eitaa logo
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
10.7هزار دنبال‌کننده
20.5هزار عکس
7.5هزار ویدیو
235 فایل
http://eitaa.com/joinchat/235732993Ccf74aef49e گروه مرتبط با کانال http://eitaa.com/joinchat/2080702475Cc7d18b84c1 بالاتر از نگاه منے آه "ماه مـــن " دستم نمےرسد بہ بلنداے چیدنتـــ اے شہید ... ڪاش باتو همراه شوم دمے ...لحظہ اے «کپی آزاد» @mobham_027
مشاهده در ایتا
دانلود
☘ «...نشست پشت تویوتا. خسته بود. به ساعتش نگاه کرد. یک ساعتی تا جلسه‌ی قرارگاه مانده بود. آرام پیاده شد و نگاهی به چادر انداخت. همه خواب بودند. آرام و بی‌صدا ظرف‌ها را جمع کرد و برد کنار منبع. شست، دسته کرد و گذاشت توی چادر. لباس‌های کثیف گوشه‌ی چادر را هم جمع کرد و ریخت توی تشت و برد کنار منبع؛ شست و آویزان کرد روی بند. وضویش را هم گرفت و رفت جلسه‌ی قرارگاه. وقتی شب برگشت، بچه‌ها از خجالت سرشان پایین بود و رویشان نمی‌شد توی چشمهای محمدرضا نگاه کنند...» ( نفر اول از راست «شهید کارور») 👈 برگرفته از کتاب ارزشمند و خواندنی «گمشده مجنون»، صفحه‌ی ۲۸۶ با تخلیص و اختصار.
🌷✨ چنین وصیت داشتند... بچه­ ها! سعي ڪنيد باشيد عاشق . منتظرنباشيدڪہ ڪسے بہ شمابگويد خداقوت، ڪسے ازتان تشڪر ڪند و یا کسے قدر ڪار و تلاش و مشقتے را ڪہ ڪشیده­ اید بداند... 👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻 | من فرزند شهیدم، روی پدر ندیدم 🔹«خیلی دلش می خواست که تنها فرزندش را قبل از شهادت ببیند و برای دیدنش لحظه شماری می کرد، اما وقتی پای ناموس و شرف ملتش به میان آمد، آرزوهایش را فراموش کرد که اگر نمی کرد، امروزمان امروز نبود. 🔹وقت خداحافظی که فرا رسید، بعد از کلی سفارش کلامی، باز در میانه ی خون و باروت، نامه ای فرستاد که مراقبش باشم تا سربازی از سربازان امام زمان(عج) باشد. 🔹 هنوز نامه اش را کامل نخوانده بودم که اشکهایم از خبر عروجش بر صفحه ی کاغذ جاری شد و درست ۲ ماه بعد، نام ماندگارش در شناسنامه دختر دردانه اش به ثبت رسید. دردانه ای که هنوز هم زمزمه می کند: "من فرزند شهیدم، روی پدر ندیدم".» 🔹این خاطره ای ماندگار از همسر شهید "جلال ذوالقدر " است که تقدیم حضورتان می شود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄═🌿🌹🌿═┄ 💌 🔹 رفته بود خوزستان ؛ جلسه تا ساعت یک نیمه شب طول کشیده بود. گفته بودند منزل ، هتل ... خوابیده بود؛ همانجا در فرمانداری ، با عمامه زیر سر و رو انداز عبا ... 🔹غذای زندانش نان و آب بود. به شوخی و تمسخر می گفتند : خوش مزه است ! گفت: اگه بیرون هم از اینا خورده باشی بله ، خوش مزه است. بعد ها شد رئیس دیوان عالی کشور ، اغلب روزها غذایش نان و ماست بود ! 🔹به قاضی دادگاه نامه زده بود که: شنیدم وقتی به مأموریت می‌روی ساک خود را به همراهت می‌دهی. این نشانه تکبر است که حاضری دیگران را خفیف کنی... قاضی رو توبیخ کرده بود. حساس بود، مخصوصاً به رفتار قضات! 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌷....مورچه‌ها زخم‌هایمان را به درد می‌آورند. سعی می‌کردیم مورچه‌ها را بکشیم، ولی تمامی نداشتند و از جای‌جای سلول بیرون می‌آمدند. حسین اصلاً حال خوبی نداشت. پیراهنش را بالا زد دیدم صدها مورچه به زخم‌هایش حمله کرده‌اند! در بدن حسین جای سالمی نبود. بعثی‌ها ما را تا صبح با مورچه‌ها در آن وضعیت تنها گذاشتند و تازه فهمیدم آن استخوان‌ها و اسکلت‌ها و خون‌های خشکیده آن‌جا چه می‌کنند. خدا می‌داند کدام آزادمردی خوراک مورچه‌ها شده بود. 🌷آن شب تا صبح نخوابیدم و صبح در یک دادگاه کاملاً کذایی حسین را محکوم به اعدام کردند و دوباره ما را به همان سلول برگرداندند و باز مورچه‌ها به جانمان افتادند. حسین دیگر هیچ تلاشی برای دور کردن مورچه‌ها نمی‌کرد. فردای آن روز یک دادگاه مضحک دیگر تشکیل دادند و حکم اعدام او به حبس ابد تقلیل یافت و بعد ما را از هم جدا کردند. 🌷....شالچی دوباره حالش بد شد و شروع به گریه کرد. یکی از بچه‌ها پرسید: حالا حسین تا ابد در آن سلول می‌ماند؟ شالچی که بغض خفه‌اش می‌کرد، گفت: نمی‌دانم. اگر قرار باشد در آن‌جا بماند در کمتر از یک هفته مورچه‌ها او را می‌خورند. بعد از این ماجرا دیگر هیچ وقت نفهمیدیم بر سر حسین الله‌وردی چه آمد. راوی: آزاده جانباز سرافراز حسن چمرلو از تهران
سلام ما بہ لبخند شهیدان بہ ذڪر روی سربند شهیدان  سلام ما بہ گمنامانِ لشڪر  بہ تسبیحات یا زهراے معبر همان‌هایے ڪہ عمرے نذر ڪردند اگر رفتند دیگر برنگردند 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ ‏نسخه عراقی ‎ در بصره با تصاویر سرداران شهید قاسم سلیمانی و ‎ابومهدی المهندس به مناسبت هشتمین سالگرد تأسیس حشدالشعبی ✨ 😏 دشمنان با دیدن بازی چند دختر در شیراز گفتند « سلام فرمانده » شکست خورد ! ✊ تازه آغاز حماسه سرایی در کل جهان هست 💖 (عج)