#دلنوشته های دختر شهید گمنام
سهمیه دانشگاه برای فرزندش پـــــــــدر نمیشـــــود
برای دخترکش چشمـــــان پــــــــــدر نمیشود
حمایت دورغین و نمادین برای رسیدن به مقـــــــــام دولتی پـــــــــــــــــدر نمیشود برای دخترکی که پدرش رفت تا تــــــــــــــــــــو بدون پدر نمانی
تو پدرش را بهش برگردان تا تهمت نــــــــــزنی که برای ریــــــــــــــا رفته است چشمان پـــــــــــدرش را برگردان تا ببیند دختـــــــــــــــرکش در در مدرسه برای سهمیه چه حــــــــــــقارتی رو میــــــــــــــکشه
همه اینـــــــــ هـــــــــــــا ارزانـــــــــــــــــی تـــــــــــــــو
فقط دستـــــــــــــــــان پدرت را بده به پدر مــــــــــــــــن تا بتوانم دو دستش را ببــــــــوسم
پـــــــــــــای پدرت رو بده به پدرم تــــــــــــــا من رو به پارک ببرد
چشمـــــــــــــــان پدرت رو بده به پـــــــــــــدرم میخواهم نقــــــــــــــــاشی ام رو بهش نـــــــــشون بدم
معده پدرت هم بـــــــــــــده میـخواهم دور هم غذای سرخ کردنــــــــــــــی خوش مزه ای بخـــــــــــــــوریم
اگه میشه بهش بگین وقتی موقعه عصبانیت خودش رو نزنه من تحمل دیـــــــــــدن این صحنه را ندارم
بهش بگین نفس بهش میدین که نفس کــــــــــــم نیاره
بی زحمت بیدارش کنید در قطعه شهدا خوابیده است میخواهــــــــــــــم در عروسی ام بـــــــــــــــــاشد
همه چـی ارزانی تو فقط پـــــــــــــــــدرم را میـــــــــــــخواهم
🌸مفاهیم مهدویت
🌸انتظار فرج
🌸قسمت ششم
ما یک مشروعیت داریم و یک مقبولیت
لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ ...
ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻣﺎ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﻟﺎﻳﻞ ﺭﻭﺷﻦ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻳﻢ ﻭ ﺑﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﺘﺎﺏ ﻭ ﺗﺮﺍﺯﻭ [ ﻱ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﺣﻖ ﺍﺯ ﺑﺎﻃﻞ ] ﻧﺎﺯﻝ ﻛﺮﺩﻳﻢ ﺗﺎ ﻣﺮﺩم ﺑﻪ ﻋﺪﺍﻟﺖ ﺑﺮ ﺧﻴﺰﻧﺪ ... (حدید٥٢)
برای چه پیامبران را با بینات فرستادیم و با آنها کتاب و میزان را نازل کردیم و به آنها قدرت عدالت را دادیم و به آنها توانایی قانونگذاری و نظارت بر قانون را دادیم؟
میفرماید:یقوم الناس بالقسط...
هدف قسط است هدف این است که مردم به پا خیزند برای قسط یعنی عدالت یک وسیله است هدف نیست ،عدالت قرار است بستر سازی کند عدالت غایت نیست غایت ادامه قسط است توسط خود مردم ، خود مردم باید بلند شوند برای اقامه قسط برای برابری ،برابری از اسلام است،برابری چیزی است که مورد تایید خداست مورد تایید دین است
قسط و برابری یعنی اینکه اگر ما 1000تومان پول داشته باشیم و بخواهیم آن را بین ده نفر تقسیم کنیم می آییم نگاه میکنیم که هر کدام از این خانواده ها چند نفر هستند به خانواده ای که پنج نفر هستند خرج پنح نفر و به خانواده ای که سه نفر هستند خرج سه نفر می دهیم این یعنی برابری که نسبیت این مسئله در آن لحاظ می شود...
محمد ابراهیم فدایی ،مفاهیم مهدویت
ادامه دارد...
حدیث عشق💚
به گفته قرآن نماز را به پادارید و بدانید نماز كارخانه انسان سازی است. این نماز و قرآن است ڪه عشق به خدا وشهادت رانزدیڪتر می ڪند.
