نشسته سایهای از آفتاب بر رویش
به روی شانهی طوفان رهاست گیسویش
ز دوردست سواران دوباره میآیند
که بگذرند به اسبان خویش از رویش
کجاست یوسف مجروح پیرهنچاکم
که باد از دل صحرا میآورد بویش
کسی بزرگتر از امتحان ابراهیم
کسی چنان که به مذبح برید چاقویش
نشسته است کنارش کسی که میگرید
کسی که دست گرفته به روی پهلویش
هزار مرتبه پرسیدهام ز خود او کیست
که این غریب نهاده است سر به زانویش
کسی در آن طرف دشتها نه معلوم است
کجای حادثه افتاده است بازویش
کسی که با لب خشک و ترکترکشدهاش
نشسته تیر به زیرِ کمان ابرویش
کسی است وارث این دردها که چون کوه است
عجب که کوه ز ماتم سپید شد مویش
عجب که کوه شده چون نسیم سرگردان
که عشق میکشد از هر طرف به هر سویش
طلوع میکند اکنون به روی نیزه سری
به روی شانهی طوفان رهاست گیسویش
✍ #فاضل_نظری
🌱 eitaa.com/parvaz_90
🥀 #شام_غریبان 🕯
دیشب نگاهِ ساقی و امشب نگاهِ شمر
خیلی میانِ دیشب و امشب، تفاوت است...
✍ #علی_مقدم
.
.
.
🌱 eitaa.com/parvaz_90
در دلِ بیخبران جز غمِ عالم ، غم نیست
در غمِ عشقِ #تو ما را خبر از عالم نیست...
✍ #هلالی_جغتایی
.
.
.
🌱 eitaa.com/parvaz_90
در وقت نیاز، کاش حاضر باشیم
قرآن نرود بر نی و ناظر باشیم
حتی اگر اهل کوفه هستیم، ای کاش
از جنس #حبیب_بن_مظاهر باشیم...
✍ #وحید_اشجع
.
.
.
🌱 eitaa.com/parvaz_90
ای کاش ماجرای بیابان دروغ بود
این حرفهای مرثیهخوانان دروغ بود!
ای کاش این روایت پرغم سند نداشت
بر نیزهها نشاندن قرآن دروغ بود
ای کاش گرگ تاخته بر یوسف حجاز
مانند گرگِ قصهی کنعان دروغ بود!
حیف از شکوفهها و دریغ از بهار...کاش
برجانِ باغ، داغِ زمستان دروغ بود...
✍ #محمدمهدی_سیار
🌱 eitaa.com/parvaz_90