درطول مبازرات انقلابی مردم ایران و دفاع مقدس تا به اکنون افراد بسیاری با روحیه ایثارگری و شهادت قدم در راهی بزرگ گذاشتند که حاصل آن پرورش و تحکیم کشوری اسلامی است .سرزمینی که حاصل خون شهدایی از جمله شهید «مجید بقایی»، فرمانده قرار گاه کربلاست. پزشکی جوان، پر شور از قبیله ی بی قراران؛ شاهدی بی باک در عرصه ی خوف و خطر .کسی که با تقوای بسیار، همیشه در فکر خدمت به مردم بود چه زمانی که به عنوان دانشجوی پزشکی فعالیت می کرد و چه زمانی که به عنوان فرمانده قدم در راه خون و ایثار گذاشت . انشالله خاطرات این شهید بزرگوار و فرهیخته به روایت از دوستان شهید مرور خواهیم کرد
#شهید_مجید_بقایی
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍خاطره شهید مجید بقایی به نقل از امیر سرتیپ علی اکبر موسوی قویدل / فرمانده عملیات نیروی زمینی ارتش در دوران دفاع مقدس
#شهید_مجید_بقایی
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🔰بهونت چیه....
🔰 که انجامش نمیدی ⁉️
@mahman11
.
♦️بگیر تخت بخواب ما بیداریم ❤️🩹
_آخرین پیام شهید شاهرخی فر
.@mahman11
شهید آرمان علی وردی: دعا کنید شهیـد بشم...
📌یه روز آقا آرمان بهمون گفت: بچهها همهتون فردا روزه بگیرید بیاید حوزه، قراره افطاری بدیم.
🔸فرداش همه موقع اذان مغرب سر سفره نشسته بودیم. آقا آرمان رو کرد به بچهها گفت: خب انشاءالله که نماز و روزههاتون قبول باشه؛ شما دلهاتون پاکه و چیزی به افطار نمونده، ازتون میخوام برام یه دعا کنید.
🔹همه گفتیم: آقا چه دعایی کنیم؟
آقا آرمان گفت: دعا کنید شهید بشم...
همهمون دستامون رو گرفتیم بالا دعا کردیم؛
اصلا انگار نمیدونستیم داریم چه دعایی میکنیم؛
شاید بعضیها معناش رو هم نمیدونستند...
راوی:یکی از رفقای شهید
#شهید_آرمان_علی_وردی
@mahman11
،
👌حـــــق تــــا ابــــد.....
@mahman11
،
حاج قاسم: این جنـــگ را شـــــما
شروع می کنید
اما پایانش را ما ترسیم می کنیم
@mahman11
💔
امام (ره ) گفته بودند با همسران شهدا ازدواج کنید.
مادر هم که دست بردار نبود و تو گوشش میخواند که وقت زن گرفتنت شده. بالاخره راضی شد و مادر و خواهرش را فرستاد بروند خواستگاری.
بهشان نگفته بود که اين خانم همسر شهيد است.
ايشان همه خواستگارها را رد میکرد ،مصطفی را هم رد کرد. مصطفی پيغام امام را برای آن خانم فرستاد، باز هم قبول نکرد و میخواست تا مراسم سال همسر شهيدش صبر کند .
دوباره مصطفي پيغام فرستاد که شما "سيد" هستيد . میخواهم داماد حضرت زهرا (س) باشم. ديگر نتوانست حرفی بزند. جوابش مثبت بود .
امام که خطبه عقدشان را خواند.
مصطفی گفت: «آقا ما را نصيحت کنيد » امام (ره) به عروس نگاهی کرد و گفت: «از خدا میخواهم که به شما صبر بدهد.»
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
#شهید_طلبه
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دشمن بداند ..........
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢همه ما سرباز وطنیم...