❣نماز اول وقت
❣التماس دعا
⠀
خداوندا ...
خداوندا تو ميداني که من دلواپس فرداي خود هستم
مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را
مبادا گم کنم اهداف زيبا را
مبادا جا بمانم از قطار موهبتهايت
مرا تنها تو نگذاري
که من تنهاترين تنهام؛ انسانم
⠀
خدا گويد :
تو اي زيباتر از خورشيد زيبايم
تو اي والاترين مهمان دنيايم
تو اي انســــان !
بدان همواره آغوش من باز است
شروع کن ...
يک قدم با تو
تمام گامهاي مانده اش با من
الهی به امید تو
#دختر شهید گمنام
#امیرالمومنین_علیه_السلام :
🌹 قَسَمَ اَرْزاقَهُم وَ اَحْصى آثارَهُم وَ اَعْمالَهُم وَ عَدَدَ اَ نْفُسِهِمْ وَ خائِنَةَ اَعْيُنِهِم وَ ما تُخفى صُدورُهُم مِنَ الضَّميرِ
🍃خداوند، روزى هاى مردم را تقسيم فرموده و قدم ها و كرده ها و شمار نَفَس ها و نگاه هاى دزدانه چشم ها را و آنچه را كه سينه ها پنهان مى دارند، مى داند.
📙 #نهج_البلاغه ،خطبه ۹۰
#دلنوشته های دختر شهید کمنام
«سلام باباجان. سلام عزیز دل من. کجایی.کجایی تا خنده های شیرینت را ببینم. کجایی بابا تا روی ماهت را ببینم. بابا کجایی؟ راستی من و داداشم دل تنگت شده ایم.بابا نمازهایم را می خوانم. راستی یادت هست چادر نمازم را خودت سرم می کردی. با مادرم و داداش نماز می خوانیم, نیستی و امام جماعت نداریم. بابا هر وقت دلتنگت می شویم با مادر زیارت شهدای گمنام میرویم .شهدای گمنام خیلی مهربان هستند و دلتنگی های مان را خودشان آرام میکنند. بابا مردم نمیدانند هر چه عروسک و هدیه بدهند جای بابا پر نمی شود. آخر دلتنگی برای بابا تنگ است مثل دلتنگی های حضرت رقیه(س).بابا کنار حضرت زینب(س) برای دلتنگی های ما خیلی دعا کن . به دعایت محتاجیم
دوکوهه با من سخن بگو....
جوانانی که در آنجا تا صبح با خدا نجوا کردند را به یاد داری؟!
گریه،مناجات،شب زنده داری....
اگر گوش جان بسپاری هنوز هم زمزمه هایشان در حسینیه حاج همت به گوش می رسد....
دوکوهه نمیخواهی زبان بگشایی!!!
جان همت بگو که پانزده ساله های گردان تخریب با خدای خود چه گفتند که آسمانی شدند؟!
راستی دوکوهه
چرا ستاره های آسمانت اینقدر پر نور هستند؟!
ستارگان خاکی ات افلاکی شدند و خوش میدرخشند
باکری ها و همت ها را در خاطر داری؟
محسن دین شعاری را چطور؟
از حاج احمد متوسليان خبر داری؟!
دوکوهه
سلام ما را به یاران سیدالشهدا برسان...
شبتون شهدایی
🔔 اهمیت تلاش
🌷 هر که #تلاش کند به آنچه می خواهد می رسد.
☘ #امیرالمومنین_علیه_السلام
📙 غررالحکم،ج۴،ص۴۹۴
چهل و هفت نیلوفرآبی
در یکی از عملیات های آبی- خاکی در هشت سال دفاع مقدس، 47 بسیجی عاشق که مأموریت عبور از اروند و فتح سنگرهای ساحلی دشمن زبون به آن ها سپرده شده بود، به اسارت نیروهای بعثی درآمدند.
برخی از این عزیزان نیز مجروح بودند.
نیروهای بعثی آن ها را به یکی از کمپ های نزدیک بصره منتقل نمودند. نخستین اقدام نیروهای بعثی، از بین بردن اسناد هویت و شناسایی آن ها بود. لذا کارت های شناسایی و پلاک های بر و بچه های غواص را از آن ها جدا نمودند و همه به عنوان اسرای گمنام در اسارت تلقّی شدند. بعثیون 13 نفر از اسرای یاد شده را به عنوان فرماندهان گروه ها و دسته ها در مقابل 34 اسیر دیگر رزمنده به شهادت رساندند و سرهای آن ها را جدا کردند تا نفرت خود را از بسیجیان عاشق نشان دهند.
سپس 34 رزمنده ی دیگر را به طور دسته جمعی دفن کردند.
اسفند 79 با جستجوی اطلاعاتی برادران کمیته تفحص مفقودین، طی عملیات برون مرزی این بدن های مطهر از دل خاک خارج می شوند.
لباس های سیاه رنگ غواصی که استخوان های محکم و مقاوم این غواصان را مهمان خود کرده بود، نخستین منظره دردآلودی بود که بغض سنگینی را به انسان مستولی می نمود ...
راوی: حامی گت آقازاده
#دلنوشته دختر شهید گمنام
السلام علیک یا مولانا یا صاحب الزمان (عج)
آقای مهربانم سلام...!
مدتی میشود که بهانههای مختلف، پنجره ی روشنی را بر من بسته است...
مثل همه ی اهل زمانهام!
آخر مردمان زمانه ی ما،
به بهانه ی چیدن گلی، به بوستان نقاشی شده ی تابلوی کاغذی چشم میدوزند...
و به بهانه ی انتظارت، بر پشت دیوار غیبت تکیه میزنند...
و...
بهانه پشت بهانه...
گویی کسی نیست تا برخیزد و بیبهانه، سنگی از این دیوار غیبت برچیند...!
آری...
حالا من هم از همان اهالیام...
از اهالی کوی غافلان...
از اهالی سطرهای نقطه نقطه...!
اما با همه ی نداشتههایم،
با همه ی نقطه چین هایم...!
هر از گاهی،
گرمی آفتاب مهربانی را، از پشت پنجره ی نیمه بسته ی دلم، احساس میکنم.
خورشیدی که به آهستگی،
با قدومی آرام و بیصدا...
بر داخل کلبه ی سرما زدهام، گرمی میچکاند...
باز هم مثل مردم زمانهام...!
اما نمیدانم چه میشود که در جستجوی تابش بیشتر،
و آنهمه حرص و ولع بیش از پیش، داشتههایمان را هم پشت گوش میاندازیم...
بیش خواستن کجا و اندک را هم ز کف دادن کجا؟
آقاجان...
چه میکنی با ما نامردمان؟
چه میکنی با اینهمه پنجره ی بسته و مهر و موم شده؟
چگونه از روزنه ی پنجرههای سنگی، بر ما نااهلان میتابی و گرمیت را دریغ نمیکنی؟
مولاجان دلم برایت تنگ است...
تنگتر از پیش...
بر من بتاب ای خورشید...
بر کلبه ی محقّر دلم باز هم بتاب...
تا شاید گرمی نگاهت، خواب زمستانی را از چشمهای خوابزده ی مان بزداید...
بر ما بتاب...
التماس دعا
اللهم عجل لوليک الفرج
💕 خدای مــن
🍂حُـــبِّ تو قلب مــرا نور میدهد
🍂اما گــناه جـان مرا تــار میڪند
🍂با اینڪه روزها همه اش غرق
غـفلتم😔
🍂مرا نگاه لطف تو بیدار میڪند
💕الهی به امید تو
.
💗خدایا
💗تــو با
💗من باش
💗و بگذار
💗عالمی از
💗من جدا گردد
💗چو یک
💗 دم با
💗تــو بنشینم
💗دل از
💗هرغم
💗رهـــا گـردد
الهی به امید تو
از یک سو باید بمانیم تا شهید آینده شویم و از دیگر سو باید شهید شویم تا آینده بماند هم باید امروز شهید شویم تا فردا بماند و هم باید بمانیم تا فردا شهید نشود، عجب دردی! چه می شد امروز شهید می شدیم و فردا زنده می شدیم تا دوباره شهید شویم...
«بخشی از وصیت نامهء شهید گمنام شهیدحسینی
آخ....مادر مدد نما که به پایت فدا شـوم...
شهدا یاد کنید
اللهم عجل لولیک الفرج
#دختر شهید گمنام