eitaa logo
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
9.9هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
7.1هزار ویدیو
235 فایل
http://eitaa.com/joinchat/235732993Ccf74aef49e گروه مرتبط با کانال http://eitaa.com/joinchat/2080702475Cc7d18b84c1 بالاتر از نگاه منے آه "ماه مـــن " دستم نمےرسد بہ بلنداے چیدنتـــ اے شہید ... ڪاش باتو همراه شوم دمے ...لحظہ اے «کپی با صلوات آزاد»
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋🕸🕷🦋🕸🕷🦋🕸🕷 در که بسته شد,عمادراکه محکم به بغلم چسپیده بود,غرق بوسه کردم،بمیرم برای برادرزجرکشیده ام,بچه باورش نمیشد که منم,ازخوشحالی کلمات نامفهومی ازدهانش درمیامد،چشمم افتادبه فیصل که غرق تماشای ما بود،لبخندی به اوردم وگفتم,فیصل جان دوست داری با عماد رفیق بشی وبازی کنی؟پسرک لبخندی زد وسرش رابه نشانه بله تکان داد،خواستم عماد را زمین بگذارم,اما ازبغل من تکان نخورد,بچه احساس ناامنی میکرد ومن به اوحق میدادم,بعدازمدتها اغوش امنی برای خودش یافته بود همینجور که عمادبغلم بود,رفتم کوله ام راکه ناریه باخودش,داخل اورده بود,برداشتم وکنار فیصل نشستم وارام ارام عمادرا از بغلم جداکردم وروی زانوهایم نشاندم,یک دست ازلباسهای عماد راکه باخود اورده بودم از داخل کوله دراوردم وبا ناز ونوازش شروع به تعویض لباسها کردم,فیصل چشمش افتاد به دوتا ماشین اسباب بازی داخل کیف ,تا امد بردارد گفتم:نه نه عزیزم,اینها مال عماد است ,از عماد اجازه بگیر اگر اجازه داد بردار,فیصل امد نزدیک عماد وگفت:عماد ,اجازه میدهی یکی رابردارم. عماد که انگار احساس امنیت میکرد وفهمیده بود اینجا از گزند داعشیها درامان است,لبخندی زد وخودش از روی زانوام بلند شد ویکی از ماشینها را برای خودش ویکی دیگر را به فیصل داد ومشغول بازی باهم شدند. خداراشکر کردم واز جایم بلندشدم ,چادر رادراوردم ورفتم سمت اشپزخانه تا چیزی بیارم برای خوردن وبه بچه ها بدهم. چقدر این کانکس جم وجور ودرعین حال زیبا وراحت بود,باخودم فکرمیکردم،دولت داعش را بنا میکنند وبا انواع واقسام امکانات تجهیز مینمایند که اب توی دل مجاهدانش تکان نخورد وباخیال راحت سرببرند وغارت کنند واسیرکنند وبا وحشیگریشان ,اسلام را دین عقب مانده ووحشی به دنیا معرفی کنند,بی شک هدف تمام بانیان وحامیان داعش این است که اسلام هراسی را دردنیا به وجود اورند ,تا دین خدا ازبین برود وشیطان پرستی رواج گیرد.... لیوان شیر باچند خرما به هرکدام ازبچه ها دادم تابخورند،بمیرم برای برادر بینوایم ,نمیدانم این نازدردانه ی بابا که غذایش رافقط برزانوی پدرم میخورد دراین روزهای اسارت چگونه خورده وخوابیده,دوباره اشکهایم روان شد,زود پاکشان کردم,عمادنباید میدید,باید این احساس امنیتی را که تازه بدست اورده,بااشکهای گاه وبیگاهم,از اونگیرم.ذهنم درگیربود,نمیدانستم عاقبتم چه میشود,نمیدانستم چه تصمیم بگیرم,الان که عمادرا دارم,فرارکنم یابمانم؟کجا فرارکنم؟به چه امیدبمانم؟؟؟ امیدوتوکل کردم به خدای خوبم ,همان که دراوج ناامیدی عمادرا دراغوشم انداخت وبرای فراراز فکروخیال به دنیای بچه ها خودم رامیهمان کردم و کنارشان رفتم ومنم بچه شدم وهمبازی عمادوفیصل گشتم... ادامه دارد.... @mahman11
🌙 شهید سلیمانی: نماز شب ، نماز شب ، شب کلید تمام عزت هاست.. @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ اگه این بو‌رو امشب حس کردی بگو تمومه. تموم کوچ ها ما بوی حرم گرفته.. راستی ‌چه کرده ای بگو برام ‌که بوی زهرا میدی.. بوی فرات و علقمه تو بوی سقا میدی.. دریا دلی غواصی شاه ماهی ‌احساسی.. قمقمه اتو پر آب کن تو زائر عباسی.. @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مےنویسم ز تو ڪہ دار و ندارم شده ای بیقرارٺ شدم و صبر و قرارم شده ای من ڪہ بیتاب توأم اۍ همہ تاب وتبم تو همہ دلخوشے لیل و نهارم شده ای @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پیچید عطـــــر یاس بین هر چفیه هــر کس پیِ سبقت گرفتن از بقیه 📎پ ن : حاج قاسم سلیمانی در جمع رزمندگان عملیات کربلای 5 🌷 @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💞 باوࢪم بود که ادم بشم اما نشدم....