️
@mahman11
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
سلام قسمت اول شهید مهدی صابری شهیدی که بدون اجازه پدر و مادر شهید نشد! آقا مهدی بعد از رضایت پدر و
سلام قسمت دوم
شهیدی که بدون اجازه پدر و مادر شهید نشد
درطول یک هفته ای که قرار گذاشته بودن حاج وحید به همراه یکی دیگر از بچه های مخابرات و آقا مهدی مشغول برسی اوضاع ارتباطات منطقه حماه شدند در این برسی ها هم حاج وحید آقا مهدی رو بهتر شناخت و هم آقا مهدی حاج وحید رو بهتر شناخت و صمیمیتی بین آنها بوجود آمد که مهدی صابری شد آقا مهدی طوری که همه آقا مهدی صدا میزدن و دیگه کسی بدون صفت آقا , آقا مهدی را خطاب نمیکرد .
در طول برسی ها آقا مهدی متوجه شد حاج وحید قصد دارد برای محل استقرار بچه های فاطمیون خط تلفن برقرار کنه تا اونها بتونن به راحتی با خانواده هاشون در ایران تماس بگیرن و این مطلب باعث شد انگیزه بیشتری برای ماندن داشته باشه ,
در همین روزها بود که برخورد رعد و برق شدیدبه سایت اصلی باعث شد ارتباطات تلفنی منطقه بطور کامل قطع شود و از اینجا بود که آقا مهدی متوجه شد حاج وحید موقع کار به شدت جدی است و حاضر نمیشود حتی یک روز هم ارتباطی قطع باشد به همین دلیل بدون هیچ ملاحظه ای از آقا مهدی خواست که باید کار را یاد گرفته و فعالیت خود را بطور جدی دنبال کنه ظاهراً حاج وحید خواسته دل آقا مهدی رو مطرح کرده بود ,
یکی از کارهایی که باید انجام میشد بالا رفتن از دکل مخابراتی بود , جالب اینجا بود که بعد از یک توضیح کوتاه آقا مهدی در کمال خونسردی کمربند ایمنی رو بست و از دکل بالا رفت و هیچ ترسی در چهره اش نبود و اینجا بود که حاج وحید بعد از سوال کردن فهمید آقا مهدی یک کوه نورد وسخره نورد هم هست , جالب اینجا بود که وقتی حاج وحید داشت توضیحات ایمنی و استفاده از کمربند ایمنی رو توضیح میداد آقا مهدی مانند یک مبتدی فقط گوش میکرد و اصلاً نگفت که کار با این کمر بند رو بلده ,
این اولین خصوصیت شهید مهدی صابری بود که نشان داد ( هیچ غروری نداشت حتی در کاری که بلد بود ) دومین خصوصیت او این بود که تا زمانی که سوال نمیکردی حرفی نمیزد و سومین خصوصیت بارز او صحبت کردن در کمال ادب و احترام با دیگران بود ......
ادامه دارد .....
#شهید_مهدی_صابری
#خاطرات_شهید
@mahman11
پروردگارا ... بگذار ؛
از سیم خاردار نفس عبور کنیم
تا به نردبان شهادت برسیم ...
#شبتون_شهدایی
#تخریب_چی
#التماس_دعای_شهادت
@mahman11
#سلام_مولایمن
🍂حرفی که دارم با شما گفتن ندارد
این حرفهای بیصدا گفتن ندارد...
🍂 این دردها درمان ندارد غیر وصلت
این غصه بیانتها گفتن ندارد...
#العجلمولایغریبم
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
صبحتون امام زمانی
@mahman11
۱۳۳.mp3
8.48M
[تلاوت صفحه صد و سی و سوم قرآن کریم به همراه ترجمه]
#قرآن_کریم
@mahman11
•
امام صادق (علیه السلام):
شيعيان ما را در وقتهاى نماز بيازماييد كه مواظبت بر نمازشان چگونه است
@mahman11
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
سلام
سلام
قسمت سوم
شهیدی که بدون اجازه پدر و مادر شهید نشد
جالب اینجا بود که بعد از صحبت و آشنایی بیشتر حاج وحید متوجه شد آقا مهدی علاوه بر کوهنوردی دوچرخه سوار و اسکی هم انجام میده و یک ورزشکار حرفه ای است.
