باران که شدی زخم زبان های جهان را
از دل بِکَن و دور بریز آب دهان را
( از دل برود هر آنکه از دیده ما رفت )
با خود ببرد خاطرهی سرد زمان را
آسوده شو از درد و دلت سمت خدا کن
در گوش خدا داد بزن، آه زبان را
هر کس که خودش را بسپارد به خدایش
آرام کند روح و تن و مایهی جان را
با دوست بمان دوست که هر جا بروی باز
دستی به سر و عطر زند دامنمان را
#زینبشفیعی_سکوت |عضو محفل الف
@mahfelalef
"باران تویی آخر دل من جام تهیست"
گر بارش چشمت پر پیغام تهیست
گل های لب چشمه کجا میدانند
آن بوته ی در کویر از کام تهیست
یک عمر میان غربت و غم دیدم
بی عشق، جهان،گردش ایام تهیست
با عشق دلم هوای بودن دارد
هرچند مرام عشق،فرجام تهیست
#فاطمهشجاعی | عضو محفل الف
@mahfelalef
به دنبال صدا و نالهی او
دلم رفت و مرا آواره گرداند
چمیدانستم این بازی دل بود،
برنده دل شد و او سهم من ماند
به رویای نگاهش رفته بودم
خدا دید و وجودش سمت من راند
فدا کردم برایش جان و تن را
بلا گردان شدم تا او مرا خواند
نمیدانم کجا و کِی چه کردم
که اینگونه دلم پابند او ماند
#زینبشفیعی_سکوت |عضو محفل الف
@mahfelalef
یا رب چه کنم که خود گرفتار خودم
زندانی قصر و تخت و دربار خودم
من ملک جهان به ابروان میرانم
افسوس بر آرزوی افسار خودم
#محسنرفیعی |عضو محفل الف
@mahfelalef
حضرت دریا سلام
من آمدم دل وا کنم با دیدن رخسار تو
تارنگ نومیدی نشست بر دامن پر بار تو
#فاطمهناظمی |عضو محفل الف
@mahfelalef
چگونه بگذرم از کوچه ات دلم انجاست
من این سفر نتوانم که منزلم آنجاست
اگر جنون به بیابان کشید کارم را
به زلف خویش خبر ده ،سلاسلم آنجاست
بگو به مردم چشمت که خون من ریزد
مبند دیده ی خود را که قاتلم آنجاست
شبیه کشتی بی لنگرم به ورطه ی خون
مرا بخوان به کنارت که ساحلم آنجاست
شتر ز شهر به صحرا نمی گذارد گام
چگونه من بروم ماه محملم آنجاست
#علیصالحیپور |عضو محفل ادبی الف
@mahfelalef
تا کی غم آن خورم که دارم یا نه
وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
پرکن قدح باده که معلومم نیست
کاین دم که فرو برم برآرم یا نه
#خیام
@mahfelalef
از دست نگاهت به کجا دل ببرم من
هر جا بروم چشم تو از چشم نیفتد
#بداهه
#زینبشفیعی_سکوت | محفل ادبی الف
@mahfelalef
🕊
آنها که خواندهام همه از یادِ من برفت
الا حدیث دوست که تکرار میکنم...
#سعدی
فصل جدید این کتاب آغاز شد این بار هم
یک واژه از دردم بر این کاغذ نشد اقرار هم
هر بار گفتم "دوستت دارم" قلم با بغض گفت:
تن داده یک واژه به گفتن های طوطی وار هم؟
من در امید صفحه های آخرم هستم ؛ درست!
آن بیخبر ، حتی نشد راضی به یک دیدار هم
یک روز اما میرسد گم میشوم در صفحه ها
میبافم از نخ ها نشان ، شاید طناب دار هم
#علیبیگدلی | عضو محفل ادبی الف
@mahfelalef
جان من✨
«امشب به سرم خیمه زده باز خیالت»
ماییم و تب عشق و تمنای وصالت
امشب شده دیوانه دلم در هوس عشق
جان من دیوانه و مدهوش حلالت
آه از غم شوریدگی و نبض نگاه و
شوق دل من موقع پرسیدن حالت
ذوقم شدهای، گفت رفیقم چه نشاطی!
وقتی که غمم رفت به دیدار جمالت
لبخند تو محراب تب عشق و جنون است
افتاده دلم در تلهی خنده و چالت
تکرار کنم من ز سر شوق تو هر دم:
جان من دیوانه در این عشق حلالت
جان من دیوانه در این عشق حلالت
#سیدهزهراابطحی | عضو محفل ادبی الف
@mahfelalef
بس که دلتنگم اگر گریه کنم میگویند
قطرهای قصد نشان دادنِ دریا دارد ...
- فاضل نظری