eitaa logo
محفل ادبی " الِف "
366 دنبال‌کننده
61 عکس
20 ویدیو
0 فایل
ویژه فرهنگیان 🌱 برگزار کننده محافل و کارگاه های آنلاین و حضوری در حوزه ی شعر و ادبیات فارسی 🍁 ادمین : @bigdelia
مشاهده در ایتا
دانلود
باران که شدی زخم زبان های جهان را از دل بِکَن و دور بریز آب دهان را ( از دل برود هر آنکه از دیده ما رفت ) با خود ببرد خاطره‌ی سرد زمان را آسوده شو از درد و دلت سمت خدا کن در گوش خدا داد بزن، آه زبان را هر کس که خودش را بسپارد به خدایش آرام کند روح و تن و مایه‌ی جان را با دوست بمان دوست که هر جا بروی باز دستی به سر و عطر زند دامنمان را |عضو محفل الف @mahfelalef
"باران تویی آخر دل من جام تهیست" گر بارش چشمت پر پیغام تهیست گل های لب چشمه کجا میدانند آن بوته ی در کویر از کام تهیست یک عمر میان غربت و غم دیدم بی عشق، جهان،گردش ایام تهیست با عشق دلم هوای بودن دارد هرچند مرام عشق،فرجام تهیست | عضو محفل الف @mahfelalef
به دنبال صدا و ناله‌ی او دلم رفت و مرا آواره گرداند چمیدانستم این بازی دل بود، برنده دل شد و او سهم من ماند به رویای نگاهش رفته بودم خدا دید و وجودش سمت من راند فدا کردم برایش جان و تن را بلا گردان شدم تا او مرا خواند نمیدانم کجا و کِی چه کردم که اینگونه دلم پابند او ماند |عضو محفل الف @mahfelalef
یا رب چه کنم که خود گرفتار خودم زندانی قصر و تخت و دربار خودم من ملک جهان به ابروان میرانم افسوس بر آرزوی افسار خودم |عضو محفل الف @mahfelalef
حضرت دریا سلام من آمدم دل وا کنم با دیدن رخسار تو تارنگ نومیدی نشست بر دامن پر بار تو |عضو محفل الف @mahfelalef
چگونه بگذرم از کوچه ات دلم انجاست من این سفر نتوانم که منزلم آنجاست اگر جنون به بیابان کشید کارم را به زلف خویش خبر ده ،سلاسلم آنجاست بگو به مردم چشمت که خون من ریزد مبند دیده ی خود را که قاتلم آنجاست شبیه کشتی بی لنگرم به ورطه ی خون مرا بخوان به کنارت که ساحلم آنجاست شتر ز شهر به صحرا نمی گذارد گام چگونه من بروم ماه محملم آنجاست |عضو محفل ادبی الف @mahfelalef
تا کی غم آن خورم که دارم یا نه وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه پرکن قدح باده که معلومم نیست کاین دم که فرو برم برآرم یا نه @mahfelalef
از دست نگاهت به کجا دل ببرم من هر جا بروم چشم تو از چشم نیفتد | محفل ادبی الف @mahfelalef
🕊 آن‌ها که خوانده‌ام همه از یادِ من برفت الا حدیث دوست که تکرار می‌کنم...
فصل جدید این کتاب آغاز شد این بار هم یک واژه از دردم بر این کاغذ نشد اقرار هم هر بار گفتم "دوستت دارم" قلم با بغض گفت: تن داده یک واژه به گفتن های طوطی وار هم؟ من در امید صفحه های آخرم هستم ؛ درست! آن بی‌خبر ، حتی نشد راضی به یک دیدار هم یک روز اما می‌رسد گم می‌شوم در صفحه ها می‌بافم از نخ ها نشان ، شاید طناب دار هم | عضو محفل ادبی الف @mahfelalef
جان من✨ «امشب به سرم خیمه زده باز خیالت» ماییم و تب عشق و تمنای وصالت امشب شده دیوانه دلم در هوس عشق جان من دیوانه‌ و مدهوش حلالت آه از غم شوریدگی و نبض نگاه و شوق دل من موقع پرسیدن حالت ذوقم شده‌ای، گفت رفیقم چه نشاطی! وقتی که غمم رفت به دیدار جمالت لبخند تو محراب تب عشق و جنون است افتاده دلم در تله‌ی خنده و چالت تکرار کنم من ز سر شوق تو هر دم: جان من دیوانه‌ در این عشق حلالت جان من دیوانه‌ در این عشق حلالت | عضو محفل ادبی الف @mahfelalef
بس که دلتنگم اگر گریه کنم می‌گویند قطره‌ای قصد نشان دادنِ دریا دارد ... - فاضل نظری