بعد از سه روز کار جدی تمام ارتباطات برقرار شد و خطوط تلفنی که حاج وحید قول داده بود برای بچه های فاطمیون برقرار شد , حاج وحید معتقد بود بچه های فاطمیون بهتره بجای استفاده از موبایل از خطوط امن استفاده کنن تا هم دشمن نتونه محلشونو پیدا کنه هم ممکن بود در صحبتها حرفی زده بشه که دشمن بتونه از اون سوء استفاده کنه .
راه اندازی خطوط برای بچه های فاطمیون باعث شد حاج وحید با سید ابراهیم ( مصطفی صدرزاده) آشنا بشه البته سید ابراهیم وقتی حاج وحید بهش گفت تو افغانستانی نیستی سید ابراهیم لبخندی زد و گفت آره من پاکستانی هستم البته حاج وحید قبول نکرد ولی به روی خودش نیاورد و با سید ابراهیم هم رفاقتی برقرار کرد که سعی میکرد در حدود اختیاراتش هم بهشون آموزش بده و هم کمکشون کنه ,
حدود یک ماه از شروع کار حاج وحید و آقا مهدی میگذشت و به لطف خدا با توجه به کمبود بعضی امکانات تمام ارتباطات منطقه برقرار و پایدار شد و در این مدت آقا مهدی هم شده بود همراه همیشگی حاج وحید و هرجا میرفت همراهش بود و هر وقت میخواستن بالای دکل مخابراتی کار انجام بدن همراه حاج وحید که میان سال بود بالا میرفت و کار میکرد و تونسته بود کار رو یاد بگیره .
نفر چهارمی همراه این تیم بود که یک جوان سوریه ای اهل نبل بود که فارسی رو نمیتونست خوب صحبت کنه و فقط چند کلمه یاد گرفته بود و بیشتر در ارتباط گرفتن با نیروهای سوری استفاده میشد , یک روز که کار زیادی نداشتن و حاج وحید آقا مهدی رو همراه خودش نبرده بود وقتی برگشت و وارد اتاق شد با صحنه جالبی روبرو شد و دید آقا مهدی داره به جوان سوری فارسی صحبت کردن رو یاد میده از آقا مهدی پرسید چیکار میکنی ؟ آقا مهدی گفت با حسین قرار گذاشتم من به اون فارسی یاد بدم اونهم به من عربی , جالب بود که هر روز یک چیز جدید از آقا مهدی دیده میشد و هیچ وقت وقت خودشو بیهوده تلف نمیکرد .
یکی از همین روزهای ماه اول مسئول نیروی انسانی حاج وحید رو صدا زد وبهش گفت ما با آقا وحید یک مشکل داریم , حاج وحید تعجب کرد و پرسید چه مشکلی ؟ مسئول نیروی انسانی گفت آقا مهدی از روزی که آمده هر کاری کردیم حاضر نمیشه شماره حساب بده که حقوقش رو واریز کنیم لطفاً شما صحبتی کنید شاید راضی بشه.......
ادامه دارد .....
#شهید_مهدی_صابری
#خاطرات_شهید
@mahman11
#شهـادت
سربند ياحسينات نشان از عشقی کهن دارد
عشقی که تمام مبتلايان را نيازمند
شفا میکند،شفايی از جنس شهـادت... ♥
#احمد_محمد_مشلب
@mahman11
🚩کانال اختصاصی با محتوای کاملا" شهدایی : شامل کلیپ شهدایی ؛ استوری شهدایی ؛ عکس نوشته ؛ تقویم روز شمار شهادت شهدا ؛ زیرصدا ؛ اشعار ؛ مداحی و نواهنگ شهدایی ؛ وصیت نامه ؛ زندگی نامه ؛ معرفی کتاب؛ روشنگری و دلنوشته شهدایی و...