💔 کاش یه بے سیم بود میشد با خود شهید ذوالفقاࢪے حࢪف زد و گفت : زمین زمین بهشت ، زمین زمین بهشت 📞 هادے جان بگوشے ⁉️ اینجا بچه ها پشت معبࢪ زمین گیࢪگناه شدن زانو هاشون دیگه توان نداࢪه تو ࢪو جان اࢪباب ، یه نگاهت بࢪا ما بسه😭😭😭 @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | 🎙صدای ماندگار شهید آوینی 🌟ما یافتیم آنچه را دیگران نیافتند ماهمه افق های معنویت را در شهدا تجربه کردیم ..... عشق را هم امید را هم کرامت را هم شجاعت را هم عزت را هم وهمه ی آنچه را که دیگران جز در مقام شهادت نشنیده اند ما به چشم خود دیدیم ،ما معنای جهاد اصغر واکبر را درک کردیم ..... و پادگان دوکوهه به اینهمه، شهادت خواهد داد.🕊🌷 ‎‎‌‌‎‎‌‌@mahman11
چه من در میان شما باشم و نباشم، نگذارید این انقلاب و کشور به دست نااهلان بیافتد، به خود بیایید و توبه کنید، باشد که رستگار شوید. 🌷شهید سیدسجاد روشنایی🌷 @mahman11
شهید سعید طوقانی، طعم شهرت و محبوبیت را از 7سالگی چشید. اما به محض اینکه متوجه شد شاه و فرح روی استعداد او دست گذاشته اند برای امام نامه ای می نویسد و در سن 8 سالگی شهرت و ثروت و ورزش را کنار می‌گذارد چون امامش مخالف شاه بود . (این یعنی فهمیدن ولایت فقیه ) پس از انقلاب به جبهه می رود و در 15 سالگی به شهادت و پروانگی اش نایل می گردد. شهید🕊🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@mahman11
شهید، شهادت و خون شهدا در کلام‌ شهید حق‌وردیان را مدالی طلایی بر روی سینه حسینیان می‌بینم. را قهرمانی بر روی سکوی رقابت متقیان میبینم. را برخیزاننده خفتگان و به راه اندازنده بیداران و تحرک بخشنده مردم می بینم. 📎 پ.ن تصویر: پیکر مطهر و خونین سردارشهید داوود‌ حق‌وردیان : ۱۹/ ۲/ ۱۳۶۱_خرمشهر در عملیات بیت المقدس @mahman11
👓 امام صحبتی دارند که آن را نوشته‌ام و همیشه آن را توی جیب خودم دارم: هر کس که بیشتر برای خدا کار کرد بیشتر باید فحش بشنود و شما پاسدارها، چون بیشتر برای خدا کار کردید، بیشتر فحش شنیدید و می‌شنوید. ما باید برای فحش شنیدن ساخته بشویم؛ برای تحمّل تهمت و افتراء و دروغ؛ چون ما اگر تحمّل نکنیم، باید میدان را خالی کنیم ... @mahman11
چون کار برای خدا بود، زیباترین بود، حتی گِل مالی صورت ها یشان ...! 🌷عکس کمتر دیده شده از سردار شهید محمد رحیم بردبار و رزمندگان واحد تخریب لشکر ویژه ۲۵ کربلا که بعد از آموزش در حال شست و شوی صورت هایشان هستند. @mahman11
شهادت با چشم بسته... رزمندگان با بررسی كارت هويت يک شهيد، در حال شناسايی او هستند. عراق در عمليات طريق‌القدس، تعدادی از رزمندگان را به اسارت گرفت و با چشمان بسته آنان را تيرباران كرد.. آذرماه سال ۱۳٦۰ منطقه عمومی بُستان🌷 عکاس: سعید صادقی @mahman11
🔰شهید سید‌حمید‌ طباطبایی‌مهر: "فقط دم زدن از شهدا افتخار نیست. باید زندگیمان، حرفمان، نگاهمان، لقمه هایمان، رفاقتمان بوی شهدا را بدهد." @mahman11
واکنش شهید آوینی به رقص دختران پاکستانی یکی از دوستان شهید آوینی می گوید: رفته بودیم پاکستان سر خاک شهید عارف حسینی، مرتضی زیاد از او شنیده بود. دستهایش را گرفته بود جلوی صورتش هق هق گریه می کرد؛ معاونش فکر کرده بود مرتضی رفیق صمیمی اش بوده. دخترهای پاکستانی، پائین دیوار مرگ می رقصیدند؛ موتور سوار هم بالای سرشان ویراژ می‌داد. دخترها با رقص مشتری برای او جمع می‌کردند. ما هم رفته بودیم بالا از عملیات موتور سوارها فیلم بگیریم. مرتضی زود آمد پائین رفت توی ماشین. دنبالش رفتم؛ رنگش پریده بود؛ زد زیر گریه و گفت: « می بینی کار دختـرهای مسلمون به کجـا کشیده؟ » 📚 کتاب آوینی/ نشر یا زهـرا(س) @mahman11
🌹به یاد سردار بی‌سر عملیات کربلای۵ پدرش روایت می‌کند: نصف شب از صدای ناله نماز شبش از خواب بیدار شدم. میان گریه‌هایش میگفت:خدایا اگر شهادت را نصیبم کردی، می‌ خواهم مثل امام حسین (ع) بی سر و مثل حضرت عباس(ع) بی‌دست باشم. وقتی پیکرش را آوردند نه سر داشت و نه یک دست گویا آن شب خدا می‌شنیدش...!! @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا