44.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💪🏼✌️پیشرفت | جدیدترین تصاویر از #ماهوارهبر_سیمرغ
#ایران_من 🇮🇷
#ما_میتوانیم و توانستیم ✌️🇮🇷
@mahman11
🕊 #پای_درس_شهید
📎سخنی با مسئولین
ما از شما توقع نداریم به جبهه بروید و تفنگ بر دوش بگیرید ، هر چند جبهه جایگاه مردان خداست و ما حدود 20٪ از روحانیونمان در جبههها به شهادت رسیدند ما اینها را از شما نمیخواهیم ما توقعمان کم است ؛ نمیگوییم وسائل رفاهی میخواهیم ما میگوییم #دست_دزدها را باز نگذارید .
دست عاملان فساد و فحشاء را باز نگذارید ما میگوییم بر مناسبی که #تکیه زدهاید بخاطر هر چیز که پیش شماها قداست دارد ، درد امت حزب اله و خانواده محترم شهداء و آنانی که میسوزند را فقط #بخاطر خدا رسیدگی کنید و آن روزی خواهد آمد که خداوند شما را از این مناسب به #زیربکشد و آن روز دیگر برای #جبران دیر است...
#شهید_محمد_بهروزی🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۴۲/۶/۳ خمین ، استان مرکزی
شهادت : ۱۳۶۵/۱۱/۸ شلمچه ، عملیات کربلای ۵
@mahman11
📌 ماجرای تفحص بند انگشت و انگشتر در فکه
🔹️ مدتی بود که در میدان مین فکه، منطقه عملیاتی "والفجر یک" در حال تفحص بودیم اما از پیکر شهدا هیچ اثری نبود.
◇ عصر عاشورای سال ۱۳۷۳ یا ۷۴ بود. پکر بودم و به سمت ارتفاع ۱۱۲ همین طور راه می رفتم و به شهدا التماس می کردم که خودی نشان دهند.
◇ ناگهان در خاکهای اطراف چیزی سرخ رنگ
نظرم را جلب کرد. توجه که کردم به انگشتر می مانست ....
◇ جلوتر که رفتم دیدم یک انگشتر است. دست بردم برش دارم که با کمال تعجب دیدم یک بند انگشت هم بدان متصل است.
◇ خاک های اطرافش را کندم . بچه ها را صدا کردم. علی آقا محمود وند و بقیه هم آمدند.
◇ یک استخوان لگن، یک کلاه خود آهنی و یک جیب خشاب پیدا کردیم.
◇ بچه ها یکی یکی می نشستند و بغض شان می ترکید. این انگشت و انگشتر پلی زده بود
◇ با امام حسین (ع) در عصر عاشورا
روضه ای بر پا شد ...
📚 راوی: مرتضی شادکام
کتاب تفحص، نوشته حمید داود آبادی،
ناشر: صیام، صفحه ۲۳-۲۲٫
#تفحص_شهید
#السلام_علیک_یااباعبدالله
@mahman11
شهید قاسم سلیمانی، شهید عماد مغنیة، شهید احمد کاظمی، شهید مصطفی بدرالدین و سید حسن نصرالله به همراه تعداد دیگری از فرماندهان مقاومت.
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹شهید مدافع حرمی که حضرت زینب سلاماللهعلیها به سوریه دعوتش کرد
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شهید حاج قاسم سلیمانی:
🔹نماز اگر قضا شد امکان مجدد آن وجود دارد، اما نظام اگر آسیب دید نماز آسیب میبیند دین آسیب میبیند، به این دلیل امام(ره) حفظ نظام را اوجب واجبات و واجبتر از نماز دانستند.
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹برشی از سریال "شوق پرواز"و زندگی" شهید عباس بابایی"
با صدای حاج آقا عالی :خدایا اگر این مرد مسلمان هست بنده از مسلمان بودنم خجالت میکشم
🌹روحمان با یاد شهدا شاد؛
بر روان پاکش صلوات 🌹
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 صدای ماندگار شهید برونسی از عنايات ویژه امام زمان(عج ) در شب عملیات
@mahman11
🌹امت شهید پرور،حضور یکپارچه خود را در سایه ولی امر و رهبری خردمندانه امام در صحنه حفظ کنید و با جریاناتی که در راه انقلاب اسلامی سنگ اندازی می کنند، برخوردی قاطع و مدبرانه داشته باشید و از قضاوت عجولانه بپرهیزید،نیروهای خط امام را طرد نکنید و در مسئله ای یقین حاصل نکردید،از بیان آن خودداری کنید....
🌷فرازی از وصیتنامه سردار سپاه اسلام شهید والامقام حسن باقری
🌷شادی روحش صلوات...
@mahman11
✍ #ڪلام_شـهید
🔰ملت عزیز ایران پشتوانه ولایت فقیه و رهرو راه امام امت باشید، چون هر دو مانع دیکتاتوری میشود؛ الان در حال حاضر کشورهای بزرگ استبداد و استعمارگر از ولایت فقیه میترسند، چون ولایت فقیه مخالف حرکت استبدادی و انحرافی میباشد.
🔰امام را هرگز تنها نگذارید که غضب خدا نصیبتان نگردد و اگر همیشه با او باشید و پیرو خط او باشید، رحمت خدا که در حال حاضر مشاهده میکنید به سویتان سرازیر میشود.
📎فرماندهٔ گردانامامحسین(ع) تیپ فاطمةالزهرا
#شهید_عبدالمهدی_ماندنیپور🌷
#سالروز_شهادت
●ولادت : ۱۳۳۶/۷/۱ کازرون ، فارس
●شهادت : ۱۳۶۱/۱۱/۸ دهلران
@mahman11
اینجا دلی جامانده از قافلهی عشق
در آرزوی رسیدن به عشاق
بی قراری می کند ...
#رزقک_شهادت
#جمع_خوبانم_آرزوست
@mahman11
"رمان #اسطورهام_باش_مادر💞
#قسمت_سی_ویکم
سه مرد مقابل زینب سادات، کنار قبر سید مهدی نشستند.
چشمان از گریه سرخ و پف کرده زینب به برادرانش افتاد.
ایلیا گفت: خیلی بدی! چطور دلت اومد نگرانمون کنی؟
زینب سادات با صدای گرفته اش گفت: ببخشید. حالم خوب نبود.
مهدی گفت: اینبار دیگه نمیذاریم اذیتت کنه.
زینب سادات لبخند زد. نگاهش بین برادرانش چرخید: بی پدری سخته و
ما خوب اینو میدونیم. حالاچرا لشکر کشی کردین؟
مهدی گفت: چون یکی باید ماشین تو رو بیاره، یکی مثل من هم تو رو.
این داداشتم که دل تو دلش نبود و اومد.
زینب سادات اخمی کرد: تو مگه فردا مدرسه نداری؟
ایلیا خندید: فردا تعطیله خواهر خانمی!
مهدی بلند شد و گفت: بریم که تو خونه منتظرمون هستن. زودتر بریم تا دلشون آروم بشه.
زینب سادات دستی به قبر پدر کشید و در دل گفت: ببخشید بابا! من به توافتخار میکنم!
مهدی و ایلیا در دو طرف زینب سادات قرار گرفتند و به سمت خروجی گلزار شهدا به راه افتادند.
احسان هنوز نشسته بود. نگاهش به سنگ دوخته شد.
سلام سید! میدونم خیلی پر رو هستم. میدونم رسمش نیست. اما سید!
دستمو بگیر! دل دخترت رو باهام نرم کن! میدونم لایقش نیستم! اما سید!رفیقت، ارمیا، میگفت دستت بازه و دست مثل مارو میگیری! لایق دخترت کن! کمکم کن سید! تو رو به جدت قسم کمکم کن!
احسان با ماشین خودش و مهدی پشت فرمان خودروی زینب سادات نشست. ایلیا به بهانه تنهایی احسان، همراه او شد و زینب سادات تمام راه از محمدصادق و حرف هایی که دلش را میسوزاند گفت و مهدی برادرانه پای درد و دلهای خواهرانه زینبش نشست. خواهری که عجیب این روزها دل نازک شده بود. خواهری که به پاکی برگ گل بود، به زلالی آب روان! خواهری که همان آیه رحمت خدا بود.
ماشین ها جلوی خانه پارک شدند. همه از ماشین پیاده شدند. احسان پیاده شد و در را بازکرد. مهدی به ایلیا گفت در را باز کند تا ماشین را داخل حیاط بگذارد. زینب سادات به دنبال احسان وارد خانه شد. با صدای در، رها و زهرا خانم و سایه در ورودی خانه رها را باز کرده و منتظر
بودند. با دیدن احسان و زینب سادات به سمت زینب هجوم آوردند و او را در آغوش کشیدند.
در این میان، حضور محمدصادق اخم به چهره زینب سادات آورد اما حرفی که زد، همه را هاج و واج باقی گذاشت.
محمدصادق که با نفرت به زینب سادات زل زد و گفت: نگران این خانم بودید؟ ایشون که بهش خوش گذشته! یک روز میگه مهدی داداشمه و کارهاشو توجیه میکنه، امروز چی؟ اینم داداشتونه خانم؟
احسان گفت: حرف دهنت رو بفهم!
محمدصادق از خانه بیرون زد و با صدای بلندی گفت: خواستگاریمو پس میگیرم.
سیدمحمد در پی محمدصادق رفت اما صدای زینب مانع شد: بذار بره عمو! بذار شرش کم بشه!
صدرا غرید: اون به تو تهمت زد!
زینب سادات لبخند آیه مانندی زد و گفت: جواب این حرفشو باید بابام
بده! بابام حقمو میگیره!
بعد عذرخواهی کرد و به سمت واحد خودشان رفت.
🌷نویسنده:سنیه_منصوری "
ادامه دارد ...
@mahman11
...و سلام بر او که می گفت:
«شما همتون برید
یا همه تون بمونید
هیچ فرقی به حال اسلام نمی کند
ما مکلف به انجام وظیفه ایم»
#سردارشهید_حاج_حسن_باقری_
🕊#شبتون_شهدایی_🕊🌘
@mahman11
#سلام_امام_زمانم 💚
اى آنكه در نگاهت حجمى زنور دارى
كى از مسیر كوچه قصد عبور دارى؟
چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابى
اى آنكه در حجابت دریاى نور دارى
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_
@mahman11
کاش می شد
حال خوب را ،
لبخند زیبا را،
بعضی #دوست داشتن ها را ،
خشک کرد..
لای کتاب گذاشت
و نگهشان داشت...
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#صبحتون_شهدایی_🌷
@mahman11