eitaa logo
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
10.4هزار دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
7.3هزار ویدیو
235 فایل
http://eitaa.com/joinchat/235732993Ccf74aef49e گروه مرتبط با کانال http://eitaa.com/joinchat/2080702475Cc7d18b84c1 بالاتر از نگاه منے آه "ماه مـــن " دستم نمےرسد بہ بلنداے چیدنتـــ اے شہید ... ڪاش باتو همراه شوم دمے ...لحظہ اے «کپی آزاد» @mobham_027
مشاهده در ایتا
دانلود
اینا دیوَند یا اَجِنّه؟😳 🌴خرمشهر بودیم! آشپز و کمک آشپز👨🏻‍🍳، تازه وارد بودند و با شوخی‌ بچه ها ناآشنا. آشپز، سفره رو انداخت وسط سنگر و بعد بشقاب‌ها رو چید جلو بچه‌ها. رفت نون🍞بیاره که علی‌رضا بلند شد و گفت: «بچه‌ها! یادتون نره!» 👨🏻‍🍳آشپز اومد و تند و تند دو تا نون گذاشت جلو هر نفر و رفت. بچه‌ها تند نونهارو گذاشتند زیر پیراهناشون. کمک آشپز اومد نگاه سفره کرد. تعجب کرد😯. تند و تند برای هر نفر دو تا کوکو🍳 گذاشت و رفت. بچه ها با سرعت کوکوهارو گذاشتن لاي نونهایی که زیر پیراهنشون بود. آشپز و کمک آشپز اومدند بالاسر بچه‌ها. زُل زدند به سفره. بچه‌ها شروع کردن به گفتن شعار هميشگي:« ما گُشنه‌مونه یالله!😉». که حاجی داخل سنگر شد و گفت:« چه خبره؟🤔» آشپز دوید روبروی حاجی و گفت:« حاجی! اینا دیگه کِیَند! کجا بودند!؛ دیوُونه‌اند یا موجی؟!» فرمانده با خنده پرسید:«چی شده؟😊» آشپز گفت: « تو یه چشم بهم زدن مثل آفريقايي هايِ گشنه، هر چی بود بلعیدند!؟». آشپز داشت بلبل زبانی میکرد که بچه‌ها نونها و کوکوهارو يَواشکي گذاشتند تو سفره. حاجی گفت:‌« این بیچاره‌ها که هنوز غذاشونو نخوردند!».آشپز نگاه سفره کرد. کمی چشماشو باز و بسته کرد.😳 با تعجب سرشو تکوني داد وگفت:« جَلّ الخالق!؟ اینا دیوَند یا اَجِنّه!؟» و بعد رفت تو آشپزخانه. هنوز نرفته بود که صدای خندهٔ بچه‌ها سنگرو لرزوند.😅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️ من می خواهم در آینده شهید بشوم. برای این که... که خنده اش گرفته بود، پرید وسط حرف علی و گفت: «ببین علی جان! موضوع انشاء این بود که «در آینده می خواهید چه کاره بشین.» باید در مورد یه شغل یا یه کار توضیح می دادی. مثلاً، پدر خودت چه کاره است؟ ... آقا اجازه ... ...
ردپای معلمی در جبهه و جنگ به یاد همه معلمان
❤️ماجرای خواندنی شهیدی که امام زمان(عج) او را کفن کرد💔👇 🍃یکی از شهدا همیشه ذکرش این بود: یابن الزهرا گشته ام از فراق تو شیدا💔 یا بیا یک نگاهی به من کن😔 یا به دستت مرا در کفن کن😭 از بس این شهید به عجل الله تعالی فرجه الشریف علاقه داشت❤️ 🍃بعد به دوست روحانی خود وصیت کرد🍃: اگر من شهید شدم، دوست دارم در مجلس ختم من تو سخنرانی کنی☝️ آن روحانی می گوید: من از مشهد که برگشتم، عکس ایشون رو دیدم که شهید شده بود🕊 🍃رفتم پیش پدرش و گفتم: این شهید چنین وصیتی کرده است، طبق وصیتش باید توی مجلس ختم او سخنرانی کنم؟🎤 رفتم منبر و بعد از ذکر خصوصیات شهید و عشقش به امام زمان عج، گفتم: ذکر همیشگی این شهید در جبهه ها خطاب به مولایش امام زمان عج این بوده است:💔 یا بن الزهرا گشته ام از فراق تو شیدا یا بیا یک نگاهی به من کن یا به دستت مرا در کفن کن💔 🍃تا این مطلب را گفتم، یک نفر از میان مجلس بلند شد و گفت: من غسال هستم، دیشب (به من گفتند یکی از شهدا فردا باید تشییع شود، و چون پشت جبهه شهید شده است باید او را غسل دهی) 🍃وقتی که می‌خواستم این شهید را کفن کنم، دیدم درب غسالخانه باز شد و شخص بزرگواری به داخل آمد و گفت:😔 بروید بیرون، من خودم باید این شهید را کفن کنم🍂. من رفتم بیرون و وقتی برگشتم بوی عطر در فضا پیچیده بود. شهید هم کفن شده و آماده ی تشییع بود💔 📚منبع: کتاب روایت مقدس صفحه 100 به نقل از نگارنده کتاب میر مهر(حجه الاسلام سید مسعود پورآقایی) صفحه۱۱۷
خاکهای نرم کوشک۲۸.m4a
8.19M
📔کتاب : خاکهای نرم کوشک🌹 ❇️ سرگذشت . زندگی نامه و خاطرات شهید عبدالحسین برونسی🌹 🖌 نویسنده : سعید عاکف🌹 قسمت : بیست و هشتم🌹 🌙✨@mahman11✨🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 سلام آرزوی چشمانم🤚 💐 اَللّـهُمَّ اَرِنيِ الطَّلْعَةَ الرَّشيدَةَ خدایا آن چهره ی زیبا را به من نشان بده(دعای عهد) 💚🌱
بسم الله الرحمن الرحیم 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ و اَحِبّائَهُ ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، 🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یااَنصَارَدینِ اللهِ، 🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یااَنصارَرَسُولِ اللهِ ، 🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَاَمیرِالمُومِنینَ ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم. 🌺🌙@mahman11🌙🌺
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ 🌴ابراهیم می‌گفت: «اگر قرار است انقلاب پایدار بمونه و نسل‌های بعدی هم انقلابی باشن، باید توی مدرسه‌ها فعالیت کنیم. چون آینده مملکت به دست كسانی سپرده می‌شه که شرایط دوران طاغوت رو كمتر حس كرده‌اند.» 🍁وقتی هم می‌دید اشخاصی که اصلاً انقلابی نیستند به عنوان معلم به مدرسه می‌روند خیلی ناراحت می‌شد و می‌گفت: «باید بهترین و زبده‌ترین نیروهای انقلابی توی مدارس و خصوصاً دبیرستانها باشن.»   🔸برای همین، کارِ کم دردسر رو رها کرد و رفت سراغ کاری پر دردسر با حقوقی کمتر، در دو مدرسه مشغول به کار شد. دبیر ورزش دبیرستان ابوریحان منطقه ۱۴ و معلم عربی در یکی از مدارس راهنمائی محروم منطقه ۱۵ تهران. 
معلمانی که با شاگردانشان در جبهه بودند و گاهی شاگرد گوی سبقت از معلم می‌ربود و به فیض شهادت می‌رسید.
🌹شهید علی نمردی با شروع جنگ تحمیلی، برای رفتن به جبهه لحظه شماری می کرد تا اینکه به او گفتند برای رفتن به جبهه باید رضایت نامه ولی داشته باشید و برای جهت کسب رضایت از پدرش تلاش های زیادی کرد ، به طوری که پدرش میگفت: برای اینکه رضایت مرا جلب کند دو شبانه روز لب به غذا نزد. 🌹وقتی که می خواست به جبهه عازم گردد ، از او پرسیده بودند کی بر می گردی؟ ایشان هم در جواب گفته بودند: إن شاءالله روز همین جا خواهم بود و چنین شد . درست روز عید فطر پیکر پاک ایشان را به زادگاهش روستای شهید مردان آوردند  و بدن مطهر او را به خاک سپردند . ""
فطریـه را گفته‌اند قوتِ غالب ! و قوت غالب ما ، حسرتِ صفای شماست ڪہ می خوریـم ... چطور می‌شود حساب کرد !؟ مبارک✨🌺
AUD-20220503-WA0023.mp3
1.57M
🎵بعد از ماه رمضان چه کنیم؟ 🔺👈🏻 مراقب حال خوبمون باشیم ... 🎙استاد پناهیان
برای خدمت🌱 برای جهاد 💥 برای شهادت✨🌺 تنهاشهیدجهادی مازندران🍀 🕊💫 🌺
؛ اگر از دست کسی ناراحت شدید، دو رکعت نماز بخوانید و بگویید؛ خدا‌یا!! این بنده ی تو حواسش نبود من ازش گذشتم. تو هم بگذر
گذشت ماه روزه و در انتظاریم ای خـدا ڪہ دل ❤️نمـاز عیـد را به مهدی (عج) اقتدا ڪند ... 🤲🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در‌ مشڪلات‌‌ است‌ کہ انسان‌ها‌ آزمایش‌ میشوند. صبر‌ پیشه‌ ڪنید‌ کہ دنیا‌ فانی‌ اســت ♥!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹بسیاری از مواقع وقتی به مشکلی برمی‌خوردیم یا آقا حمیدرضا خسته می‌شد یا در کارش گیر می‌کرد سریع به می‌رفتیم اصلا هم دربند جا و وسیله نبودیم. یک بار با ماشین، یا با قطار و اگر شرایط مناسب بود با هواپیما می‌رفتیم و شده بود حتی پول نداشتیم قرض می‌کرد و می‌رفتیم اگر هم امکان همراهی من نبود خودش تنها می‌رفت. 🌹می‌رفت یک انرژی و مددی از (ع) می‌گرفت و بر می‌گشت. برای همین سفرهای مشهدمان خیلی زیاد بود و امام رضا (ع) به ما محبت می‌کرد. ""
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا