکون دادو خودش رفت ... محسن اینام که زیر تابوتُ گرفته بودن اروم گذاشتنش زمین و رفتن کنار!! به ریحانه گفتم _میشه کنارش بشینم؟ وضو دارم به خدا! +بشین عزیزم بشین. فقط یه خورده سریع تر دیرشون شده! _قول میدم. یه لبخند به من زد و ازم دور شد ‌ ادمایی هم که اطرافم بودن ازم فاصله گرفتن. وایستادم کنارش. بهش نگاه کردم . همونی که تو خوابم دیدم . تو یه تابوت که دورش پرچم ایران پیچیده بود از همونایی که تو تلویزیون نشون میدادنُ تو پیج محمدم دیده بودم روش نوشته بود "شهید گمنام" (۱۸ ساله) ناخوداگاه اشکام میریخت رو گونم . شوری اشکمو رو لبم حس کردم. نمیفهمیدم چرا گریم گرفته!! از همه مهم تر نمیدونستم چرا به این شدت. سعی کردم اشکامو پنهون کنم که کسی متوجه نشه . به تابوت نگاه کردم . اروم گفتم _تو همونی که دستمو گرفتی؟ کمک کردی اره؟؟ تویی پسر حضرتِ زهرا؟ تو پستای این بچه ها خوندم تو بچه حضرت زهرایی!! اره؟ درسته که میگن آرزوهارو براورده میکنی؟؟ اسمش چی بود اها همون"حاجت" تو منو دعوت کردی مراسمت!!؟ منِ بی سروپا!!!؟ من لیاقت داشتم؟ سرمو گذاشتم به حالت سجده رو تابوتُ بوسیدمش. دوباره نگاش کردمو دستمو اروم روش حرکت دادم _پس حالا که گرفتی دستمو ول نکن!! اینو گفتمو ازش فاصله گرفتم که دوباره اومدن سمت تابوتُ بلندش کردن.نشستم گوشه ی هیئت و به رفتنشون نگا کردم. پاهامو تو بغلم جمع کردم و اشکامو پاک کردم. سرمو برگردوندم گوشه ی دیگه ی هیئت که محمد با ریحانه نشسته بود. ریحانه با دیدن من خواست از جاش پاشه که محمد نزاشت. گوشه چادرشُ گرفت و بوسید و از جاش پاشد و دنبال تابوت رفت. بهش خیره شدم این لباس جذبشو بیشتر میکرد. میترسیدم بفهمه دارم نگاش میکنم. چقدر خوشگل تر و خوشتیپ تر از قبل. انگار میدرخشید. داشتم رفتنشو تماشا میکردم که ریحانه صدام کرد +نگفتی دختره؟؟ چیشد اومدی؟ تو که گفتی نمیای ....