🚩فعالیت مستمر در شش اپلیکیشن ایتا ؛ آپارات ؛ تلگرام ؛ اینستاگرام و روبیکا و روبینو.
🚩با عضویت در کانال ما خطُ و سیرهِ شهیدان را فراموش نکنیم و دیگران را به کانال ما دعوت کنید.
🚩در ضمن تبلیغات کانال های مذهبی و فرهنگی شما را رایگان در کانال بنر میکنیم.
🚩هدیه به روح شهدا صلوات
🇮🇷خَـــطُ ســـیّره ِشَــــهّـــیدٰان
@khato_sireye_shahidan
@khato_sireye_shahidan
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
سلام قسمت سوم شهیدی که بدون اجازه پدر و مادر شهید نشد جالب اینجا بود که بعد از صحبت و آشنایی بیشتر
سلام
قسمت چهارم
شهیدی که بدون اجازه پدر و مادر شهید نشد
حاج وحید بعد از صحبتهایی که نمیتوانم بگویم آقا مهدی رو راضی کرد شماره حسابی به نیروی انسانی بدهد (حقوق دو میلیون تومان)البته به پیشنهاد حاج وحید چون آقا مهدی نمیخواست این پول را خرج خودش کند قرار شد پول به یک حساب واریز شود و پدر آقا مهدی این پول را در راه خیر برای کمک به نیاز مندان خرج کند .
بعد از یک ماه از حضور حاج وحید اعلام شد یک تیپ باید آماده شده و به اطراف حلب اعزام شود و قرار شد مخابرات عملیاتی این تیپ توسط حاج وحید و گروهش انجام و پشتیبانی شود
به همین دلیل پس از آماده سازی نیروها حاج وحید و آقا مهدی همراه تیپ شدند در مسیر حرکت از حماه تا حلب آقا مهدی که کمی عربی بلد بود به پیشنهاد حاج وحید داخل یک ون که تعدادی از نیروهای فاطمیون در آن بودند نشست چون راننده از بچههای سوری بود در طول مسیر حاج وحید و چند مسئول دیگر داخل هایلوکس پیشاپیش حرکت میکردند . در قسمتی که نزدیک حلب بود ون حامل بچههای فاطمیون و آقا مهدی جلو افتاد و کمی فاصله گرفت حاج وحید با آقا مهدی تماس گرفت و پرسید چرا جلو افتاده و فاصله گرفته آقا مهدی گفت حاج وحید ما جلوتر میرویم اگر خطری بود ما درگیر بشیم ،
این حرف حاج وحید رو بشدت ناراحت کرد و به آقا مهدی گفت ، آقا مهدی بنده باید مراقب شما باشم نه اینکه شما مراقب بنده فوراً برگرد پشت سر هایلوکس و دیگه حق نداری جلو تر بری ، آقا مهدی بدون بحث برگشت پشت سر هایلوکس ، بعداً حاج وحید برایش توضیح داد که در جنگ وقتی مسئول جلو حرکت کند نیروها با روحیه بیشتر حرکت میکنند.
مدتی بعد ازحضور تیپ در اطراف حلب و اجرا نشدن عملیات قرار شد حاج وحید برای رسیدگی کارها به حماه برگردد ،
وقتی فرمانده تیپ از حاج وحید پرسید با رفتن شما چه کسی میخواهد کارها را انجام دهد ، حاج وحید با اطمینان و قاطعانه گفت آقا مهدی آموزش کافی دیده و در صورت حمایت مخابرات حلب مطمئنا آقا مهدی توانایی انجام کار در عملیات رو هم دارد.
از آن روز رسما والبته بر خلاف روال منطقه آقا مهدی (از بچههای فاطمیون) امور اجرایی مخابرات تیپ و رابط مخابراتی تیپ و مخابرات حلب شد و با اجازه حاج وحید از دو نفر بچههای فاطمیون کمک گرفت و کار خودشو با همان شیوه و روش حاج وحید شروع کرد......
ادامه دارد.......
#شهید_مهدی_صابری
#خاطرات_شهید
@mahman11