eitaa logo
محفل تبیین
667 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
38 فایل
شهادت جز با جهاد حاصل نمیشود.جهاد تبیین با تأسی به حضرت زهرا سلام الله علیها تبیین و تشریح :بیانات جاری و کتب حضرت آیت الله خامنه ای مدظله به میزبانی شهید دقایقی🌹 ارتباط با ادمين @adminmahfel1
مشاهده در ایتا
دانلود
پدرش یک مغازه کوچک داشت؛ اما دخل و خرجش کفاف زندگیشان را نمی‌داد. همین موضوع حسین را مجبور كرده بود تا وقتی در دبیرستان تحصیل می‌کند، حداقل در تعطیلات تابستان کار کند، تا شاید گوشه‌ای از سنگینی بار زندگی را از روی دوش پدرش بردارد. حسین مدتي به كار ساختماني مشغول شد. او از همه کارگرها کم سن‌تر بود و نمی‌توانست کارهای سخت و سنگین را انجام دهد؛ اما هیچ وقت نمی‌گفت که نمی‌تواند، از آن جمع تنها کسی که نماز می‌خواند، حسین بود. ظهرها وقتی کار برای مدتی تعطیل می‌شد، تا کارگرها استراحت کنند و ناهار بخورند، اول وضو می‌گرفت، یک گوشه می‌ایستاد و نماز می‌خواند، سپس ناهار می‌خورد. شب‌ها که کار تعطیل می‌شد، حسین تنها کسی بود که قبل از غذا خوردن به نماز می‌ایستاد. ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ @mahfeletabeen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در رشته پزشکی دانشگاه شیراز قبول شد، تا مدت‌ها کسی از موضوع خبر نداشت. خیلی‌ها وقتی می‌شنیدند، تعجب می‌کردند و عده‌ای که توقع داشتند حسین هم با قبولی در دانشگاه مثل دیگران رفتار کند، می‌پرسیدند: «پس اگر در دانشگاه قبول شده است، چرا اینقدر عادی همه جا می‌آید و می‌رود و با همه مثل گذشته صمیمی و دوستانه برخورد می‌کند؟» فروتنی، تواضع و اخلاصی که حسین داشت، باعث شده بود تا حرف‌هایش بیشترین تاثیر را در اطرافیانش داشته باشد و خیلی زود در همه جا نفوذ پیدا کند. شهید بزرگوار هم از تاثیر کلام و نفوذش در بین مردم برای هدایت افکارشان در جهت اهداف انقلاب و امام استفاده می‌کرد. در کوچکترین فرصتی که به دست می‌آورد، مبنای انقلاب را برایشان بیان می‌کرد ═┅═༅𖣔🩸𖣔༅═┅┅ @mahfeletabeen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به روایت دکتر شجاعی (دوست شهید) خودش را به شدت درگیر فعالیت‏ها و مبارزات کرده بود و همیشه آرزو می‏کرد در این مبارزات شهید شود. خیلی وقت‏ها می‏گفت: پس چرا من شهید نمی شوم ؟! انقلاب که پیروز شد، از این که در راه انقلاب شهید نشده بود، خیلی ناراحت بود و می‏گفت: متاسفانه از فیض شهادت محروم شدم. مبارزه با طاغوت و نظام فاسد شاهنشاهی از یک طرف  و پاک ماندن و آلوده نشدن به آن همه فساد و فحشاء از طرف دیگر نیاز به افرادی داشت که از لحاظ بنیه‏ی دینی و معنوی، در رتبه‏ی بالایی قرار داشته باشند. حسین بارها این مطلب را گفته بود و تمام تلاش خود را به کار می‏بست تا با انجام واجبات و ترک محرمات، بر مشکلات مبارزه غلبه کند. بارها، نیمه‏های شب بیدار می شدم و او را می‏دیدم که با تضرع به درگاه خدا دعا می‏کند و در نماز شب از خدا کمک می‏خواهد تا در آن اوضاع پاک و سالم بماند و بتواند به بهترین وجه با رژیم شاه مبارزه کند. چاپ و تکثیر اطلاعیه‏ها کار سخت و پرخطری بود. سخت‏تر و خطرناک‏تر از آن، جا به جایی و پخش آنها بود. ما چهار نفر بودیم که می‏بایست کارهای مربوط به چاپ و توزیع اعلامیه‏ها و نشریه‏ی پیام نهضت را انجام بدهیم. یک روز به پیشنهاد حسین تعداد زیادی نشریه را در دو ساک ورزشی بزرگ ریختم و راه افتادیم تا آنها را به جای دیگری منتقل کنیم. هیچ‏کس تصور نمی‏کرد که این دو ساک بزرگ، حاوی نشریه‏ای باشد که حکم حاملش آن هم در این حجم، اعدام است. بین راه، خیلی خونسرد و عادی کنار مامورها می‏ایستادیم و خستگی‏مان را رفع می‏کردیم. وقتی در جواب ماموران که می‏پرسیدند توی ساک‏ها چیست؟ می‏گفتیم: *اعلامیه!! خنده‏شان می گرفت و ما هم می‏زدیم زیر خنده. علاقه اش به امام حد و مرز نداشت. آن‏قدر امام را دوست داشت که بعضی وقت‏ها علنی آن را به زبان می‏آورد و علاقه‏اش به ایشان را به همه می‏گفت. فردی به نام حسینی که رئیس شهربانی بود، بارها حسین را تهدید کرده بود که اگر دست از کارهایش برندارد، او را بازداشت و شکنجه می‏کنند اما حسین زیر بار نمی‏رفت و می‏گفت: فرداست که امام بیایند ایران و شاه در به در شود. آن موقع است که تو خودت محکوم و مجازات می‏شوی. بارها شنیدیم که می‏گفت: اگر امام بگویند من بمیرم، می‏میرم. بعد هم با خودش حساب می کرد که از سی و شش میلیون جمعیت ایران اگر هرکدام یک دقیقه از عمرشان را به امام بدهند، سایه‏ی امام تا فلان سال روی سر ما باقی می‏ماند! ‌‎‌‌࿐჻ᭂ⸙🍃🍁🍃⸙჻ᭂ࿐ @mahfeletabeen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سال ۱۳۵۷ ازدواج کرد؛ اما چند ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی و به دنبال تحرکات عناصر ادی و بهداشتی ‌درمانی آنجا و اینکه به کمک او و همکارانش نیاز است، گفته بود. به ‌محض دریافت نامه، با پیگیری‌‌های زیاد همراه با چند نفر از دوستانش، توانست یک دستگاه آمبولانس گرفته تا با آن به کردستان برود. نامه‌‌ای را به دست یکی از دوستانش می‌‌دهد و می‌گوید در صورتی ‌که از این مأموریت برنگشتم این نامه را به خانواده‌اش برساند. همراه با تیم پزشکی، در کردستان، به مجروحان و مردم ستمدیده کمک می‌‌کند. در بیست‌ و یکم شهریور ۱۳۵۸ در مسیر سردشت به پیران‌ شهر، منافقان کوردل او را ترور می‌کنند و روح پاکش به‌ سوی آسمان‌‌ها عروج پیدا می‌‌کند. از شهید دکتر حسین گرکانی‌‌نژاد به‌عنوان اولین پزشک شهید جمهوری اسلامی ایران یاد می‌کنند. ═┅═༅𖣔🕊𖣔༅═┅┅ @mahfeletabeen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌 آخرین نامه‌ شهید حسین گرکانی‌‌نژاد به همسرش با اهدای سلام. از خداوند متعال آرزوی سعادت و توفیق روزافزون همراه با سلامتی برای شما دارم و امیدوارم هر لحظه‌ات نسبت به لحظه‌ قبل متکامل ‌تر باشد. فاطمه جان! این نامه اگر به دستت برسد، احتمالاً آخرین نامه‌ من است. امشب که این نامه را می‌نویسم بناست فردا عازم کرمانشاه یا سنندج شوم و هیچ امیدی به زنده ماندنم نیست. البته من همیشه آرزویم از خداوند این بوده [است] که به مرگ طبیعی از دنیا نروم و رختخواب مکان مردن من نباشد. امیدوارم که مرگ من باعث پیشرفت اسلام شود. به قول امام خمینی من که به اسلام خدمتی نکردم امیدوارم که مرگ من خدمتی کند. حالا وقتی ایشان چنین حرفی می‌‌زنند، دیگر تکلیف من معلوم است. تنها آرزویم این است که مرگ من در راه خدا و برای پیشبرد اسلام باشد و امیدوارم که از روی شوق و اشتیاق به استقبال چنین مرگی بروم و واقعاً شهید فی ‌سبیل‌‌الله شوم. در خاتمه‌ نامه، ازت می‌‌خواهم که به آن آرزو و خواهش من توجه کنی و فقط از خداوند طلب مغفرت برای من و آرزوی پیشرفت اسلام بکنی و من هم از خداوند تکاملت را به سوی خودش خواستارم. ═┅═༅𖣔🩸𖣔༅═┅┅ @mahfeletabeen
شادی ارواح طیبه امام و‌ شهدا و‌ نابودی کامل اسرائیل حمد و قدر و صلوات** 🌷🤲🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا